سرزمین نوروز

دراین تارنما،مجموعه اشعار تالشی و فارسی، مقاله ها و طنز نوشته ها، اثر رضا نعمتی کرفکوهی ارائه میگردد.

سرزمین نوروز

دراین تارنما،مجموعه اشعار تالشی و فارسی، مقاله ها و طنز نوشته ها، اثر رضا نعمتی کرفکوهی ارائه میگردد.

نوازش نیلوفرانه (استاد حقیقت ماسالی)

نوازش نیلوفرانه!

http://s3.picofile.com/file/8199193984/nabiyollahhaghighat.jpg
شاعر غزل سرای دیار سبز ماسال، استاد نبی الله حقیقت ماسالی
                      
گاهی اگرهمچو آب روان رودخانه بخواهی خیلی زلال باشی و سنگهای کف رودخانه ات نمایان گردند،هستند کسانیکه از زلالیت تو فقط سنگهای کف روخانه ات را میبینند وگاهی هم شاید هوس نمایند یکی دوتا از آن سنگها را بردارند و محکم بکوبند بر پیشانیت که اصلا نفهمی از کجا آمده.
چرا میزند آخه سادگی و بی آلایش بودن تو مگر آسیبی به کسی وارد میکند؟! نه آسیب وارد نمیکند ولی او میدانی چه فکری میکند؟ او فکر میکند اگرتو اینگونه باشی در دل مردم جایی میگیری و او که نمیخواهد اینگونه باشد یا نمی تواند باشد، خودش را در میان مردم تنها می یابد و فکر میکند تو جایش را در دل مردم به ناحق اشغال کرده ای!
یعنی حتی به سادگی تو هم بخل می ورزد!

ولی اگر از سادگی و بی آلایشی تو سوء استفاده کردند و سنگی به سرت کوبیدند، از من نه از شاعر بزرگ فومنی شیون اگه بخواهی بشنوی به گیلکی به تو میگه :
اگه بشکستنه تی سر نوخور غم/ همیشک سنگخوری نه میوه داره!

اگر سرت را هم شکستن غمگین مشو، چون سنگ خوردن مخصوص درخت میوه است. همین سادگی و شفافیت تو هم میوه ای است از درخت اخلاص،آری اخلاص اخلاص اخلاص.
که اگر اخلاص نباشد مکر است وحتی کارنیک تو هم بدون اخلاص هیچ است. مخلص که باشی مثل همین دوست مخلص و بی ریای ما ،شاعر غزلسرای دیار ماسال ، خالق منظومه زیبای نیلوفرانه ، (که اگر نیلوفرانه اش را بخوانی گویی حافظ شیراز اینبار سر از ماسال درآورده)  جناب استاد نبی الله حقیقت ماسالی ، دوست مخلص را به راحتی خواهی شناخت و او را نوازش نیلوفرانه خواهی داد چنانکه حقیقت،در باب این حقیر ، اینگونه بنده نوازی نموده است .به قول مولانا :دلا نزد کسی بنشین که او از دل خبر دارد......

http://s4.picofile.com/file/8173374876/a_127_.jpg
...و اینبار تو هستی در زیر بارش نیلوفرانه او که حیف است چتر برسرکشی تا خیس باران نیلوفرانه باطراوتش نگردی.

(برای آقای نعمتی کرفکوهی عزیز)

صاف وپاکی مثل شبنم

تو زلالی هم چو چشمه

قلب پاکت آینه

اندیشه ات صاف و زلال است.

ای جوان مرد رئوف و مهربان

طبع پاکت را ستایش می کنم

در نگاهت آشیان دارد صفا و مهربانی

بی گمان همسایه ی دیوار به دیوار نسیمی

هم نشین سبزه و دشت و دمن

هم نوا با نغمه ی شاد پرستوهای عاشق

تالشی مرد صمیمی

شاعرشعر و شعور

پشت پرچین خیالت

باغی از گل های داوودی وزنبق

دشتی از آلاله های عاشقی است.

چینه های هم نشینی با تو کوتاه

مهر و دوستی اولین حرف الفبای وجودت

من که سر می آورم در پیشگاه سادگی هایت فرود

سادگی هایی زجنس آینه،شفاف وصاف

بی غبار کینه وبخل و حسد

سادگی هایی زجنس دوستی های پاک

سادگی هایی زجنس غنچه های نوشکفته

پرزعطر مهربانی

بی گمان تو آشنای رویش سبز بهاری

بی گمان همراز جنگل های بکری

توخبر داری ز راز سربلندی درختان سترگ

وز نوازش های خورشید بر تن عریان جنگل

ای گریزان ازشلوغی های شهر و

سرخوش از زیبایی های بی مثال روستایت

طبع پاکت را ستایش می کنم.

معرفی شعر پریسکه در هفته نامه شریف

معرفی شعر پریسکه در یکی دیگر از نشریات استان گیلان

هفته نامه شریف، در شماره 45 تیرماه جاری در صفحه  ادبیات خود برای اولین بار بصورت اجمالی به معرفی شعر پریسکه پرداخته است.

آدرس دانلود نشریه شریف /www.haftehnamesharif.blogfa.com/


http://s6.picofile.com/file/8198923934/jkvhjv_.jpg


برگردان به فارسی پریسکه اول:

اگر دیدی پابرهنه راه می روم

بدان تاول می زند پایم

با کفش زمانه


برگردان به فارسی پریسکه دوم:

من تالش ام

حاجی فیروز نمیشناسم

تا نشنوم آوای فاخته را

باورم نمیشود بهار است



نیاز نسل جوان امروز به شناخت علی ع

این نوشتار توسط اِنی کاظمی در تاریخ ۱۳ام تیر، ۱۳۹۴ و در دسته "اسلام شناسی" به وبسایت معلم شهید دکتر علی شریعتی ارسال شده است.
نگارنده :اِنی کاظمی
دکتر علی شریعتی می گوید: «اگر به یک‬ ‫مذهب خاص هم معتقد نباشی، باز به شناخت علی نیازمندی، که انسان امروز و بالاخص روشنفکرِ مسئول در جامعه‌های اسلامی، به شناختن علی بیش از هر قرن دیگر نیازمند است.»

آنچه می خوانید بخش هایی از سخنان دکتر علی شریعتی با عنوان «چه نیازی است به علی؟» است که در پاسخ به لزوم شناختن و آشنایی با سلوک و شخصیت حضرت علی (ع) مطرح شده است.

 

« سخنان خود را با طرح یک سوال آغاز می کنم، و آن این است که “چه نیازی است به علی ؟ چه نیازی است امروز به شناختن علی؟”‬

فرض را بر این می گذارم که اساسا نسل جوان ما، روشنفکر ما و روح این عصر و زمان این سوال را مطرح می کند ـ یا پیش خودش و یا خطاب به کسانی‬ ‫که از علی دَم می زنند ـ و من می خواهم به این سوال جواب دهم؛ جواب نه به کسی که از نظرِ تشیع معتقد به علی است و حتی نه به کسی که مسلمان‬ ‫است، بلکه به هر کسی و در هر کجا، شیعه یا غیرِ شیعه، مسلمان یا غیرِ مسلمان، مؤمن یا غیرِ مؤمن. فقط به یک شرط و آن اینکه سوال کنندهٔ آن انسانی‬ ‫باشد که امروز برای انسانیت و برای عدالت و برای آزادی در خودش احساس مسئولیت می کند و به این اصولی که میان همه روشنفکران و اَحرارِ جهان‬ ‫مشترک است، معتقد است: اَحرار، چه دین دار و چه غیرِ دین دار، هم چنان که حسین به دشمنش می گوید که “اگر دین ندارید لااقل آزاده باشید”.‬

‫ می خواهم بگویم که اگر به یک‬ ‫مذهب خاص هم معتقد نباشی، باز به شناخت علی نیازمندی، که انسان امروز و بالاخص روشنفکرِ مسئول در جامعه‌های اسلامی، به شناختن علی بیش از هر قرن دیگر نیازمند است. درست به عکس آنچه روشنفکر می پندارد، که “علی یک شخصیت بزرگ تاریخی است، مُتعلق به گذشته، و امروز، نیازِ انسان،‬ ‫احساس انسان و هدف های انسان تغییر کرده، و بنابراین طرح مُجددِ آن سیما یک کارِ کهنه و بی‌ثمر است”، می خواهم بگویم که هیچ گاه مانندِ امروز‬ ‫بشریت، و به خصوص روشنفکرِ گرفتار در جامعه‌های اسلامی، به شناختن انسانی به نامِ علی نیازمند نبوده است.‬

عشق و محبت علی بعد از شناخت اوست که انسانیت را نجات می دهد

بارها گفته‌ام و باز تکرار می کنم که انسان امروز به “شناخت” علی نیازمند است نه به “محبت و عشقِ” به او، زیرا که “عشق و محبت” بدون “شناخت”‬ ‫نه تنها هیچ ارزشی ندارد، بلکه سرگرم کننده و تخدیر کننده و معطل کننده نیز خواهد بود.‬

‫کسانی که به نامِ محبت علی و عشق به مولی، بدون شناختن مولی و فهم دقیق و درست سخن و راه و هدف او، مردم را مُعطل و سرگَردان میکنند،‬ ‫نه تنها انسانیت و آزادی و عدالت را نابود میکنند، بلکه خودِ این چهره‌های عزیز را نیز تباه می سازند و شخصیت خودِ علی را در زیرِ این تجلیل‌های‬ ‫بی‌ثَمر، مَجهول نگه می دارند و باعث می شوند کسانی که تا آخرِ عُمر در محبت مولی وفادار می مانند، هرگز از سخن و راهنمایی‌های او بهره‌ای نگیرند و‬ ‫مُتوقف و مُنحط بمانند و آنهایی هم که کمی آگاه می شوند و با جهان امروز آشنا، اصولاً این گونه علی بی‌ثَمر را و این محبت بی‌نتیجه را رها کنند و به‬ ‫دنبال شخصیت های دیگر، الگوهای دیگر، و رهبران دیگر بروند.‬ عشق و محبت علی بعد از شناختن او است که به عنوان عامل نجات انسانیت می تواند نقش خود را بازی کند.

‫بیست و سه سال با پیغمبر برای استقرارِ مکتب

در هر دو دوره سیزده ساله مکه و ده ساله مدینه، از اولین لحظه بعثت تا لحظه مرگ پیامبر، علی همدل و همگامِ او و در شدیدترین مَهلکه‌ها پیشتازِ همگان بوده‬ است.‬ ‫این دوره خاص زندگی علی با مرگ پیغمبر پایان می پذیرد. این دوره عنوانی دارد و آن مکتب سازی است. این فصل اول زندگی علی است. ۲۳ سال اول در زندگی علی، ۲۳ سال مبارزه به خاطرِ مکتب است.‬

‫بلافاصله بعد از مرگ پیغمبر وضع و جبهه گیری تغییر پیدا می کند. رهبری عوض می شود، قدرت ها و نیروها و صف‌هایی که در داخل حزب، خاموش‬ ‫و پنهان نشسته بودند و در این عمومیت مبارزه به خاطرِ مکتب، خودشان را نشان نمی دادند روی کار آمدند، جناح‌ها مشخص شد و قدرت های پنهانی ‫داخلی این حزب نمودار شدند و بعد سکوت علی آغاز شد. سکوت به این معنی که نمی تواند فریاد بزند، زیرا ناگهان می بیند کسانی که بیست و سه سال‬‫‬ ‫در کنارش بودند، نه عکرمه و ابوجهل و ابوسفیان‌ها، بلکه صمیمی‌ترین و نزدیکترین یاران خودِ او و یاران پیغمبر که در بیست و سه سال مبارزه به خاطرِ‬ ‫مکتب همگامِ او و پیغمبر بودند، اکنون در برابرش ایستاده‌اند. مبارزه با اینها به منزله نابود کردن شخصیت های بزرگی است که به هر حال، در شرایط‬ ‫خاص آن روز، حفظ قدرت و وحدت اسلامی در دست های آنها و در شخصیت آنها تبلور پیدا کرده بود.‬

بیست و پنج سال سکوت برای وحدت / سکوتی که هم شیعیان و هم اهل سنت از آن کم گفته اند

وحدت اسلام در دست کسانی است که از این موقعیت برای حفظ مقامِ خودشان سوءِاستفاده کرده‌اند، و بنابراین سکوت علی آغاز می شود.‬ این بیست و پنج سال سکوت، متأسفانه سکوتی است که هم شیعیان درباره‌اش سکوت کرده‌اند و هم محققین اهل‬ ‫سنت، و این سکوت ها باعث شده که ارزش علی و بزرگترین تَجلی علی و شهامت علی و فدا کاری علی و حق پَرستی او در این سکوتش، در اذهان و‬ ‫افکارِ مردم روشن نباشد.‬

اینست که امروز می بینیم حتی پیروانش در این باره که علی به جای پیغمبر در مکه خوابیده، این همه تکرار و تجلیل می کنند ـ در صورتی که درست‬ ‫است که این فداکاری بزرگی است، اما نه برای علی ـ و حتی درباره این که درِ بزرگ خیبر را از جا کنده و سپَر قرار داده، به عنوان سمبل شهامت علی‬ ‫این همه مبالغه می کنند و ارزش و نقش آن را به رُخ افکارِ عمومی می کشند، اما از بزرگترین دوره و سخت‌ترین رسالت علی که سکوت او است، سخنی‬ ‫به میان نمی‌آورند و کاش به میان نیاورند که هر گاه درباره‌اش صحبت می کنند بدترین اتهامات را برای توجیهِ این سکوت به شخصیت و عظمت علی روا‬ ‫می دارند و آن اینست که “این سکوت از ترس است! چرا بیعت کرد؟ اگر نمی کرد می‌کشتندش! چرا شمشیر نکشید؟ می ترسید! به زور آوردندش و چون‬ ‫به زور آوردندش، به خلافت باطل رأی داد”!‬

‫دوره بیست و سه ساله مبارزه برای مکتب تمام م یشود، دوره‌ای می رسد که ناگهان علی می‌بیند که اگر علیهِ این جناحی که به نامِ مصلحت اسلام‬ ‫موقعیتی را ساخته‌اند تا خودشان جلو بیفتند و روی کار بیایند و علی را عقب برانند و حقش را پایمال کنند، برخیزد و در برابرشان بایستد، در داخل‬ ‫مدینه بعد از پیغمبر انفجار ایجاد می شود. اختلاف و کشمکش در میان بزرگترین شخصیت های اسلامی بهترین عامل تحریک قبایل و همچنین تحریک‬ ‫امپراطوری های روم و ایران بود؛ زیرا وقتی آنها می دیدند مدینه یعنی مرکزِ این انقلاب بزرگ از درون متلاشی شده است، از خارج به سادگی می‌توانستند‬ ‫با یک ضربه نابودش کنند، آن چنان که گویی چنین نهضتی در تاریخ نبوده است.‬

راهِ دومی که در پیش پای علی وجود داشت این بود که غَرَض‌ورزی های جناح داخلی و فرصت طلبی جناح سیاسی مخالف خودش را تحمل کند.‬

متأسفانه جناح داخلی در درون اسلام خانه کرده و به نامِ اسلام در دنیا مشهور شده و نیروهای اسلامی در قَبضه قدرت اینهاست و بزرگترین شخصیت‌ها‬ ‫و قهرمانان اسلامی مثل ابوعبیدهٔ جراح، سعدبن ابی وقاص و خالِد بن ولید جزءِ اینها هستند و باندِ علی را افرادی نظیرِ میثم تَمار (خرما فروش) و سلمان‬ ‫فارسی، که بیگانه‌ای از ایران است، و ابوذر غفاری، که نه اهل مدینه است و نه اهل مکه و از صحرا آمده است، و بلال، که یک برده حبَشی است، و هیچ‬ ‫کدامشان در آنجا نفوذی ندارند تشکیل می دهند و تمامِ سرمایه‌های اینها، انسانیت، تقوی، معنویت و فداکاری‌شان به خاطرِ اسلام است و هیچ گونه پایگاهِ‬ ‫اشرافی و خانوادگی ندارند. کسانی که در جامعه نفوذ دارند دست‌شان در دست باندِ مخالف علی است و در بهترین فرصت و با بهترین شعار که مصلحت‬ ‫وحدت اسلامی است، خودشان روی کار می‌آیند.‬

‫علی به خاطرِ وحدت اسلام حکومت آنها را تحمل کرده و سکوت کرد. در این بیست و پنج سال، قهرمانی که همواره شمشیرش در صحنه‌های نبرد‬، ‫دشمن را دِرو می کرد و بازویی که یک ضربه‌اش به اندازه عبادت ثَقَلین ارزش داشت، باید ساکت باشد و حرکت نکند. حتی ببیند بر خانه‌اش حمله برده‌اند‬ ‫و به همسرش اهانت نموده‌اند و باز سکوت کند، سکوتی که خودش در یک جمله بسیار دقیق بیان می کند و می گوید: “همچون خاک در چشمم و‬ ‫همچون خار در حلقومم، بیست و پنج سال ماندم”.‬

پنج سال حکومت برای استقرارِ عدالت

در سال سی و پنج انقلابیون به گِردِ علی جمع می شوند و به خاطرِ عدالت ـ یعنی همان چیزی که در عثمان نیافتند و علیهِ او قیام کردند ـ علی را‬ ‫به حکومت انتخاب می کنند.‬ دوران حکومت علی پنج سال است. عنوان این دوره از زندگی علی مکتب نیست؛ زیرا همه آن جناح‌های منافق و مؤمن، به شعارهای اسلامی و اصول‬ ‫اعتقادی و پایه‌های اساسی این مکتب معتقدند؛ همه به توحید و نبوّت و معاد معتقدند، به قرآن و به رسالت شخص پیغمبر معتقدند. پس این دوره، “دورهٔ ‫مبارزه برای استقرارِ مکتب” نیست. از طرفی، عنوان این دوره، “دورهٔ سکوت برای وحدت” هم نیست؛ زیرا که اکنون علی روی کار است و زمام دار شده‬ ‫است. اقلیت است که باید در برابرِ همرزمِ منافق و مصلحت پَرست خودش سکوت کند و تحمل کند تا به نفع دشمن مشترک تمام نشود؛ اما اکنون علی‬ ‫به حکومت رسیده است و دیگر بزرگترین رسالتش وحدت نیست، عدالت است.‬

‫خودش از همان اول اعلام کرد و گفت من دیگر از این حکومت و امارت بر شما بیزارم، اما فکر کرده‌ام که این قدرت را به دست گیرم، شاید بتوانم‬ ‫حقی را، از این حق‌هایی که به زانو فرو افتاده‌اند، برپا دارم و یا باطلی را، از این باطل‌هایی که بر پای ایستاده‌اند، از پای دراندازم. این، اعلامِ فصل‬ ‫‫سومِ زندگی علی است.‬

مبارزه با منافق و رِند و خَر مقدس

در زمانی که پُست‌ها همه قسمت شده و پُست‌های آب و نان دار از قبیل حکومت بر امپراطوری ایران، حکوت بر امپراطوری روم و حکومت بر مصر به‬ ‫دست بنی‌امیه و قوم و خویش‌های عثمان و اصحاب کبار افتاده است، علی آمده است و یک مرتبه می خواهد این پُست‌ها را از دست این شخصیت هایی‬ ‫که در این بیست و پنج سال ریشه در اعماق فرو برده‌اند و به نامِ دین و جهاد و شمشیرِ الله همه را رام کرده‌اند و در قبضه خود درآورده‌اند بگیرد. در‬ ‫دوره‌ای که آوازه بخشش‌های عثمان و معاویه گوش همه سخاوتمندان جهان را کـَر کرده است، در چنین دوره‌ای، علی عکس العمل‌هایی نشان می دهد که‬ ‫تکان دهنده است، باورکردنی نیست، غیرِ قابل تحمل است.‬

اکنون علی آمده است و به همه اینهایی که سیر و پُر چریده‌اند و بزرگترین قدرت ها را دارند، اعلام می کند که پول‌هایی را که اینها از مردم خورده‌اند‬ ‫اگر حتی ذره‌ایش به قباله زن‌هاشان رفته باشد، پَس می گیرم.‬ پنج سال مبارزه علی، برای تحقق عدالت است، زیرا که در اینجا مشرک نیست تا برای مکتب مبارزه شود، و مُنافق و رِند و خَر مقدس است که علی ‫باید با اینها در جمل و صفین و نَهرَوان بجنگد و در جَمَل از همه مشکلتر.‬

در صفین قیافه‌های شناخته شده و پلیدِ بنی‌امیه هستند که با علی می جنگند و در نَهروان قیافه‌های ناشناخته مقدس ماب مؤمن. اما در جمل‬ ‫کیست؟ عایشه اُمُ المؤمنین است و طلحهُ الخیر و زبیر نوادهٔ عبد المطلب، یعنی بزرگترین شخصیت‌های اسلامی.‬

این مبارزه غیرِ قابل تحمل است، تکان دهنده است، حتی برای پیروِ علی که همراهِ او به جنگ آمده است. یکی از سربازان علی به عنوان اعتراض به‬ ‫او می گوید که اگر تو نصیحت کردی و آنها را به صلح دعوت نمودی و زیرِ بار نرفتند، چه کار می کنی؟ علی پاسخ می دهد که با آنها می جنگم. سرباز با‬ ‫تعجب میپرسد که حتی با اُمُ المومنین و طلحه و زبیر میجنگی؟ مگر ممکن است که اینها بر باطل باشند؟‬

ملاک تشخیص حق، شخصیت ها و افراد نیستند!

علی در اینجا جمله‌ای دارد که طه حسین می گوید: “در زبان بشر از وقتی که سخن گفتن پدید آمده است، جمله‌ای به این عظمت به وجود نیامده‬ ‫است”، و آن جمله اینست که می گوید:
“تو حق را به مرد میسنجی، یا مرد را به حق؟ حقیقت را از روی شخصیت‌ها تشخیص می‌دهی و یا شخصیت ها‬ ‫را از روی حقیقت؟‬”

‫”حق” برای خودش مِلاکی دارد که آن، شخصیت ها نیستند، پارسایان نیستند و برای تشخیص باید به آن ملاک‌ها برگشت و شخصیت ها را با آن‬ ‫سنجید.‬

در نَهروان، یکی از دشمنان در صف مخالف با صدای ملیح و رِقت آور و بسیار اثر بخشی قرآن می‌خوانده است. این صدای قرآن روی پیروان علی تأثیر‬ ‫می‌گذارد و یکی از آنها به علی می گوید که چگونه اینها می توانند بر باطل باشند؟ کسی که با این حال دارد دعا می‌خواند و تلاوت قرآن می کند؟ علی‬ ‫می‌گوید که فردا به تو نشان خواهم داد. فردا جنگ آغاز می شود و همه این مقدسین از بین می‌روند و علی همان کسی را که دیروز تحت تأثیر قرار گرفته‬ ‫بود صدا می زند و نیزه‌اش را در لجن فرو می بَرَد و یک هیکل مقدس‌ماب را بیرون می‌آورد و می گوید: “این است سرنوشت کسی که دیروز تو را تحت‬ ‫تأثیر قرار داد و فردایش از این بدتر است”.‬ حقیقت مِلاک دارد، نباید گول این چیزها را خورد، در همین جا است که عدالت آن چنان سخت است.‬

کجا هستند نویسندگان حقوق بشر تا حقوق بشر را در عمل بفهمند؟

عدالت علی به قدری سخت و سنگین است که حتی برادرش عقیل تحمل نمی کند، به طوری که چنین مرد بزرگواری که از کوچکی با علی و‬ ‫در خانواده پیغمبر بوده است و پسرِ ابوطالب بزرگوار است، در دوره حکومت علی و درگیر و دارِ مبارزه علی و معاویه از پیش علی به پیش معاویه می رود.‬ ‫اینها شوخی نبوده است!

و همین طلحه و زبیر وقتی که می بینند در خلافت علی حتی نمی توانند به استانداری دو شهر امید داشته باشند، به نزدِ عایشه می روند که جنگ‬ ‫بپا کنند. قبل از رفتن نزدِ علی می‌آیند تا برای خارج شدن از شهر از او اجازه بگیرند. علی به آنها می گوید که می دانم به کجا و برای چه کار می خواهید‬ بروید، اما بروید!‬

عجیب است! این دو نفر می خواهند از قلمروِ حکومتش خارج شوند و از مرز بیرون بروند تا قیامِ مسلحانه علیهِ او راه بیندازند و بر رویش شمشیر‬ ‫بِکشند و بزرگترین توطئه زمان علی را درست کنند. مع‌ذالک علی به آنها می گوید “بروید”! چرا؟ برای اینکه این دو نفر انسان هستند و اگر پیش از آنکه‬ ‫جرمی را مرتکب شوند آنها را از رفتن مَنع کند، آزادی آنها را، که حق هر انسان است، سلب کرده است: آزادی سفر و آزادی مسکن. و اگر این آزادی ها‬ ‫سلب شود قانونی به وجود می‌آید که همه جبّاران و ستمگران تاریخ برای پایمال کردن آزادی افراد به علی متوسل می‌شوند و به او اِستناد می کنند.‬
به قول جرج جرداق: “کجا هستند نویسندگان حقوق بشر تا حقوق بشر را در عمل بفهمند، نه در سخنرانی و خطبه و مراسم و سازمان ملل و یونسکو‬ ‫که همه دروغند”.‬

در همه انقلابیون جهان این قانون است که همواره آنها که انقلابی بوده‌اند و دوست دارِ عدالت و بارها جان‌شان را در این راه به خطر انداخته‌اند، به‬ ‫مَحض اینکه به حکومت می رسند محافظه کار می شوند، و هم اکنون نیز در دنیا می بینیم که چگونه انقلابیون بزرگ جهان بعد از به قدرت رسیدن و به‬ ‫سیری رسیدن، بازیگرِ حرف های سیاست می شوند (و بعضی هنوز به سیری نرسیده با شکم گرسنه سیاست باز می شوند)، و باز به قول جرج جرداق، تنها و‬ ‫تنها علی است که هم در دوره‌ای که یک فرد در گروهِ پیغمبر بود و برای مکتب مبارزه می کرد انقلابی بود و هم در بیست و پنج سال سکوتش که قدرت‬ ‫به دستش نبود انقلابی ماند و هم در پنج سال حکومتش که همه قدرت‌ها در دستش بود. و علی تنها انسانی است که برای اولین بار به حکومت رسیده‬ و علیهِ حکومتی که خودش زِمامِ آن را به دست گرفته است، به خاطرِ عدالت، شورش می کند.

هنوز درست روی کار نیامده و هنوز بر خودِ مدینه مسلط‬ ‫نیست که معاویه را ـ کسی را که عُمر نمی تواند بردارد و به او باج می دهد و می گوید لقمه شام برای حلقومِ فرزندان ابوسفیان باشد ـ برمی دارد و عَزلش‬ ‫را می نویسد. همه می دانند که معاویه به این عَزل گوش نمی دهد و همین موضوع را بهانه خواهد کرد و جنگ را شروع می نماید، و همه می دانند که جنگ‬ ‫علی و معاویه، جنگ شیعیان شبه روشنفکرِ سُست عنصر است با خَشن های مُتعصب سازمان دیده، و شکست از آن جناح علی است. اما علی می گوید که‬ ‫اگر من این کار را نکنم و یک لحظه بر ابقای معاویه صبر کنم، در جنایت و فساد و ظلمی که معاویه در آن لحظه انجام خواهد داد، با او شریکم و من‬ ‫نیز مسئول خواهم بود و به قیمت نابودی همه چیز من چنین مسئولیتی را به عهده نمی‌گیرم.‬

علی مردی است که بیست و سه سال برای ایمان و ایجادِ یک هدف و یک عقیده در جامعه‌اش مبارزه کرده است، بیست و پنج سال تحمل کرده است،‬ ‫خود خواهی‌ها و نقشه‌ها و خود پرستی‌های همگامان و هم‌صف ها و هم یارانش را برای وحدت اسلام در برابرِ دشمن مشترک تحمل نموده است و سکوت‬ ‫کرده است، و پنج سال به خاطرِ تحقق عدالت و گرفتن انتقامِ مظلوم از ظالم و استقرارِ حق مردم و نابود کردن باطل حکومت کرده است.‬

علی، میثم خرما فروش را، که خرماهای خوب را از بد سوا کرده و به دو قیمت مختلف می فروخت می بیند و بَرآشفته به او می گوید “چرا بندگان خدا را‬ ‫تقسیم می کنی؟!” و با دست هایش خرماهای بد و خوب را مخلوط می کند و می گوید که همه را با یک قیمت میانگین بفروش”، یعنی تساوی در مصرف،‬ ‫اساس عدالت در همه مکتب‌های عدالت خواهِ جهان.‬

جامعه ای که ایمان، هدف و جوشش اعتقادی اش را از دست داده به علی نیازمند است

بیست و سه سال مبارزه برای مکتب، ایمان، عقیده، بیست و پنج سال تحمل نا ملایمات و خود خواهی‌های افراد برای حفظ وحدت مسلمین در برابرِ‬ ‫دشمن بیگانه؛ و پنج سال حکومت برای استقرارِ عدالت در میان توده مردم.‬

‫اینست که امروز روشنفکرِ جامعه اسلامی، از هر مذهب و مکتبی که باشد، همین قدر که آزاده و آزادی خواه و ضدِاستعمار و ضدِ تبعیض باشد،‬ ‫به علی نیازمند است. زیرا که امروز جامعه اسلامی ایمان اش را از دست داده، هدفش را از دست داده، جوشش اعتقادی در میان اندیشه‌هایش مُرده و‬ ‫بنابراین به مکتب نیازمند است.‬

جامعه اسلامی به یک آتش فکری انقلابی احتیاج دارد، به “مکتب” و جامعه اسلامی در برابرِ استعمار به “وحدت” احتیاج دارد؛ و توده‌های مسلمان‬ ‫در نظامِ تبعیض، به “عدالت”.‬

اینست که:‬ ‫به “علی”‬ ‫احتیاج دارد.‬‬

قدر،شب تقدیر انسان نو

قدر ، شب تقدیر انسان نو

                              

ناگاه در ظلمت افسرده و راکد شبی از این شبهای پیوسته ، آشوبی ،لرزه ای و تپشی که همه چیز را بر میشورد و همه خوابها را بر می آشوبد و نیمه سقفها را فرو می ریزد.

انقلابی در عمق جانها و جوششی در قلب و وجدانهای رام و آرام درد و رنج و حیات و حرکت و وحشت و تلاش و درگیری و جهد و جهاد و عشق و عصیان و ویرانگری و آرمان و تعهد ، ایمان و ایثار !

نشانه هایی ازیک تولد بزرگ ؛ شبی آبستن یک مسیح .

اسارتی زاینده یک نجات ؛ همه جا ناگهان «حیات و حرکت» ، آغاز یک زندگی دیگر.

پیداست که فرشتگان خدا همراه آن «روح» در این شب به زمین فرود آمده اند...

 این شب قدر است ؛ شب سرنوشت ، شب ارزش ، شب یک تقدیر انسان نو .

این شب از هزار ماه برتر است .

                                         «دکتر علی شریعتی»

                                    "خود سازی انقلابی ص ۲۵۲ "

قلم توتم من است ( دکترشریعتی)

به مناسبت چهاردهم تیر، روز ملی قلم


http://s6.picofile.com/file/8198010150/Untitled.jpg

روز قلم برهمه ی اصحاب و اهالی متعهد اهل قلم مبارک باشد




http://s6.picofile.com/file/8198008284/hhe2244_day_pen.jpg

قلم انگاره درد است.....

http://s3.picofile.com/file/8198004534/rotate_php.jpg
قلم توتم من است.....
دکتر علی شریعتی:

هر کسی توتمی دارد!
که با آن عشق می ورزد، دوست می دارد، می پرستد، مینالد، دعا می کند، می گرید، اشک می ریزد، انتظار می کشد، صبر می کند، اخلاص می ورزد، ارزش می نهد، درد می کشد، رنج میبرد، ایثار می کند، می گدازد.

از او زیبائی هایی را که طبیعت ندارد، نیکی هایی را که منطق نمی فهمد، قداستی را که از جنس این دنیا نیست

الهام می گیرد، می آموزد، می نوشد، در ذرات خود حلول می دهد، و به وجدان محتاج و تشنه اش می کند، به او ایمان دارد، بر او نماز می‌برد ، غرور پولادینش را (که سر به هیچ اقتداری فرود نیاورده است) مغرورانه بر قامت والای او می شکند

و اسماعیل نان، مقام، جان و حتی نام خویش را، در مهراب خاطر او، به تیغ بیتابی، قربانی می کند،
 و پس از طواف " یکتوئی " ، نماز " یکتائی " ، سعی "بی توئی"، آنگاه ، هجرت بسوی او ، گذشته از " شور شناختنش " ، " شعور فهمیدنش " ، رسیده تا آخرین منزل حجش ، در "‌منی‌"ی عشق او، "جشن خون" خویش را می گیرد و در پای او، تا بام بلند " شهادت " صعود می کند ، و به معراج مرگ سرخ می رود، و از سدرة المنتهی‌ی " ایثار " می گذرد، و برای حیات دیگری، در خون خود غوطه می خورد و در گودی قتلگاه خویش سر فرو می برد و بر دو پهلویش، دو شهپر شوق، از اخلاص و ایثار می روید و به سوی خدا پر می گشاید!

هر کسی توتمی دارد و توتم هر کسی " ذکر " آدم بودن او است ، یادگار بهشت آدم ، یادآور هبوط و نالان غربت کویر .

هر کسی توتمی دارد و توتم هر کسی خویشاوند آن منِ بهشتی او است ، بازمانده آن منی که در " زندگی " به " شهادت " رسیده است ، در هیاهوی زاغان پلید و حریص و لجن خوار " روزمرگی " ، خاموش گشته است و در نمایش مهوع زمین و آتش بازی فریبنده زمانه ، فراموش شده است .

هر کسی توتمی دارد و توتم هر کسی یادآور آن است که روزی او نیز آدمی بوده است و نشانه آن که هنوز می تواند بپرستد ، می تواند خود برای دیگری باشد ، می تواند عشق بورزد ، از سود و صلاح و واقعیت فراتر رفته است و می تواند معنی ارزش ، حقیقت و آرمان را فهم کند . حتی می تواند تا " ایثار " اوج گیرد .

بهرحال ، هر کسی توتمی دارد ، و توتم من " قلم " است .

هر قبیله ای توتمی را می پرستد ، که روح جد نخستین همه افراد قبیله در او حلول کرده است ، در او زنده جاوید است ، روح قبیله در او جسم گرفته است ، کشتن او ، خوردن او ، بر افراد قبیله اش حرام است ، بر قبیله های دیگر حرام نیست ، آنها بیگانه اند ، آنها توتمی دیگر دارند ، از خون و خاک و نژاد و تبار توتمی دیگرند ، فروختن و مبادله و ریسیدن پشم و دوشیدن شیر و کندن پوست و کشتن و خوردن هر توتمی بر افراد قبیله اش حرام است ، توتم خدای قبیله است ، رب النوع قبیله ، ناموس قبیله ، تجسم روح و شرف و قداست و حقیقت و شخصیت و تجلی ذات و نژاد و تبار و وحدت و اصالت و جوهر انسانی مشترک و ماهیت ماورائی مشترک تمامی قبیله است .

و قلم توتم قبیله من است . خدای همه قبایل ، خدای همه عالمیان بدان سوگند می خورد ، به هر چه از آن می تراود سوگند می خورد ، به خون سیاهی که از حلقومش می چکد سوگند می خورد .

و من؟

قلم خویشاوند آن من راستین من است ، عطیه روح القدس من است ، زبان دفترهای خاکستری و سبز من است ، همزاد آفرینش من ، زاد هجرت من ، همراه هبوط من و انیس غربت من و رفیق تبعید من و مخاطب نوع چهارم من و همدم خلوت تنهائی و عزلت من و یادآور سرگذشت و یادآور سرشت و بازگوی سرنوشت من است ، روح من است که جسم یافته است ، " آدم بودن من " است که شیئی شده است .

آن " امانت " است که به من عرضه شده است !

آه که چه سخت و سنگین است ! زمین در کشیدن بار سنگین می شکند ، کوهها به زانو می آیند و آسمان می شکافد و فرو می ریزد .

قلم توتم قبیله من است ، روح " ما " در آن یکی شده است ، " ما " در آن بهم آمیخته ایم ، با هم زندگی می کنیم و بیکدیگری میرسیم ، علیرغم زندگی – که متلاشی می کند – و زمان – که جدائی می افکند – و خود پرستی – که بیگانگی می آورد – و ترس – که هر کسی را به خود می گریزاند – و عقل – که رشته ها را می گسلد – و تنها می کند ...

... قلم توتم من است ، او نمی گذارد که فراموش کنم ، که فراموش شوم ، که با شب خو کنم ، که از آفتاب نگویم ، که دیروزم را از یاد ببرم ، که فردا را بیاد نیارم ، که از " انتظار " چشم پوشم ، که تسلیم شوم ، نومید شوم ، به خوشبختی رو کنم ، به تسلیم خو کنم ، که ... !

قلم توتم من است ، او در انبوه قیل و قال های روزمرگی ، هیاهوهای بیهودگی ، کشاکش های پوچی ، پلیدی های زندگی ، پستی های زمین ، بیرحمی های زمان ، خشونت خاک و حقارت وجود ... شب و روز ، در دستم ، بر روی سینه ام ، پرشور و ملتهب و بی امان ، این کلمات خدائی را در خونم ، در قلبم ، در روحم ، یادم ، خیالم ، خاطره ام ، وجدانم و خلقتم میریزد که :

خدا گونگی ، بهشت ، آدم ، تنهائی ، حوا ، شیطان ، عشق ، عصیان ، بینائی ، هبوط ، کویر ، غربت ، رنج ، " امانت " ، رسالت ، انتظار ، انس ، اسارت ، جبر ، خودآگاهی ، قیام ، تشیع ، خلافت ، ولایت ، ایمان ، مصلحت ، حقیقت ، سنت ، آیه ، تقیه ، تقلید ، جهاد ، اجتهاد ، شهادت ، ایثار ، مردم ، عطش ، طواف ، هجرت ، غیب ، احرام ، حج ، عرفات ، مشعر ، منی ، ذبح ، معبد ...

قلم توتم من است ، توتم ما است ، به قلم سوگند ، به خون سیاهی که از حلقومش می چکد سوگند ، به رشحه خونی که از زبانش می تراود سوگند ، به ضجه های دردی که از سینه اش برمی آید سوگند ... که توتم مقدسم را نمی فروشم ، نمی کشم ، گوشت و خونش را نمی خورم ، به دست زورش تسلیم نمی کنم ، به کیسه زرش نمی بخشم ، به سرانگشت تزویرش نمی سپارم ، دستم را قلم می کنم و قلمم را از دست نمی گذارم ، چشمهایم را کور می کنم ، گوشهایم را کر می کنم ، پاهایم را می شکنم ، انگشتانم را بند بند می برم ، سینه ام را می شکافم ، قلبم را می کشم ، حتی زبانم را می برم و لبم را می دوزم ...

اما قلمم را به بیگانه نمی دهم .

به جان او سوگند که جانم را فدیه اش می کنم ، اسماعیلم را قربانیش می کنم ، به خون سیاه او سوگند که در غدیر خون سرخم غوطه می خورم ، به فرمان او ، هر جا مرا بخواند ، هر جا مرا براند ، هر چه از من بخواهد ، در طاعتش درنگ نمی کنم .

قلم توتم من است ، امانت روح القدس من است ، ودیعه مریم پاک من است ، صلیب مقدس من است ، در وفای او ، اسیر قیصر نمی شوم ، زرخرید یهود نمی شوم ، تسلیم فریسیان نمی شوم ، بگذار بر قامت بلند و راستین و استوار قلمم ، به صلیبم کشند ، به چهار میخم کوبند ، تا او که استوانه حیاتم بوده است ، صلیبب مرگم شود ، شاهد رسالتم گردد ، گواه شهادتم باشد ، تا خدا ببیند که به نامجوئی ، بر قلمم بالا نرفته ام ، تا خلق بداند که به کامجوئی بر سفره گوشت حرام توتمم ننشسته ام ، تا زور بداند ، زر بداند و تزویر بداند که امانت خدا را ، فرعونیان نمی توانند از من گرفت ، ودیعه عشق را قارونیان نمی توانند از من خرید و یادگار رسالت را بلعمیان نمی توانند از من ربود ...

... هر کسی را ، هر قبیله ای را توتمی است ، توتم من ، توتم قبیله من قلم است .

قلم زبان خدا است ، قلم امانت آدم است ، قلم ودیعه عشق است ، هر کسی را توتمی است ،

و قلم توتم من است .

و قلم توتم ما است .

کلام زیبای گاندی به همسر

کلام زیبای گاندی به همسرش
(به نقل از وبسایت خانم فروزنده غیاثی) http://forouzesh.mihanblog.com/




کلام زیبای گاندی به همسرش :
  
خوبِ من ، هنر در فاصله هاست ؛
زیاد نزدیک به هم می سوزیم،
و زیاد  دور از هم ، یخ می زنیم .

تو نباید آنکسی باشی که من میخواهم،
و من نباید آنکسی باشم که تو میخواهی.
کسی که تو از من می خواهی بسازی،
یا  کمبودهایت هستند یا آرزوهایت.

من باید بهترین خودم باشم برای تو.

و تو باید بهترین خودت باشی برای من .

خوبِ من ، هنرٍِِ عشق در پیوند تفاوت هاست،
و معجزه اش  نادیده گرفتن کمبودها .

زندگی ست دیگر...
همیشه که همه رنگ‌هایش جور نیست؛
همه سازهایش کوک نیست.

باید یاد گرفت با هر سازش رقصید؛
حتی با ناکوک ترین ناکوکش.

اصلا رنگ و رقص و ساز و کوکش را فراموش کن؛

حواست باشد به این روزهایی که دیگر برنمی گردد؛

به فرصت هایی که مثل باد می آیند و می روند و همیشگی نیستند.
به این سالها که به سرعت برق گذشتند؛

به جوانی که رفت؛
میانسالی که می رود.

حواست باشد به کوتاهی زندگی،

به زمستانی که رفت؛

بهاری که دارد
تمام می شود کم کم،
آرام آرام.
زندگی به همین آسانی می گذرد.

ابرهای آسمان زندگی
گاهی می بارد و گاهی هم صاف است.

میگذرد، هر جور که باشی ....
........
http://forouzesh.mihanblog.com/ نویسنده:خانم فروزنده غیاثی

دکتر علی عبدلی کیست؟

دکتر علی عبدلی (پایه گذار دانش تالش شناسی درایران ) :


علی عبدلی پژوهشگر، نویسنده و شاعر می‌باشد که فعالیت خود را در زمینه شناخت اقوام تات و تالش از اوایل دهه ۵۰ شمسی شروع کرده و تا کنون ادامه داده‌است. از این پژوهشگر و شاعر تاکنون حدود بیست کتاب در زمینه‌های زبان تالشی تاتی و تاریخ، فرهنگ، ادبیات و مردم تالش به چاپ رسیده.

همچنین از او دو مجموعه شعر به زبانهای فارسی و تالشی- تاتی چاپ و منتشرشده‌است.
علی عبدلی در ۲۵ مرداد ۱۳۳۰ در بخش کلور شهرستان خلخال دیده به جهان گشود. وی اغلب دوران کودکی خود در دل کوه‌های تالش گذراند و از همان زمان با تهیه نشریات و کتابهای ادبی ومطالعه آنها راه شکوفایی استعدادهای نهفته اش را به تدریج هموار کرد و بعدها باسرودن شعر و گرد آوری فرهنگ عامه، ارتباطاتی با مطبوعات آن زمان برقرارکرد.

عبدلی در سال ۱۳۵۳ موفق شد مسئولین وقت صدا و سیمای گیلان‌را متقاعد کند که برای نخستین بارهر هفته نیم ساعت برنامه ویژه تالشان از رادیو پخش شود، به موجب‌آن توافق ضبط و پخش برنامه‌ای با نام سیری در تالش از رادیو گیلان آغاز کرد. آن برنامه تاسال ۱۳۵۷ ادامه یافت. وی در طول دهه ۶۰ کتاب‌های فرهنگ تالشی و تاتی، تالش‌ها کیستند، تات‌ها و تالشان و ترانه‌های شمال را منتشر کرد.

علی عبدلی در سال ۱۳۷۱ به پاس پایه گذاری تالش شناسی در ایران، موفق به دریافت درجه دکترای افتخاری از آکادمی ملی جمهوری آذربایجان شد. عبدلی چند ماهی پس از دریافت دکترا از آکادمی ملی جمهوری آذربایجان نخستین نشریه تالش “در دوره جدید “تحت عنوان ویژه تالش را منتشر کرد و در سال ۱۳۷۳ کتاب نظری به جامعه عشایری تالش را منتشر کرد. تاریخ کادوسها، مشاهیر تالش، چهار رساله در زمینه تاریخ و جغرافیای تالش شرکت و سخنرانی در همایش‌های نوروز در تخت جمشید و محرم در فرهنگ مردم سازمان میراث فرهنگی. انتخاب به عنوان پژوهشگر برگزیده گیلان دیگر موفقیت او در طول دهه ۷۰ بود.

همچنین کتاب تاریخ کادوس‌ها مورد استقبال عامه مردم و بسیاری از پژوهشگران و ایرانشاسان قرار گرفت. این کتاب چند سال بعد به زبان ترکی ترجمه و در باکو منتشر شد. در سال ۱۳۸۰ کتاب‌های فرهنگ تطبیقی تالشیتاتی – آذری را به پیشنهاد احسان یارشاطر به رشته تحریر در آورد بعد از آن ضمن انتشار کتب دیگر در رابطه با تات و تالش در سال ۱۳۸۳ جایزه ادبی دکتر معین را دریافت کرد .

در سال ۱۳۸۴ موسسه تالش شناسی را بنیان گذاشت مدخل قوم تالش در دائرهالمعارف بزرگ اسلامی به قلم این پژوهشگر نگاشته شده‌است. عبدلی در سال ۱۳۸۷ در شانزدهمین جشنواره تولیدات مراکز صدا و سیما دیپلم افتخار بهترین پژوهشگر از سازمان صدا و سیما دریافت نمود. سر انجام اینکه در تاریخ ۱۲ مهر ۱۳۹۱ شورای عالی دانشگاه‌های دولتی ارمنستان مدال علمی درجه ۲ خود را به علی عبدلی اعطاء نمود

کتابشناسی : اخبارنامه‌، لنکرانی میرزا احمد، به کوشش علی عبدلی، ویراست دوم، انتشارات وزارت امورخارجه ۱۳۸۵تهران، ۲۵۶ صفحه. – شرح وقایع جنگهای روسیه علیه ایران در جبهه تالش. ادبیات تات وتالش‌، (ایران و جمهوری آذربایجان‌)، عبدلی علی، شرکت سهامی انتشار، ۱۳۸۰ تهران، ۲۳۰ صفحه.

تاریخچه و نمونه اشعار تالشی و تاتی آفتاوَجار، عبدلی علی، انتشارات آرون، ۱۳۸۰ تهران، ۷۲ صفحه.

مجموعه سروده‌های تالشی و تاتی. تالشی‌هاکیستند، عبدلی علی، ویراست نخست ۱۳۶۳، انتشارات دهخدای انزلی، ویراست دوم انتشارات ققنوس، ۱۳۶۹تهران، ۲۴۸ صفحه.

مقالاتی در زمینه تاریخ، زبان، جامعه، ادبیات و بازارهای تالش. تاریخ کادوسها، عبدلی علی، انتشارات فکر روز، ۱۳۷۸تهران، ۳۰۸ صفحه

تاریخ پیش از اسلام تالش (کادوس). جلد ترجمه ترکی کتاب تاریخ کادوس‌ها که در جمهوری آذربایجان مورد استقبال قرار گرفت. 

ترانه‌های شمال‌، عبدلی علی، انتشارات ققنوس، ۱۳۶۸تهران، ۳۰۲ صفحه. – مجموعه‌ای از دو بیتی‌های عامیانه تالشی، گیلکی و مازندرانی چهار رساله در زمینه تاریخ وجغرافیای تالش‌، عبدلی علی، انتشارات گیلکان، رشت۱۳۷۸، ۲۷۲ صفحه.

دربر گیرنده چهار رساله به نامهای: جواهرنامه لنکران، سفرنامه توالش، اشعارونامه‌های تاجماه، فرهنگ  تالشی‌ و تاتی، عبدلی علی، انتشارات دهخدا، ۱۳۶۳بندرانزلی، ۱۴۴ صفحه.

واژه‌های تالشی تالشدولاو تاتی کلور خلخال. فرهنگ تطبیقی تالشی – تاتی – آذری دیرین، عبدلی علی، شرکت سهامی انتشار، ۱۳۸۰تهران، ۶۲۰ صفحه.

واژه نامه چند لهجه تالشی و تاتی، واژه نامه آذری دیرین، واژه نامه لنکرانی، دستورزبان‌تطبیقی تالشی و تاتی و ۱۰۰ صفحه مقدمه و توضیحات و کتاب‌شناسی تالش. نظری به جامعه عشایری تالش‌، عبدلی علی، انتشارات موسسه اطلاعات، تهران،۱۳۷۱، ۱۷۵ صفحه.

بررسی وضعیت اجتماعی و اقتصادی عشایر تالش. نگاهی به گذشته تالش ، اسداف فریدون، ترجمه علی عبدلی، مرکز اسناد و خدمات پژوهشی، تهران، ۱۳۸۴.

مطالبی در زمینه تاریخ تالش شمالی از دوره سده‌های میانه تا انقلاب بلشویکی. تاریخ تالش ، عبدلی علی، انتشارات جامعه نگر، تهران، ۱۳۸۵، ۳۷۵ صفحه.

تاریخ تالش از زمانهای دور تا نهضت جنگل، با نگاهی نو و انتقادی به جغرافیای تاریخی ایران باستان. 

خوراک‌های تالشی ، عبدلی علی، نشر جامعه نگر با همکاری مؤسسه تالش شناسی، تهران ۱۳۸۶، ۸۰ صفحه. – خوراک‌ها، شیرینی جات، مرباها و رب‌ها، و…. 

ترانه‌های مردم و نغمه‌های شادی، تالیف عیسی زاده احمد و مامئدوف نریمان، ترجمه عبدلی علی انتشارات پژوهشکده مردم شناسی سازمان میراث فرهنگی، تهران، ۱۳۸۶، ۱۸۰ صفحه.

مجموعه‌ای از ملودی‌های سازی و آوازی تالسی و آذری، گرد آوری شده در تالش شمالی مشاهیر تالش ، عبدلی علی، ناشرمؤلف، رضوانشهر ۱۳۷۸، ۲۰۸ صفحه.

شرح حال و نمونه آثار مشاهیر تالش ایران و جمهوری آذربایجان. جنگل و جنازه، عبدلی علی، ناشر مولف، تهران ۱۳۵۸، ۴۸صفحه.

مجموعه‌ای از سروده‌های فارسی و تالشی در قالب‌های آزاد و نیمایی و کلاسیک. تالش؛ زادگاه زرتشت ، به دو زبان فارسی و انگلیسی، عبدلی علی، انتشارات انجمن تالشان مقیم تهران، ۱۳۸۵، ۴۰ صفحه.

طرح دیدگاهی نو در باره زادگاه زرتشت و محل وزمان تبلیغ آیین او. تات‌های ایران و قفقاز ، عبدلی علی، ناشر انتشارات مهدی رضایی، تهران، ۱۳۸۹.

مطالبی در زمینه تاریخ، جامعه، سرزمین و هویت تات‌ها. تالشان کیستند ، عبدلی علی، ناشر انتشارات جامعه نگر، تهران، ۱۳۹۱.

ویراست سوم، با اضافات و تجدید نظر اساسی فهلویات باباطاهر همدانی ،عبدلی علی،ناشر انتشارات مهدی رضایی،تهران،۱۳۹۲٫

تصحیح زبانی ، ادبی وبازشناسی دوبیتی های باباطاهر همدانی . ضمنا ایشان در حال حاضر علاوه بر مدیریت موسسه تالش شناسی و عضویت افتخاری آکادمی ملی جمهوری آذربایجان ، عضو پیوسته بنیاد ایران شناسی و انجمن علمی دبیران تاریخ استان گیلان نیز هستند . 

از : رمضان نیک نهاد- سایت http://taleshstan.ir/

فرهنگ یاوری در جوامع تالش ( رمضان نیکنهاد)

فرهنگ یاوری در جوامع تالش



نوشتاری از: استاد رمضان نیکنهاد- در وبسایت http://taleshstan.ir/

انسانها از همان آغاز پیدایی خود بطور گروهی زندگی کرده اند واز طریق همیاری با یکدیگر نه تنها در گرد آوری آذوقه وشکار می توانستند مشترکا از عهده کارها برآیند بلکه در مواقع خطر وهجوم حیوانات وحشی قادر بودند از خود دفاع نمایند . یاوری به معنای همیاری و به عنوان کار با همدیگر وبرای همدیگر نه تنها به عنوان ویژگی های زندگی انسانها در اجتماعات اولیه بود بلکه این سنت نیکو همزمان با رشد و توسعه جوامع ، تکامل یافته است وهزاران سال در جوامع مختلف روستایی بین اقوام ایرانی بویژه مردم تالش، ادامه یافته است وتوانسته است بخشی از کمبود های نیروی انسانی وسرمایه ووابزار کارخانواده را جبران نماید ، آن رسم زیبا را با قوت تمام حتی در حدود چهار دهه قبل در دوران نوجوانی خود در جامعه تالش فومنات، شاهد بودم ،

یاوری بین قوم تالش تنها مختص به کار کشاورزی ودامداری وامورمردان یا زنان نبود بلکه در بیشتر امور زندگی علاوه بر کارو شغلهای معیشتی در کارهای مرتبط با غم وشادی یکدیگر هم یاوری داشتند .یاوری دهنده کار را درقبال دریافت مزد و جبران آن انجام نمی داد بلکه آن را به عنوان یک حس انساندوستی برای روز های سخت زندگی خود ذخیره می نمود و همیشه یک فرد تالشی بخشی از وقت وسرمایه خود را صرف کارهای شخصی میکرد وبخشی دیگر از وقت وسرمایه خودرا صرف همیاری ویاوری مشکلات افراد فامیل وهمسایه وهم ولایتی بکار می برد.

فرهنگ یاوری مردمان تالش ، باعث آن گردید که هیچ تالشی تنها وبی کس ،بیکارو بی خانه وبی همسر نگردد وپدر ومادر تالشی هم نزد فرزندان خود برای تشکیل زندگی مستقل شرمنده وبدهکار نگردد ،مردم تالش بایاوری وهمیاری قسمت اعظم عمران وآبادانی دیارشان راحتی بدون کمک دولتها انجام میدادند وبا کمک همدیگر وبه صورت گروهی احداث مسجد ومدرسه ،پلها وراهها ونهرهای آبیاری را انجام میدادند. گسترش یاوری در بین تالشان به شکلی بود که فرهنگ یاوری را به عنوان یکی از ویژگیهای زیبای تالشان قلمداد می کردند و عاملی بود که هیچ بیگانه ای نمی توانست به تالش ظلم وبه سرزمینش تجاوز نماید و تالشان جلوه ای زیبا ازاتحاد وهمدلی و فرهنگ اصیل وباستانی ایرانیان را به نمایش میگذاشتند .

مردم تالش که در گذشته بیشتر با دامداری وکشاورزی در کوهستان وکوهپایه ها زندگی و امرار معاش میکردند ، پیوسته در معرض خطرات وبلایایی چون بیماری های واگیر وکشنده انسان ودام وطیور وگیاه، سیل وزلزله ،برف وکولاک سنگین و هجوم حیوات وحشی و متجاوزین قرار داشتندو بیش از جوامع دیگر آسیب پذیر بودند که بدون کمک یکدیگر هرگز قادر نبودند از عهده مشکلات خود برآیند ، بدین خاطر یاوری با یکدیگر ضرورت داشت تا نارسایی ها ودشواری های زندگی اجتماعی از طریق همکاری برطرف شود .

تراکم زیاد کار در فصل های بهار وتابستان باعث می شد که تالشان در کار دامداری وزراعت مدام بین ییلاق (گیریَه)وقشلاق (گیلون) عموما آن فاصله که دارای جاده های مال رو یی بود وطی آن مسیر سخت ووقت گیر بود ، جهت رسیدگی به کارهایشان تغییر مکان دهند . کشاورزان برنج کار تالشی به علت محدودیت زمان کشت ،ابتدا زن ومرد با یاوری ، زمین افرادی را که با آنها عهد یاوری داشتند اگر آماده کشت بود بطور گروهی شخم و نشاگری میکردند.

در آن روز زن ومرد میزبان تمام وقت خود را جهت سرویس دهی وآماده نمودن بوته برنج و پذیرایی غذا از یاوران مهمان صرف می نمودند و یاوران هم حین کار عموما با آوازها وسرودها ونقل ها و بازگویی خاطرات شیرین ،سختی کار را برای همه نشاط آور میکردند ودر مدت کوتاهی که کار نشای زراعت یکی پایان می یافت ، فردا را برای یاوری دیگری برنامه ریزی میکردند ودر فصل برداشت برنج هم به علت ریزش باران های مداوم که موجب پوسیدگی خوشه های برنج واز بین رفتن محصول میشد ،کار درو کردن نیز به مانند نشاگری به صورت جمعی انجام میگرفت ،

در سایر زمینه های کشاورزی چون وجین و خرمن کوبی وآبیاری ولایروبی نهر آب و پرورش کرم ابریشم وپیله چینی ونخ ریسی وچای چینی و گردو چینی و دوشاب پزی هم یاوری عاملی بوده که تالشان راحت تر می توانستند از عهده کار های سخت کشاورزی برآیند .

دامداران تالشی نیز با افرادی که در ییلاق و میان کوه که مکانهای معتدل بین قشلاق وییلاق است مرتع مشترک داشتند با یاوری وبطور گروهی دام های خود را کوچ میدادند و مردان با تقسیم کار از دام ها در بخشهای جداگانه گاوها وگوساله ها وگوسفندان وبره ها نگهداری ومراقبت می کردند و سگ های گله هم به طور گروهی دام ها را از هجوم حیوانات درنده در امان نگه میداشتند در موقع چرای شب هم مراقبت وپاسداری از دامها رابه صورت نوبتی نگهبانی میکردند وکار یاوری در زمینه شیر دوشی و پشم بری و جمع آوری علوفه وتهیه محصولات لبنی نیز صورت میگرفت .

و آنگاه که دامداری براثر حوادثی دامهای خود را ازدست می داد هرکدام از دامداران به تنهایی یا مشترکا با اهدا یک راس دام به عنوان بونوتی به کمک دامدار خسارت دیده می آمدند طوری که تعداد دامها یا طیور جمع آوری شده می توانست برای شروعی دیگر برای دامدار تالش خسارت دیده ، کارساز باشد امری که هرگز یک دامدار به تنهایی و بدون یاوری وهمیاری یکدیگر نمی توانست از عهده همه کارهای دامداری برآید .

وقتی زما ن ازدواج جوان تالشی فرا میرسید حتی از نظر فکری ومشورت او وخانواده اش بی نصیب از یاوری اهالی تالش نبود ووقتی جفت مناسب راکه معمولا ازبین تالشان وآشناها که دارای فرهنگ یکسان وتفاهم بیشتری با یکدیگرند ، انتخاب میشدند وبرای برپایی جشن عروسی آن جوانها هریک از اهالی تالش در روستا کمکی میکردند ، افرادی با آشپزی وکار وپذیرایی وافراد زیادی نیز هریک با اهدا ی یک یا چند مرغ و اردک یا برنج وکشمش وگردو وآرد و پنیر وروغن وحبوبات وانواع میوه آنقدر کمک میکردند که هرگز خانواده داماد فشار سنگین مخارج جشن را احساس نمی کردند

علاوه براین هرکس به قدر توان مالی خود ،پولی را به عنوان دوران به عروس وداماد هدیه میکردند که سرمایه اولیه زندگی مشترک دو جوان را تامین میکرد وبرای جهیزیه عروس هم فامیل واهالی هریک با مشورت مادر عروس یک قلم از نیاز های زندگی اولیه عروس وداماد را تقبل میکردند و خانواده عروس با آبرو وعزت دختر خود را روانه خانه بخت می نمودند .

یاوری این سنت زیبای تالش با عث نوعی همدلی و پیوند عاطفی در اهالی تالش بود که همه خواهان حل مشکلات همدیگر میشدند وکمتر اتفاقات تلخی چون طلاق در کانون خانواده ها اتفاق می افتاد و هیچ جوانی نبود که به علت مخارج عروسی از ازدواج سر باز زند .بعد از آنکه عروس وداما د ازدواج کردند چند سال اولیه را در خانه پدری داماد مستقر میشدند و بعد نوبت به خانه برای عروس وداما دفرا میرسید و وقتی که کدخدا یا بزرگ اهالی برای خانه سازی آن جوانها فرا خوان میداد هریک با مشورت نجار وپدر داماد بخشی از مصالح یا کار ساخت خانه چوبی وگلی را تقبل میکردند .

خانه که عموما دوطبقه داشت ،طبقه اول دارای دواتاق یکی بزرگ برای گاوها وورودی از پشت بود واتاق دیگر انبار محصولات بود و دارای ورودی وکریدوری به نام تَجَروراه پله داشت و طبقه دوم هم دو اتاق ویک ایوان سراسری داشت که برای زندگی اولیه تا سالها کفایت مینمود .

در هنگام زیارت وسفر هم هرکدام از تالشان با اهدای نذری به یاری مسافر میرفتند طوری که بیشتر هزینه سفر با یاوری تامین میشد و زائر هم پس از برگشت از سفر وزیارت با کمک اهالی جشن ولیمه دهی برپا میکرد و در آن شب پس از صرف شام به هرکدام از اهالی هدیه ای به عنوان تبرکی مانند تسبیح وعطرومهرو جانماز وکشمش ونخود داده میشد .

در هنگام تولد نوزاد تالش هم در شب ششم تولد جشنی بنام شیشه شب برگزار میشد وصاحب فرزند در آن شب جشن از اهالی پذیرایی میکرد و اهالی با فندق بازی و سرگرمیهای دیگر تا پاسی از شب را به جشن وسرور می پرداختند که بیشتر هزینه این جشن با اهدای چشم روشنی نورسیده ویاوری اهالی تامین میشد . در هنگام بیماری و مرگ هم هرگز یک تالش تنها نمی ماند و با مرافبت از بیما رو تامین غذای خاص او چون شیر وسوپ وآش به کمک او می آمدند وحتی بخشی از هزینه دوا ودرمان اورا قبول می کردند و آنگاه که مصیبتی فرا می رسید همه دست از کارمیکشیدند و در خانه صاحب عزا جمع میشدند وبا عزاداری وشیون تسلی بخش دلهای شکسته باز ماندگانش میشدند وبا سلام وصلوات واحترام فوت شده را به مزارش میبردند و تمامی امور کفن ودفن توسط اهالی وفامیل انجام میشد و با یاوری وکمک اهالی مجالس سوم وهفتم وچهلم برگزار میشد .

یاوری که متاسفانه ازطرفی با شروع شهر نشینی و جامعه مدرن در چند دهه اخیر کم رنگ شده است واز طرفی دیگر ورود تجملات وامکانات مدرن رفاهی در زندگی افراد ،که با زیاده خواهی وتوقع فراوان هم همراه است وتامین آن فراتر از حد توان یاوران است وغیر ضروری ، میل به یاوری را تضعیف کرده است وافرادی آنقدر غرق در زندگی شهری شده اند که نه تنها به فرهنگ یاوری برای حل مشکلات دیگران باور ندارند بلکه با سردرگمی ،فراتر از آن حتی بعضی ، هویت واصالت تالشی خود را که سرشار ازفرهنگ ورسوم ارزشمند است را ازدست داده اند وآنان را با مردم تالش دیارشان وحتی از خود بیگانه نموده است ،

با وجود براین هنور بیشتر افراد تالش که در شهر ها ومخصوصا در روستا ها زندگی میکنند با روح یاوری در تالشان بیگانه نیستند ویاوری را حداقل در محدوده کمتر بین فامیل وهمسایگان خود بکار می برند،شایسته است هرکدام از ما تالشان ضرورت پاسداری از فرهنگ غنی واصیل تالش و سنت های ارزشمند آن را ضمن زندگی در جامعه شهری گرامی بداریم و در شادی وغم ومشکلات نزدیکانمان یاوری نماییم .