پریسکه واژه ای کهن و ایرانی ازفارسی میانه و به معنای جرقه کوچک آتش میباشد
بنیان شعر پریسکه توسط شاعر نو پرداز معاصر استاد علیرضا بهرهی صورت پذیرفت که در کمترین زمان، مقبول شعرا وادبای کشور واقع گردید.
درحال حاضر بیش ازچندهزارنفر در داخل وخارج ازکشور به سرایش پریسکه به زبانها ولهجه های مختلف مشغول بوده و بیش از ده انجمن ومحفل متمرکز پریسکه درسطح کشور ایجادشده است .
تعریف شعر پریسکه :
پریسکه گونه ی جدید شعر ایرانی است که براساس فرهنگ ایرانی اسلامی وبارویکرد مقابله باورود عرفانهای نوظهور وعرفانهای شرقی ایجادگردیده است.
پریسکه متشکل از 2 یا 3 یا 4 فصل (مصراع) بوده و شاعر می تواند درصورتی که تمامی ویژگیهای شعر پریسکه را رعایت نماید دریک فصل هم شعربگوید.
پریسکه می تواند سپید و نیمایی یا موزون ومقفی باشد به شرط آن که تساوی عروضی درفصل ها اعمال نشود.
شعر تالشی
الان زونوم از کیمه!
نـشم فـیکر کَـرم وام از دِه کـیمَـه
خَرِمـم پـس یَـنـدَه نسـارا شیـمَـه
سَردَه شَبون خسم انَه لا دا صب
روزآبـو شـوم نـشم آفـتـاوَه دیمَـه
بـبــر رَفِـــق بـبـر بــجــاری بـــرزی
اشــتـه دَرزَه دَسـتَـه را از بِنـدیمَـه
بـــمِــرم از رَفِـــقـــون را رفِـــقــون
رَفِــقـــون پـا بنـی ســرَه قـالیـمَـه
چمــه ثــروت نِـــداری بَــه نِـــداری
نِــداری پـی چــمه جانی مالـیمَـه
سـرم کَـردَه دیمی سـیـلّه نَه بَـما
أ جور که خوای زمـونَـه از نِـبـیمَـه
دَسی عوض همیشه پام دراز بَـه
زمـونَـه کــو فـقیــره بـنــدَه بـیـمَـه
دَسـم دراز نِـبَــه هــر نـاکسی وَر
هـمـیشَـه واتــمَــه خـدا کـریــمَـه
مـرا دنـیـا دومَـه بَـه دَسـم کـاردَه
ایی لخـمَـه را امـوَر أ وَر تـیـلیـمَـه
طمع دندونم کَـندَه هر چی کـو از
اگـه مـنَـه بــوبــو هَـزارچی پـیمَـه
زمونَه خوای اشتن جور مه بپِجی
هنـتَـه دا پَـجیـمَه البَـلی سیـمَـه
گوشَه خجَه مَندیمه دا چوان چه؟
اَوون کــو از کَـلَـه لـوئَـه مَـسیمَـه
چَوون قـولی یخی سَـرم نیویشتَه
چمـه حرفی سری هَنی مَنـدیمَـه
خـدا را شـکر الان زونـوم ازکـیـمَـه
همـیـمَه که همـیمَـه که هـمـیمَـه
سروده ای از نعمتی کرفکوهی به زبان تالشی جنوبی
به تاریخ 16آذر 1394
معنی به فارسی به ترتیب مصرع.
می نشینم فکر میکنم من کی هستم
جای آفتابگیر را رها کردم سمت سایه مسکن گزیدم
شبهای سرد بی لحاف میخوابم تا صبح
باز صبح پا میشوم میروم جای آفتابگیر می نشیم
درو کن رفیق دروکن محصول شالیزارت را
من بند (گره )دسته های شالی تو هستم
بمیرم من برای رفیقانم رفیقان
زیر پای رفیقان فرش قرمز هستم
ثروت من (در این دنیا) نداری بود نداری
پیه نداری را بر جانم مالیدم
سرخ کردم صورتم را با سیلی ولی
آنطور که زمانه میخواست (از من بسازد) نشدم
به جای دست همیشه پایم دراز بود!
با وجودی که بنده ی فقیری در زمانه بودم
دستم را پیش هر ناکسی دراز نکردم
همیشه گفتم خدا کریم است
برایم دنیا مثل دنبه بود و دستم مثل کارد
برای تهیه لقمه نانی به هر سوی دویدم
دندان طمع ام را از هر چیزی درآوردم
اگه با خودم بود دلم هر چیزی میخواست
زمانه میخواست مرا مثل ومیل خودش بپزد
ولی تا خواستم بپزم فورا سوختم
گوشهای خودم را تیزکردم تا بشنوم چه میگویند
فقط از آنها حرف مفت و بی عمل شنیدم
قولهایشان را روی یخ نوشتم
روی حرفهای خودم همچنان هستم
شکر خدا الان میدانم من کی ام
همینم که همینم که همینم
حالی در هوای شهر شهادت و حوالی آن
گذری بر دشت کویر
روز 31 شهریور بود که به یاد خداحافظی تاریخی دکترعلی شریعتی از شهرمقدس مشهد ماهم گفتیم "خدا حافظ شهرشهادت" و سپس راه کویر را برای بازگشت به استان البرز در پیش گرفتیم . انسانهایی هستند که در مسافرت فقط برایشان مبداء و مقصد مهم است ولی در بین راه هم میشود هرکس بنابر سلایق و تفکرش چیزهایی را هم به اندوخته ی سفرش اضافه نماید .دیدن مناظر اطراف مسیر حرکت از قبیل کوهها ، دشتها ، محلها و ابنیه ها همه اینها عناصری هستند که میتوان آنها را با دیدن و تعمق نمودن به آن بر خاطرات حیات خویش افزود وبا یادآوری آن در طول زندگی، لحظات قابل توجه ای را بربایگانی عمرخویش نهاد.
قدمگاه:
آری قدمگاه ،این محل از مشهد حدود 100 کیلومتر و در 24 کیلومتری شهر تاریخی نیشابور واقع شده است. دراین محل در گذشته وحال باغی بوده و هست که در بستری کوهستانی و در
دامنه جنوب کوه بینالود و رو به دشت نیشابور واقع شده است. این باغ از سمت
جنوب به جاده نیشابور - مشهد اتصال مییابد.
این مکان به عنوان مکانی مقدس از سابقه
طولانی برخوردار است. این باغ را زمانی به شاپور کسری و زمانی به حضرت
علی(علیه السلام) و سپس به حضرت رضا (علیه السلام) نسبت دادهاند. وجه
تسمیه باغ با توجه به وجود سنگی سیاه است که جای دو پا بر آن نقش بسته است.
میگویند
سال 200 هـ . ق حضرت رضا (علیه السلام) که از مدینه عازم مرو بودند، در
این مکان توقف کرده و چون خواستند با خاک تیمم کنند، آبی جاری پدید آمد که به صورت چشمه ای هم اکنون در حال جوشش است که به چشمه حضرت معروف گشته. آب این چشمه بعد ازبیرون جهیدن مجددا در چند قدم آنطرف تر در دل خاک رفته و ناپدید میشود و در منطقه ای دیگر در محله قدمگاه برای آب کشاورزی مورد بهره برداری مردم قرار میگیرد.
این واقعه مهم، این مکان را به مکانی مقدس و ایمن برای زایران در کنار مسیر مشهد تبدیل کرده که در دورههای مختلف مجموعهای میان راهی شامل: کاروانسرا، آبانبار، حمام و مکانهایی جهت اطراق زائران و مسافران در حاشیه خیابان شکل گرفته است. اعتقاد دیگر براین است که حضرت رضا بر روی تخته سنگی ایستاده و برای مردم سخن گفته است که جای پای ایشان براین سنگ نقش بسته و هم اینک این تخته سنگ در بقعه ای نگهداری و مورد زیارت مردم قرار میگیرد.
بعداز ساعتی رانندگی از مشهد خالی از لطف نیست دقایقی را در این باغ بهر رفع خستگی و سروگوشی را آب زدن و نفسی را تازه کردن واز این چشمه آبی را به تبرک برداشتن که مانیز چنین کردیم.
روستای مزینان:( ملاحظات: تعدادی از تصاویر و سطور از وبلاگ اسرارنامه وشاهدان کویر مزینان میباشد)
زادگاه دکتر علی شریعتی و سقراط خراسان استاد محمدتقی شریعتی مزینانی.
در ورودی روستای مزینان مجسمه سقراط خراسان استاد محمد تقی شریعتی مزینانی به چشم میخورد
دکتر علی شریعتی که از بزرگترین نویسندگان و متفکران سیاسی و اجتماعی یک قرن اخیر است، هرچند اصالتاً متعلق به روستای مزینان در 80 کیلومتری غرب سبزوار است ، اما در روستای کاهک که محل استقرار اقوام مادریش بوده، متولد شده است.
کاهک و مزینان هر دو روستاهایی نزدیک به هم هستند که در حال حاضر جزء محدوده سیاسی شهرستان داورزن محسوب می شوند ،
بخش داورزن در سال 1391 به همراه روستاهای مزینان و کاهک خاستگاه و زادگاه خاندان شریعتی از سبزوارمستقل شد و به شهرستان ارتقاء یافت.
منزل دکتر شریعتی در کاهک و سکونت گاه خانوادگی آنان در مزینان به واسطه شهرت و محبوبیت والای دکتر علی شریعتی در میان ایرانیان، این پتانسیل را دارند که به مهمترین جاذبه های گردشگری خراسان تبدیل شوند. اما متأسفانه این ابنیه در نتیجه ضعف عملکرد مسوولان ارشد محلی در حال تخریب هستند.
خانه (زادگاه) دکتر علی شریعتی که از برجسته ترین چهره های روشنفکر مذهبی ایران ، که در سال 1312 در این خانه چشم به جهان گشوده است در استان خراسان رضوی، شهرستان سبزوار، بخش داورزن، روستای کاهک قرار دارد
این خانه که از جمله آثار دوره پهلوی اول به حساب میآید، سردر ورودیاش ایوانی دارد که به صورت ساده خشت چینی شده است.
ایوان قوس جناغی و ورودی آن قوس بیضی خوابیده دارد. پس از عبور از از سردر وارد هشتی نسبتا کوچکی میشویم با پلان گرد و سقف کلمبو که دور تا دور آن 6 حجره کم عمق قرار گرفته است. اتاق نشیمن این خانه که احتمالا اتاق پذیرایی بوده است، پلانی مستطیل شکل دارد و سقف طاق گهوارهای است و یک سه دری رو به حیاط دارد.
رخبام این خانه دارای تزئینات دندان موشی است و خرپشته آن نیز دارای یک اتاق مستطیل شکل با سقف کلمبو و 4 ورودی از 4 طرف و پنجرههای تعبیه شده در دیوارها است.
این خانه بعدها به دایی اصلی دکتر شریعتی انتقال یافت و امروزه به شکل متروکه و ویران باقی مانده است.
خانه (زادگاه) دکتر علی شریعتی در سال 1382 توسط سازمان میراث فرهنگی با شماره 9591 در فهرست آثار ملی ایران به ثبت رسید.
مجتمع خدمات رفاهی کنار جاده ای روستای کاهک
ساعت 1 ظهر بود که از خستگی راه کویری طی شده در مسیر جاده سبزوار به سمت شاهرود و در زیر آفتاب تقریبا سوزان آخرین روز تابستانی نا خواسته چشممان به یک مجتمع خدمات رفاعی یا همان استراحتگاه کنارجاده ای برخوردکرد . تو گویی دل به دل راه داشت ! در کنار جاده خودرو را پارک نمودیم از یکی پرسیدیم اینجا کجاست ؟ گفت کاهک.
گفتم نکند این همان کاهک مزینان زادگاه دکترشریعتی باشه بچه ها گفتند حالا هرجا هست الان هم وقت نهاره و هم وقت نماز و این نماز خانه هم دادمیزنه بیایید داخل و نماز ظهر شکسته تان را اینجا بخوانید . خودرو را دور این نمازخانه متوقف کردیم و پیاده شدیم به قول معروف سروگوشی آب دادیم و در این نماز خانه، نمازی هم زدیم تو رگ!
سپس در زیر سایه ساردیوار آن جایتان خالی سفره ای را پهن و بهر صرف نهار توشه سفر را بگسترانیدیم و تا طعامی را تناولش نماییم از مغاره ای بهر خریدن دوغ همی سوال بنمودیم اینجا همان کاهک زادگاه دکترشریعتی است؟ گفت دکتر را از کجا میشناسی حدودا 40 ساله به نظر میرسید با روی خوش گفت زمانی همسایه دیوار به دیوار پدرم بود آره همینجا زادگاه دکتره ومزینان دوکیلومتر آنورتره منتها زادگاه دکتر همین کاهکه چون خاندان مادری اش اینجا بودند.از آشنایی اش خیلی خرسند شدم خیلی با حوصله و با متانت ،هم با من سخن میگفت و هم درحال راه انداختن مشتریانش بود. گفت میخواهی بروی مزینان راه خاکی میانبری هست که نمی خواهی برگردی سر خط از ورودی مزینان بری از همین مسیر برو . از مغازه اش بیرون آمدم و بعد از صرف نهار و اندکی استراخت واین مسیر راه خاکی روستایی که در تصویر پایین مشاهده میشود همین مسیر را گرفتیم بسوی مزینان.
روستای مزینان خاستگاه و زادگاه خاندان بزرگ شریعتی ها
حدودا ساعت حوالی 2 بعداز ظهر بود که وارد روستا شدیم. شکل و شمایل روستا ودر آن ساعتی هم که وارد روستا شدیم مردم از شدت گرما در داخل خانه های سنتی گلی وخنک خود بیرون نیامده بودند. ولی از ظواهر قضیه چنین برمی آمد روستا دیگر آن روستای گذشته نبود .گذشته ای که روستا محل عشق و علاقه ساکنانش برای ادامه زندگی بود و لی در چند دهه گذشته بطوری که گفته شده 135000 روستا خالی از سکنه شده است.اینجا کویر است و بقول خود دکتر انتهای زندگی! اینجا سبزینه ها با خود غریبه اند در وسط روستا پیرمردی را نشسته بر روی جدول فلکه ی کوچک روستا دیدم و از وی کاربرد بنای ساختمان گلی که نظرم را به خود جلب کرده بود پرسیدم .گفت این ساختمان گلی کار سوله امروزی را انجام میدهد برای هرنوع استفاده ای از قبیل گاوداری و انبار کاه کولش و سایر موارد.
این بنا کمی مرا به اعماق تاریخ هدایت کرد و از ماشین پیاده شدم و به طرفش رفتم تا از نزدیک با هم دیداری داشته باشیم
به خود گفتم گویا در عصری که هنوز آهن کشف نشده همه ابنیه های کویر از کاه گل ساخته میشده ولی آخه قبل از آهن هم یکی دیگر از مصالح ساختمانی چوب بوده ولی در این بنا وهمه بناهای مزینان و کاهک و مناطق مسکونی کویری چوب کاربردی نداشته مگر درنصب درب ها و پنجره ها ،ولی شمالیها که در گذشته بیشترین مصالح ساختمانیشان از چوب بوده وآن هم بدلیل نزدیک بودن با جنگل و رویش درخت در این منطقه، ولی حق با مردم این روستا بوده چون اینجا پوته ها هم خودشان را به زحمت تا یک وجب از زمین بلند میکنند!
پله های دورتادور این بنا که آنهم با خشت و کاه گل ساخته شده بود مرا وسوسه انداخت تا دوری باهاش بزنم!! برگرد این بنا. (کوچک که بودم در راه مدرسه خیلی عاشق دوچرخه سواری بودم تا دوست دوچرخه سواری میدیدم به آن میگفتم دوچرخه تا میدی باهاش یه دور بزنم بعد از او میگرفتم و به جای یک دور چند دورمیزدم وهرموقع به جلوی صاحب دوچرخه میرسیدم میگفت نگهدار نگهدار باز من بهش میگفتم بگذار یه دور دیگه بزنم) گفتم این همه راه آمدیم حیف است از این پله ها بالا نریم الهذا تا جاهایی که توانستم بالا یش رفتم . معماری سنتی در این بنا برایم خیلی خیره کننده بودوبرروی این پله لحظاتی به تفکر فرو رفتم و خانمم صدا زد بیابریم شب میشه رانندگی مشکل و احتمال خواب آلودگی دارد. ولی با این حال دلم نمی آمد کویر را ترک نمایم. ولی ناگهان چشمم به مجسمه ای در نقطه ای کمی دورتر افتاد که در بلندای ستون و پایه ای بلند چشم نوازی میکرد . سوار بر اتول بشدیم و به سویش برفتیم.
وقتی به پای این مجسمه رسیدیم ناگهان این جمله اش در ذهنم خطور کرد: اگر تنهاترین تنهایان باشم باز هم خدا هست !
واینک در این روستا در نبودش مثل خودش مجسمه اش بود در تنهایی به وسعت کویر. وکتاب کویرش در دست. به پایش رفتیم وچند قطعه عکسی به یادگار گرفتیم
روستایی تنها و تنهای کویر در روستایش هم همچنان تنها ومن مانده بودم حیران که چرا دراین نقطه ی خلوت و خاموش مزینان ؟ انگار او بار دیگر دارد در بلندای این ستون گفتگوهای تنهایی اش را مرور میکند
وتو همچنان بایست دکتر! بایست به پای حرفهایت در بلندای این ستون ....واگر هم تنهاترین تنهایان باشی
دراین نقطه از مزینان در مجاورت این مجسمه، باقیمانده بنایی از کاروانسرایی شاه عباسی دیده میشود و در جلویش قبرستان مزینان قرار دارد. بر سنگ مزار تمام اموات این قبرستان نام مزینایی در پسوند نام خانوادگیشان دیده میشود گویی نام مزینان در درازای تاریخ سابقه معروفیت داشته که چنین است. آخرین دیدار ما هم با اموات مزینانیان در قبرستان مجاور بود که با نثار فاتحه ای بر ارواحشان مخصوصا روح بزرگ سقراط خراسان استاد محمدتقی شریعتی مزینایی پدر فرهیخته دکتر شریعتی مزینان را بدرود گفتیم. در درود آینده با بازگشت به بخش فرهنگی بومی این وبلاگ با شعری به زبان تالشی به روز خواهیم بود ان شاء الله
تا درودی دیگر بدرود.
سلام دوستان
قصد براین بود که سومین و آخرین قسمت از پست "سیری در حوالی شهر شهادت " منتشر گردد. ولی حق مطلب در این است که با فراسیدن 11 آذر سالروز شهادت مجاهد نستوه و پرچمدار مجاهدت علیه صاحبان زر و زور و تزویر، میرزا کوچک خان جنگلی که از پیشگامان مبارزه علیه متجاوزان به حریم میهن و دین و ناموس مردم ایران زمین بود در این وبلاگ نیز یادی از این مجاهد کبیر بشود. چرا که مردم ایران تا ابد مدیون جانفشانی های اینگونه مردان بزرگ هستند و خواهند بود و یادکرد این مجاهدان تنها کاریست که از دستمان بر می آید تا با این کار نسل جوان ما و فردای ما دشمنان دیرینه وطن و دین و ناموس خود را بشناسند و عمکرد آنان را از خاطرخویش پاک ننمایند . لذا با سر زدن به وبلاگ دوستمان جناب صحرایی چاله سرای که از نویسندگان فرهنگی و مطبوعاتی کشور می باشند به مطالب و تصاویر زیبا و رسا از میرزا و زادگاه خاطره انگیز این مجاهد کبیر در شهر رشت برخوردیم که شایسته دیده شد با کسب اجازه از ایشان در وبلاگ آفتاوه دیمه نیز برای دوستان عزیز و ارجمندم منتشر شود. لازم به ذکر است قسمت سوم پست " سیری در حوالی شهر شهادت " بزودی در این وبگاه منتشر خواهد شد. مهر افزون عزت زیاد
بسم الله الرحمن الرحیم
اینجا زادگاه سردار جنگل است ...
تصاویری که در ادامه مشاهده خواهید کرد مربوط است به زادگاه و محل زندگی سردار پرآوازه دوران تاریکی، شهید میرزاکوچکخان جنگلی. او تا سن 15 سالگی در کنار پدر و مادر در این خانه زندگی کرده است. این خانه کمی دورتر از میدان تاریخی شهرداری رشت و در خیابان و محلهی «استادسرا»ی شهر رشت قرار دارد.
میرزاکوچکخان مشهور به سردار جنگل قیامی در استان گیلان بنیانگذاری نمود و طی هفت سال آن را رهبری کرد که به «نهضت جنگل» معروف است.
نهضت جنگل در جنگ و گریزهای فراوانی که انجام داد توانست در جامعه خانگزیده و استبدادزده آنروز اندکی اسباب بیداری اسلامی را فراهم نماید و جرقه مبارزه و مقاومت را در اذهان ایجاد کند. به جرأت میتوان ادعا کرد که طنین غرش گلولههایی که در جنگلهای گیلان، به خصوص در ماسوله و فومنات و ماسال و تالش توسط جنگلیان پیچید آوازه این بیداری را به فراتر از مرزهای این سرزمین نیز رساند.
میرزا قیامش را در سختترین شرایط زمانه اجتماعی و جغرافیای سیاسی از اینکه در سه جهت در محاصره و تحریم و جنگ و گریز بود رهبری کرد. حکومت استبدادی قاجار و بعدها پهلوی اول از سمت مرکز، ارتش سرخ قزاق روسها از سمت شمال و روباه پیر استعمار انگلیس از سمت جنوب وی را در مثلث محاصره محصور کرده بود.
یازده آذر 1300 شمسی میرزا در حالیکه جهت جذب نیرو و درخواست کمک به سمت خلخال میرفت، در گردنه و دشت «اَلالَهپِشتَه» ییلاقات شهر «ماسال» بر اثر سرمای شدید برف و بوران یخ زد و به شهادت رسید.
به مناسبت نودوچهارمین سالگشت شهادت آن مرد مبارز و خستگیناپذیر، تصاویری چند از زادگاهش تهیه کردهام. این تصاویر را به آنانی که همواره با خصم دون سر ستیز دارند و مقاومت و پایداری را سرلوحه برنامههای زندگی قرار دادهاند تقدیم میدارم.
خیابان استادسرا، خانه میرزا کوچک جنگلی، سر در ورودی
این خانه که متعلق به میرزا بزرگ، پدر میرزا کوچک جنگلی بود، بیش از یک هزار و صد و بیست متر مربع مساحت داشت. این مساحت شامل حیاطی وسیع که تا پشت تکیه مستوفی ادامه مییافت، بود
چشم اندازی از خانه ی میرزا کوچک از سمت روبرو
در حال حاضر از وسعت 1120 متری این خانه، بنایی به مساحت سیصد مترمربع باقی مانده که شامل دو طبقه است. هر طبقه دارای چهار اتاق، ایوان و دو پلکان در دو طرف خانه برای ورود به ایوان و اتاقهای طبقه بالاست
سردیسی از سردار جنگل به شکلی در حیاط خانه نصب است که گویی میرزا به بازدیدکنندگان این خانه نظر دارد و آدمی را به یاد این جمله میرزا که طی نامهای به دوستش میرآقا عربانی خطاب به مردم زمانه خودش نوشته، میاندازد :
افسوس میخورم که مردم ایران "مرده پرستند" !! و هنوز قدر این جمعیت را نشناختهاند، البته بعد از محو ما خواهند فهمید، که بوده ایم و چه می خواستهایم و چه کردهایم
«... نا پایدار بودند، به راه مقدسشان دل نبستند و عهد شکستند ... ما هیچ قدمی جز در راه خدا و حفظ جان و مال و ناموس خلق او بر نداشتیم. ... در مرگ عزیزانمان گریستیم , خون دلها خوردیم و دم نیاوردیم ...»
چشم اندازی از حیاط خانه میرزا کوچک خان
نمایی از ایوان و سقف طبقه فوقانی خانه میرزاکوچک
در اتاقهای این طبقه سعی شده است محل زندگی خانواده پدری میرزاکوچک مانند آنچه از ابزار و آلات زندگی که در آن زمان وجود داشته و مورد استفاده این خانواده بوده، شبیهسازی و بازسازی شود
در طبقه پایین این خانه (طبقه همکف) از کتب و اسناد و تصاویر مربوط به تاریخ گیلان و نهضت جنگل به صورت نمایشگاهی دائمی ایجاد شده است
این هم تصویری از صنایع دستی و زندگی سنتی گیلانیان که ماکت آن در گوشهای از ایوان همکف بدینصورت برپا شده است
در دیوارهای بیرونی حیاط خانه تصاویری از سردار جنگل بدین شکل نصب است
چشماندازی کامل از ورودی خانه میرزاکوچک جنگلی در رشت
و تندیس میرزا در حالیکه سوار بر اسب است در میدان تاریخی شهرداری رشت نصب شده است. ساختمانی که در سمت چپ تصویر دیده میشود، خود یکی از اماکن تاریخی و دیدنی رشت است که هماکنون اداره کل پست استان گیلان در آن مستقر است.
ناگفته نماند گرچه به هنگام بازدید اینجانب از خانه میرزاکوچک جنگلی از مهر و محبت راهنمایان محترم این خانه بینصیب نبودم ولیکن اجازه نیافتم تا از داخل اتاقهای هر دو طبقه و ابزار و اسناد موجود در آن عکاسی کنم.
حالی در هوای شهرشهادت و حوالی آن
قسمت دوم:
سفری به دیار توس :
قدیمی ترین تصویر از آرامگاه فردوسی در منطقه توس خراسان
در گذشته خراسان بزرگ شامل مناطق سهگانه خراسان ایران و کشورهای تاجیکستان ، ازبکستان، افغانستان و ترکمستان بوده است که از این منطقه تاریخی مفاخر مشهوری برخاستند که در فرهنگ و ادب زبان پارسی به عنوان مفاخر مشترک شناخته میشوند که ازآن میان میتوان به فردوسی توسی، رودکی، ناصرخسرو قبادیانی، عطار نیشابوری، خواجه نصیرالدین توسی، مولوی، خیام،خوارزمی، پورسینا، ابوریحان بیرونی، عبدالرحمان جامی، عبدالله انصاری، ابوالفضل بیهقی، ابن یمین، امام محمد غزالی، فارابی و... اشاره کرد.(ویکی پدیا)
در چند سفر پیشین که به خراسان داشته بودم دو سفر به شهر توس نیز داشتم وآن نیز بخاطر اینکه آرامگاه حکیم بزرگ فردوسی در این منطقه واقع شده است .
تصویری از ورودی روستای باژ زادگاه حکیم ابوالقاسم فردوسی
ابوالقاسم حسن پور علی طوسی معروف به فردوسی در سال ۳۱۹ در روستای باژ از توابع طابران طوس به دنیا آمد. پدرش از دهقانان طوس بود و از نظر مادی دارای ثروت و موقعیت قابل توجهی بود. از احوال او در عهد کودکی و جوانی اطلاع درستی در دست نیست ولی مشخص است که در جوانی با درآمدی که از املاک پدرش داشته به کسی محتاج نبوده است.
روستای پاز یا پاژ یا فاز یا باژ نام روستایی است در حدود 20 کیلومتری جاده مشهد به کلات.این روستا زادگاه ابوالقاسم فردوسی؛ شاعر حماسه سرای ایران است
درادوار پیشین، توس با نام طابران طوس شناخته می شده است و بخشی از توس بزرگ به شمار می آمده. با محو شدن نام توس از پسوند دیگر شهرهای منطقه از جمله "سناباد توس" و "نوگان توس" و "طابران طوس"، اکنون خود را به عنوان "توس" به مردم می شناساند.
توس تا بهمن ماه سال 1391 به عنوان یک روستای تابع مشهد شناخته می شد اما با تائید شورای عالی معماری و شهرسازی کشور در تاریخ 91/11/26 این روستا به عنوان یک محدوده ی منفصل شهری به شهرداری مشهد واگذار می شود.هم اکنون هم این ناحیه از مشهد،زیر نظر شهرداری منطقه دوازده، اداره می شود.
امروزه آنچه عامل کشاندن مردم گردشگر به منطقه توس خراسان شده است فقط وجود مقبره فردوسی توسی در این منطقه است.
دکتر علی شریعتی در آثارش از حکیم ابوالقاسم فردوسی به نیکی یاد نکرده است و او را از خوانین و ملاکین و دارای تفکرات اشرافیگری و فئودالی پنداشته است. کما اینکه از دیگر رجال تاریخی خراسان ابومسلم خراسانی است که دکتر او را نیز یک جنایتکار تاریخی و عامل روی کار آمدن حکومت عباسیان و سلطه این حزب منهوس تاریخ بر سرزمین ایران نام میبرد.شاید در مورد این دومی بتوان حق را به دکترشریعتی داد ولی نظر دکتر در باره ی فردوسی کمی قابل تأمل است.
شریعتی از شاهنامه به عنوان یک کتاب عدالت محور و مبارزه با ظلم یاد نمیکند و تنها بخشی از شاهنامه که درآن مبارزه کاوه آهنگر با ضحاک آمده است تنها بخش مفید این کتاب برای جامعه بشری دانسته ولی باز میگوید ثمره رنج و جانفشانی کاوه را فریدون مفت و مجانی از آن خودش کرده است زیرا فریدون در مبارزه کاوه علیه ضحاک نقشی نداشته است.
با این حال ضمن احترام به اندیشه های دکتر شریعتی این مرد بزرگ فرهنگ و ایدئولوک اسلامی که میان اندیشوران ملی و دینی دارای شخصیت برجسته است و خودم با تمام علاقه وافری که به آثار و اندیشه هایش دارم لکن باور بر این است که نمی توان نام بزرگ فردوسی را در فرهنگ ایرانی نادیده گرفت. چرا که شاهنامه فردوسی نه فقط بزرگ ترین و پر مایه ترین مجموعه شعر است که از عهد سامانی و غزنوی به یادگار مانده است بلکه مهمترین سند عظمت زبان فارسی و بارزترین مظهر شکوه و رونق فرهنگ و تمدن ایران قدیم و خزانه لغت و گنجینه ادبـیات فارسی است و متعلق به تمام مردم ایران داردو اشعارش سرشار ازخرد و اندیشه ی نیک است.
نمایی دیگر از قدیمی ترین تصویر مقبره فردوسی در توس.
تحجر و تفکرات داعشی گویی در همه ی ادوار تاریخ وجود داشته است.جلوگیری از تدفین جنازه فردوسی در قبرستان مسلمانان باعث گردید تا جنازه فردوسی در باغ بزرگ از ملک شخصی خودش دفن گردد.
روز 29 شهریور بود که فرمان اتومبیل را از مرکز شهر مشهد به سمت دیار توس چرخاندیم وبا اجازه مالک باغ یعنی جناب مرحوم فردوسی بزرگ برای عرض ادب محضر ایشان وارد محوطه وسیع باغ قدیم فردوسی شده ودر پیرامون آرامگاهش سیری نموده وبرسر مزازش فاتحه ای نثارروح بزرگ ادیب فارسی مدان ایران زمین نمودیم. یک بعداز ظهر کامل اوقاتی را در توس گذراندیم و سپس در هوای گرگ ومیش شده غروب دل انگیز روزهای آخر تابستانی، توس و فردوسی را بدرود گفته و به مرکز شهر و جوار حرم رضوی ع مراجعه نمودیم.
تصاویری از نبردهای حماسی شاهنامه، این تصاویر دردیواره داخل بنای آرامگاه فردوسی به صورت نقش برجسته منقوش گشته است
قسمت سوم و پایانی این پست در روزهای آینده