سرزمین نوروز

دراین تارنما،مجموعه اشعار تالشی و فارسی، مقاله ها و طنز نوشته ها، اثر رضا نعمتی کرفکوهی ارائه میگردد.

سرزمین نوروز

دراین تارنما،مجموعه اشعار تالشی و فارسی، مقاله ها و طنز نوشته ها، اثر رضا نعمتی کرفکوهی ارائه میگردد.

کاربرد واژه" خدا" در ادبیات تالش ها

http://s6.picofile.com/file/8233409500/12512822_530316407145482_8703308940470025278_n.jpg

 کاربرد واژه "خدا"در ادبیات تالش ها

نویسنده: رضا نعمتی کرفکوهی

پیلَه خدا نومینَه

مقدمه:
************

نیما یوشیج چه زیبا گفت :
"فکر را پر بدهید"

و نترسید که از سقف عقیده برود بالاتر

فکر باید بپرد

برسد تا سر کوه تردید

و ببیند که میان افق باورها

کفر و ایمان چه به هم نزدیکند...

فکر اگر پربکشد

جای این توپ و تفنگ، اینهمه جنگ

سینه ها دشت محبت گردد

دستها مزرع گلهای قشنگ...

فکر اگر پر بکشد

هیچکس کافر و ننگ و نجس و مشرک نیست

همه پاکیم و رها

همه یک نقطه پایان تفکر داریم

اسم آن هست "خدا"

از دیرباز در بین ملل جهان  نام و یاد خداوندگار عالم همواره  ورد زبانها بوده و حتی در میان بت پرستان که آنها هم بت را خدای خود می پنداشته اند. واقعیت امر چنین است که روح خدا خواهی و خدا جویی در فطرت بشراز طریق خالق هستی از روز نخست نهاده شده است، لیکن تشخیص و معرفی آفریدگار راستین برای بشریت بر عهده پیامبران  بوده است.

اینکه بشر در گذشته های دور چه چیزهایی را خدا می پنداشته و آن رب النوعها چه ها بوده اند مد نظردر این مقوله نیست در این مقال  اذعان براین است که درهرصورت بشردر درون تفکرات خویش و روحِ رو به تعالی خویش احساس خدا خواهی را داشته و به هر کوی و برزنی  برای پیدا کردن  معبود تخیلی وذاتی خویش سیر میکرده است. واینچنین بود که  او تا یک نیروی برتری را کشف میکرده آنرا خالق و معبود خویش می پنداشته واز آن نیرو و مدد و یاری می جسته  است.

سیر تحول تاریخی در زندگی بشر و رشد فکری آن سبب گردید تا در 1400 سال پیش توسط پیامبر اسلام شناسنامه تازه ای از خدا از طریق قرآن آخرین کتاب  آسمانی برای بشریت ارائه گردد و آن "خدای "واحد" می باشد. اگر چه پیروان ادیان پیشین تماما به  دین جدید گرایش پیدا نکردند و بردین خود اصرار ورزیدند.ولی درهر صورت خدایان پرستی و تثلیث و چندگانه پرستی در ادیان کهن  به خدا پرستی "واحد" تبدیل گردید.

ایرانیان نیز جدا از این حلقه نبوده و در گذشته همواره درپی نور و روشنایی بوده اند. از افتخارات ایرانیان قبل از اسلام اینکه آنها همانند اعراب جاهلیت بت پرست نبوده  و محصول دست خویش را نمی پرستیده اند و به علل اندیشه باز و رو به ترقی که داشتند به نور و روشنایی گرایش پیدا میکردند." الّله  و ابلیس" این دو متضاد در اسلام ،در آیین ایرانیان باستان"اهورا مزدا و اهریمن" نام داشته اند.گرچه در اسلام ابلیس خود مخلوق الله است ولی درآیین  زرتشت اهریمن مخلوق اهورا مزدا نبوده و خود خالق خویشتن می باشد. ولی اسلام معرف خدای "واحد" بوده است.

شایان ذکر است که گرایش ایرانیان به آتش به مفهوم آتش پرستی محسوب نمیشده، زیرا خدای بزرگ و مورد پرستش آنها اهورا مزدا بوده وآتش صرفا یک نماد برتر بحساب می آمده است، نماد روشنی بخش و گرما دهنده و نیرو بخش. ایرانیان در کنار آتش به نمادهای دیگری نیز توجه داشته اند مثل هوا ، آب و خاک  که مهمترینش را آتش میدانسته اند.

امروزه در علوم وصنعت و تکنولوژی هم آتش عامل حرکت شناخته میشود.برای مثال انفجار آتش در موتور اتومبیل عامل حرکت خودرو می باشدوهمچنین انفجار باروت در پوکه فشنگ عامل حرکت تیر درتفنگ و شاید پرتو آتش در خورشید عامل چرخش منظومه شمسی به گرد آن.

اینکه شیطان یا ابلیس تا قبل از خلقت آدم از فرشتگان  برتر و مورد اقبال الله بوده و ارشد و پیش نماز سایر ملائک ، دلیلش را در هنگام تمرُد از دستور الله وسجده نکردن بر انسان خاکی با زبان خودش بیان میکند و آن اینکه میگوید من از جنس " آتش هستم و بن مایه ی  من برتر از موجود جدیدالخلقه ای  است که میگویی از خاک آفریده ای.

میشود از این دیالوگ  شیطان با الله چنین استنباط کرد که خدا بخاطر اینکه شیطان از جنس آتش بوده او را از خود نرانده است. زیرا خودش شیطان را از آتش آفریده است. تنها دلیل اصلی و مهمی که عامل رانده شدن شیطان از درگاه الله بوده تمرّد از سر کبرورزی شیطان از حکم خالقش بوده است. زیرا عقلا این خالق  است که صلاح مخلوقش را بهتر از هرکس و حتی خودش میداند.

در اسلام نیز به این چهار عنصر "آتش" و "آب "و "خاک" و "هوا" (هوای گرم یا نورآفتاب) توجه ی ویژه شده است وآنان را جز تطهیرکننده ها معرفی نموده است .

شایان ذکر است که واژه  "خدا " یک  واژه ایرانی است ، همانند واژه ی "نماز" و "روزه". ایرانیان بعداز پذیرش اسلام، فرهنگ عرب از قبیل دستور زبان عربی را نپذیرفتند.گرچه لغات عربی در زبانهای ایرانی مخصوصا فارسی نفوذ فراوانی داشته ولی بکار بردن لغات عربی در مکالمات روزانه دال بر عربی صحبت کردن ایرانیان نیست.

ایرانیان واژه های عربی را برطبق دستور زبان فارسی در جملاتشان بکار می برند و این برای عرب زبانها قابل فهم نیست.بنابراین آنانی که ادعا دارند ایرانیان بعداز اسلام عرب شده اند سخنی ست خلاف واقع.

واژه خدا از دیرباز در فرهنگ ایرانیان و دل مردم این سر زمین جای ویژه ای باز نموده همه مردم ایران فارغ از هر دین و مذهبی نام خدا همواره بر زبانشان در مواقع گوناگون جاریست.

انقلاب کمونیستی اکتبر روسیه که منجر به پیدایش اتحاد جماهیر شوروی و گسترش آن در جهان مشرق زمین گردید و در ایران نیز نفوذ پیدا کرده بود، نتوانست با شعار عدالت خواهی اش نام خدا را از زبان این مردم جدا سازد.

مردم تالش زبان و قوم کهن تالش نیز همانند سایر اقوام خداجوی ایرانی همواره از یاد خدا غافل نبوده و درادبیات و  مکالمات روزمره خود همواره از دیر باز"خدا" این نام نیرو بخش و مطمئن کننده قلب ها را در همه حال برزبانشان جاری کرده اند و میکنند

نگارنده تا آنجایی که وسع معلوماتی اش اجازه داده تعدادی از کلمات مرکب و جملات روزمره ای که تالشها برای همدیکر بکارمی برند و واژه ی " خدا" را باخودهمراه  دارد گردآوری نموده  ودراین وبگاه برای بازدیدکنندگان عزیر خود عرضه میدارد.

نکته: تالشها گویش کلمه ی خُدا را نه بصورت خُدا و نه خَدا و نه خِدا بلکه حرف خ را به صورت ساکن تلفظ میکنند.

خدا سر شاهیده : یعنی خدا بر سر شاهد است. کاربرد این جمله در میان تالشها مواقعی است که طرف درحال صحبت با فرد مقابل جمله مهم و غیر قابل باوری را بیان میدارد وفرد مقابل با شنیدن این سوگند به حسن گفتار طرف واقف میگردد.

خدا سَری. یعنی یه سر خدا سوگند. این جمله جمله ایست سوگندی در بین مکالمات روزمره تالشها.البته با گویش تالشی جنوبی ورایج درمیان توده مردم که گاها ودر نقاطی دیگر " بصورت "خدا سر قسم" نیز گفته میشود و خدا سری مخفف آن میباشد.

باخدایه ده. یعنی با خداست دیگه. جمله ی با خدایه ده در بین تالشها در مواقعی بکار میرود که کسی از کسی دیگر در باره پیامد نامعلوم حادثه ای یا واقعه ای پرسش نماید و او یقین نداشته باشد که چه خواهد شد درجواب به شخص این جمله را به زبان می آورد.

خدا ترا رم کرده.یعنی خدا به تو رحم کرده است. کاربرد این جمله در بین تالشها مواقعی است که شخصی از یک اتفاق خطیر جان سالم بدر برده باشد.

خدا ترا رسَه. یعنی خدا به تو توجه نموده یا به داد تو رسیده . این جمله هم در بین تالشها همانند جمله فوف کاربرد دارد و هم در باره سایر موارد و مشکلاتی که در زندگی برای مردمان رخ میدهد که ناخودآگاه زمینه ای ایجاد میشود و رفع مشکل میگردد.

خدا ارحمه راحمینه. یعنی خدا ارحم الراحمین است. و بیشتر در بین تالشها زمانی گفته میشود که شخصی دغدغه فکری شدیدی پیدا کرده و از انجام حل مشکلی ابراز ناامیدی کند که شخص دیگری به او از باب دلداری اینگونه میگوید.

خدا آواد بکره. یعنی خدا آباد کند. این جمله در بین تالشها در مواردی بیشترین کاربرد را دارد که شخصی ، شخصی را به منزلش تعارف و دعوت نماید. معمولا اگر دونفر یا چندنفر با هم در یک مسیری به سمت منزلشان در حال حرکتند واگر خانه یکی ازآنها نزدیکتر باشد به شخص دیگری تعارف میکند که دیگری در جوابش این جمله ی تالشی را میگوید.

خدا مبارک بکره. یعنی خدا برایت مبارک کنه. این جمله در بین تالشها بیشترین کاربرد را در مواقعی دارد که شخصی عروس به خانه اش آورده است. ودر سایر موارد نیز از قبیل خرید خودرو و غیره نیز مرسوم است.

خدا قوت بده: یعنی خدا به تو قوت بدهد. کاربرد بیشتر این جمله در بین تالشها مواقعی که شخص دیگری در حال کار و فعالیت در مزارع کشاورزی در حین کاشت و یا برداشت محصول برنج ویا کارهای مشابه باشد. این کلمه باوجود جا افتادن کلمه "خسته نباشی"در جامعه هنوز از الویت گفتاری در بین تالشها برخوردار است.

خدا برکت بده: یعنی خدا به تو برکت بدهد. کاربرد این جمله در بین تالشها مواقعی است که شخصی در قبال انجام کار یا خدمات ویا فروش محصولات کشاورزی و دامی اش ویا فروش کالایی وجهی از طرف مقابل دریافت می دارد می باشد.

خدا ته خیر بده: یعنی خدا به تو خیر عطا فرماید. کاربرد این جمله در بین تالشها مواقعی است که شخصی کاسب، محصولی چه از نوع کشاورزی و چه از نوع دامی وهرکالایی دیگر از شخصی خریداری نماید. شخص فروشنده بعداز دریافت  وجوه آن با کمال رضایت به خریدار میگوید خدا به تو خیر بدهد.

خدا زونو: یعنی خدا میداند. کاربرد این جمله، هم در مواقع سوگند در بین تالشها می باشد و هم در مواقعی که کاری یا عملی مبهم صورت گرفته باشد و کسی از کننده کار سر در نیاورد و ازاین موارد.

خدا هَشتَه: هَشتَه در تالشی از مصدر هَشتَن در فرهنگ معین و دهخدا بمعنای گذاردن و گذاشتن و اجازه دادن است. معنی و مفهوم خدا هشته این است که اگر خدا بگذارد . تالشها اگر تصمیمی بخواهند برای زمان آینده بگیرند جمله ی " خدا هَشتَه" را قبل از بزبان آوردن انجام کار درآینده بکار می برند.

خدا مصلتی شکر: یعنی برمصلحت خداوند شکر. کاربرد این جمله در میان تالشها مواقعی است که کار خارق العاده در جایی صورت گرفته که از دست بشر خارج بوده است . کارهای انجام یافته ای که تعجب برانگیز باشد.

خدا خسته وخت: یعنی بنده خوش شانس خداست. دربین تالشها این جمله در مواقعی گفته میشود که کسی خیلی خوش اقبال در زندگی اش باشد و شانش همیشه درب منزل اورا زده باشد. درچنین حالتی این جمله از سر غبطه خوردن به او گفته میشود.

خدا ترا بداره: یعنی خدا برایت نگهدارد. معمولا این جمله در بین تالشان مواقعی گفته میشود که شخصی فرزندش را بهمراه خودش نماید وکسی دیگری از او بپرسد فرزند شماست؟ او اگر بگوید بله فرزند من است فرد مقابل میگوید "خدا بداره" خدا برایت نگهدارد.

خدا زیاد بکره: یعنی خدا زیاد کنه. بیشترین کاربرد  این جمله در میان تالشها مواقعی است که کسی , کسی را دعوت بر سر سفره طعامش تعارف نماید ویا اورا به صرف ناهار یا شام دعوت نماید ویا طعامی از سر خیرات کس یا کسانی را مهمان نماید که این جمله از سوی آنان به فرد مذکور گفته میشود

خدا قوبول بکره: یعنی خدا قبول کند. کاربرد این جمله دربین تالشها مواقعی است که شخصی از باب خیرات و یا خیر اموات،اقدام به پخش انواع طعام و یا غیره و یا نذری را ادا ویا حیوانی را ذبح نماید. که افراد دیگر بعداز بهره مند شدن از خیرات، اینگونه به صاحب خیرات میگویند.

خدا عمر عیزت بده: یعنی خدا به تو عمر با عزت عطا نماید. معمولا دربین تالشها این جمله در مواردی رد و بدل میگردد که دونفر با هم درحال احوالپرسی باشند و یا در حال دعاگویی برای هم ویا اینکه کسی به کسی که در حال کارکردن باشد به او بگوید "خدا ته قوت بده" یعنی خدا بهت قوت بدهد او در جواب به او میگوید "خدا عمر عیزت بده".

خدا خدا کره: یعنی خدا خدا میکند. این کلمه در بین تالشها مواقعی گفته میشود که شخصی برای رفع مشکل اش و ادای حاجت اش دست به دعا برداشته و با زبانش خواسته اش را از خدا طلب مینماید.

خدا بهمراه: در بین تالشها زمانی این جمله بیان میگردد که  کسی از کسی خدا حافظی کرده باشد و او در جوابش میگوید خدا بهمراه.

صدقه سر خدا بکه: یعنی محض رضای خدا کوتاه بیا و ببخشش .این جمله در بین تالشها در مواردی کاربرد دارد که شخصی بی رحم و سنگدلی در مواردی میل به بخشش ندارد ودنبال کارخیری نمیرود. به او گفته میشود.

خدا ترا برسه:یعنی خدا به دادت برسد. دربین تالشها این جمله در دو موارد کاربرد دارد یکی در مواقعی که مسئله خطیری برای کسی در پیش باشد و دومین کاربردش جنبه طعنه و استهزاء دارد موقعی که کسی برسرغدا گرفتن و برسر غذا هجوم ببرد و یا بیش از حقش مطالبه ای نماید.

خدا دوئه: یعنی خدا داده. خدا داده یا خدا دوئه در مواقعی کسی به کس دیگری میگوید که از سعی و تلاش خود مأیوس بوده ولی ناخبر آنچیزی که میخواسته نصیبش شده. مثلا برای کسی که بچه دار نمیشده ولی بعدا بچه دار شده باشد . دربین تالشها داده ها و داشته های غیر ارادی را خدا دوئه میگویند.

خدا قوربون بوشوم:یعنی قربان خدا برم. در میان تالشها امری مثبت که ناخواسته و غیر منتظره رخ بده این جمله گفته میشود.

هَه خدایی که ته پَرسی: یعنی به همان خدایی که تو می پرستی. دربین تالشها اگر کسی یا کسانی باهم در حال گفت وشنود باشند شخص تعریف کننده اگر بخواهد در باره وقوع امری مهم که صورت ویا اتفاق افتاده وبخواهد برای مخاطب قابل باور باشد سخنش را با این سوگند به طرف مقابل ارائه میدهد.

خدا نومی را بمرم:یعنی قربان نام خدا برم. در میان تالشها امری مثبت که ناخواسته و غیر منتظره رخ بدهد و نیز کسی نیت کاری داشته و خواسته قلبی ایی از قبل درهر مواردی داشته وبه وقوع پیوسته  این جمله گفته میشود.

ازنی مرا خدایی دارم:یعنی من هم برای خودم خدایی دارم. این جمله در میان تالشها در مواقعی که فردی حقش از طرف شخص دیگری ضایع و با مورد تظلم قرار گرفته باشد گفته میشود.

خدا داشتمه...!یعنی اگر خدایی داشتم.... این جمله دربین تالشها جنبه نفرین و آه و ناله دارد و کاربردش نیز در مواقعی است که در جمله بالا (از نی مرا خدایی دارم... گقته شده است.

خدا مَنما: یعنی خدا ننماید، نشان ندهد. نصیب کسی نکند . جمله ایست تعجبی که دربین تالشها کاربرد دعا کردن درحق دیگران دارد از دوری آفتی یا بلایی و حادثه ای ناگوار و یا شر اشخاص شرور و غیره. خدا منما.

خدا گِتَه!: یعنی خدا گرفته! خدا گرفته مفهومش در میان تالشها شخصی که کارهای عجیب و غیر عادی به مفهوم دیگر کاری از سر دیوانگی انجام بدهد به شخص مذکور گفته میشود. خدا گته.

جملات نفرینی:

خدا ته ویگره!: یعنی خدا تو را بردارد

خدا چه دری دَوَسته: یعنی خدا دودمان و در خانه او را ببندد.

خدا بی اَی مگذره. یعنی خدا ازش نگذرد.

خدا چه کع خراوه بکره:یعنی خدا خانه اش را خراب کند.

خدا هنتَه اَیرا نِنَع:یعنی خدا همینطوری اورا رها نمیکند.

خدا اَی ذلیل بکره.یعنی خدا اورا خارو ذلیل کند.

یک ضرب المثل تالشی

خدا تخته تاش نیه، تخته به تخته پِه یَنه: یعنی خدا تخته تراش نیست ولی تخته رو تخته جفت و جور میکند. بیشترین کاربرد این ضرب المثل دربین تالشها مواقعی است که زن و شوهری لنگه هم باشند. 

نکته دوم: ممکن است نکات دیگری نیز دربین تالشها باشد که از ذهن نگارنده به دور مانده است. ونیز به احتمال زیاد موارد فوق در ادبیات سایر اقوام ایرانی نیز مرسوم باشد و فقط مختص به تالشها نباشد.

از اینکه لحظاتی از وقت گرانبهایتان را صرف خواندن این مطلب نمودید بی نهایت متشکرم...ومن الله التوفیق.

خدا شمَه توفیق بدَه.

(عکس از وبلاگ کوکوتیتی-بانو زلیخا صبا)

حسن ختام این پست را با مطلبی از پروفسور مجید سمیعی گیلانی بزرگترین جراح و متخصص فعلی جهان به پایان می رسانیم.


ﺁﺩﻡ ﻣﺬﻫﺒﯽ ﺍﯼ ﻧﯿﺴﺘﻢ

ﺍﻣﺎ

ﺍﺯ ﺁﻧﺎﻧﯽ ﮐﻪ ﺑﻪ ﻫﯿﭻ، ﭘﺎﯾﺒﻨﺪ ﻧﯿﺴﺘﻨﺪ، ﻣﯿﺘﺮﺳﻢ
ﺍﺯ ﺁﻧﺎﻧﯽ ﮐﻪ ﺧﺪﺍ ﺭﺍ ﺑﻪ ﭼﺎﻟﺶ ﻣﯽ ﮐﺸﻨﺪ، ﻣﯿﺘﺮﺳﻢ
ﺍﯾﻨﻬﺎ ﺑﺮﺍﯼ ﻫﯿﭻ ﮐﺲ ﻭ ﻫﯿﭻ ﭼﯿﺰ ﺍﺭﺯﺷﯽ ﻗﺎﺋﻞ ﻧﯿﺴﺘﻨﺪ
ﻓﺮﯾﺐ ﻇﺎﻫﺮ ﺭﻭﺷﻨﻔﮑﺮﺷﺎﻥ ﺭﺍ ﻧﺨﻮﺭﯾﺪ
ﮐﺴﺎﻧﯽ ﮐﻪ ﺗﻨﻬﺎ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﻭ ﻋﻘﻞ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﻗﺒﻮﻝ ﺩﺍﺭﻧﺪ
ﺷﻤﺎ ﺭﺍ ﺩﺭ ﻧﻬﺎﯾﺖ، ﻫﯿﭻ ﻣﯽ ﭘﻨﺪﺍﺭﻧﺪ
ﺍﯾﻨﺎﻥ ﺑﻪ ﻋﺸﻖ ﻧﯿﺰ ﺧﯿﺎﻧﺖ ﻣﯿﮑﻨﻨﺪ
ﭼﺮﺍ ﮐﻪ ﺧﺪﺍﯾﯽ ﻧﺪﺍﺭﻧﺪ ....

ﺁﺩﻡ ﻣﺬﻫﺒﯽ ﺍﯼ ﻧﯿﺴﺘﻢ
ﺍﻣﺎ
ﺍﺯ ﺁﻧﺎﻧﯽ ﮐﻪ ﺑﯿﺶ ﺍﺯ ﺣﺪ ﻣﺬﻫﺒﯽ ﺍﻧﺪ، ﻣﯿﺘﺮﺳﻢ
ﺍﺯﻫﺮ ﺩﯾﻦ ﻭ ﺁﺋﯿﻨﯽ ﮐﻪ ﺑﺎشند
ﺍﺯ ﺁﻧﺎﻧﯽ ﮐﻪ ﺗﻨﻬﺎ ﺁﺋﯿﻦ ﻣﺬﻫﺐ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺭﺍﻩ ﺳﻌﺎﺩﺕ ﻣﯿﺪﺍنند، ﻣﯿﺘﺮﺳﻢ
ﮐﺴﺎﻧﯽ ﮐﻪ ﺑﻪ ﻏﯿﺮ ﺍﺯ ﺧﻮﺩ ﻭ ﻫﻢ ﮐﯿﺸﺎﻧﺸﺎﻥ، ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ ﺭﺍ ﮐﺎﻓﺮ ﻣﯽ ﺍﻧﮕﺎﺭﻧﺪ
ﻓﺮﯾﺐ ﻇﺎﻫﺮ ﺧﺪﺍ ﺗﺮﺳﺸﺎﻥ ﺭﺍ ﻧﺨﻮﺭﯾﺪ !
ﺷﻤﺎ ﺭﺍ ﺩﺭ ﻧﻬﺎﯾﺖ، ﮐﺎﻓﺮ ﻣﯽ ﭘﻨﺪﺍﺭﻧﺪ
ﺍﯾﻨﺎﻥ ﺑﻪ ﻋﺸﻖ ﻧﯿﺰ ﺧﯿﺎﻧﺖ ﻣﯿﮑﻨﻨﺪ
ﭼﺮﺍ ﮐﻪ ﺑﻪ ﺩﺭﮔﺎﻩ ﺧﺪﺍﯾﺸﺎﻥ ﺗﻮﺑﻪ ﺧﻮﺍﻫﻨﺪ ﮐﺮﺩ ...
ﺁﺩﻡ ﻣﺬﻫﺒﯽ ﺍﯼ ﻧﯿﺴﺘﻢ
ﺍﻣﺎ
ﺧﺪﺍ، ﻫﻤﻪ ﺩﺍﺭﺍﯾﯽ ﻣﻦ ﺍﺳﺖ...

امت واحده چگونه میسر میگردد؟

http://s3.picofile.com/file/8230533534/1001.jpg

امت واحده چگونه میسر میگردد؟

رضا نعمتی کرفکوهی

همانگونه که میدانیم در زمان حضور فیزیکی پیامبر اسلام ( ص) در میان مسلمین صدراسلام، هیچ مذهبی پدیدار نشد و مردم چگونگی انجام فرایض دینی خود را مسقیما از پیامبرشان دریافت میکردند. ولی اینکه چرا بعد از رحلت پیامبر(ص) مذاهب پدید آمدند ودربین مسلمین انفکاک مذهبی بوجود آمد و به شیعه و سنی مبدل گشتند و اسلام "استدلالی" زمان پیامبر که به گفته صریح قرآن کریم ، "یدخلون دین الله افواجا" گروه گروه به دین اسلام میگرویدند وبا تمام سلایق و تفکراتشان در کنار رسول الله آرام میگرفتند و قتل یک انسان را برابر با قتل کل بشریت میدانستند ولی در نبود پیامبرشان  به فرق مختلف، با دست خودشان، خودشان را تقسیم کردند و به اهل تسنن و اهل تشیع منقسم گشتند.

دردرون اهل تسنن چهار مذهب به عناوین: مالکی ، حنبلی ، حنفی ، و شافعی پدید آمد و در درون اهل تشیع نیز  علویان یه گروه های چهار امامی و شش امامی و شیعه اثنی عشری تقسیم شدند. سوالیست که پاسخی درست تا به امروز از طرف دین پژوهان به این پرسش داده نشده و اینکه آیا مذهبی برحق می باشد و یا مذهبی باطل و یا اینکه آیا بایستی حتما در بین مسلمین مذاهب پدید می آمد یا نمی آمد؟ ولی به هرحال کاریست که انجام گرفت و با انجام گرفتن اینکار تقسم بندی مسلمین به مذاهب مختلف در اسلام نیز به همان  صورت که در دین قبلی ( مسیحیت) صورت  گرفته بود صورت گرفت.

همان  کاری انجام و همان راهی تکرار شد که در مسیحیت پیشتر انجام گرفته بود، و پیروان عیسی مسیح ع نیز خودشان را به مذاهب چندگانه، تقسیم کرده بودند وتا قبل ازظهور پروتستانتیسم مسیحی، مفتی یان این مذاهب در مواقعی حتی به تکفیر همدیگر نیز می پرداختند.

متاسفانه در اسلام نیز با بروز و ظهور مذاهب مختلف، دین مبین و مبیّن و استدلالی رسول خدا، به مذاهب فتوایی مفتیان مبدل گشت. ودر دوره ای از تاریخ، سنی کشی و شیعه کشی اتفاق افتاد و سنی و شیعه در مقابل هم قرارگرفتند وهمدیگر را تکفیر نمودند و کشتن همدیگر را واجب و برابر با بهشت رفتن خود قلمداد میکردند!!. هرکدام مذهب خود را محق تر از مذهب دیگری برمی شمرد. درایران نیز تا قبل از صفویان هیچ شیعه مذهبی جرات نمیکرد بگوید من شیعه هستم و در زمان حاکمیت صفویان نیز هیچ سنی مذهبی جرات نمیکرد بگوید من سنی هستم.

امروز نیز متاسفانه در ممالک اسلامی مفتی یان حکومتی اقدام به تکفیر شیعیان پرداخته و حاکمان ایلی و طایفه ای و آلی و شیخی که چنین حکومتهایی در دنیای امروز بین ملل جهان مطرود گشته و در کشورهای جهان با آرایی که از صندوقهای رای بیرون می آید حاکمانشان را تعیین میکنند، باز در گوشه هایی از جهان اسلام می بینیم هنوز حکومتهایی اینگونه پابرجایند وبا فتوای شیوخ درباری خود اقدام به قتل عام پیروان سایر مذاهب از قبیل اهل تشیع مینمایند.

باید به جرات گفت عامل اصلی تفرقه دربین مسلمین جهان درحال حاضر وجود همین حکومتهای موروثی طایفه ای هستند که با استخدام مفتییان درباری و با عمل نمودن به فتوای اینگونه مفتی های نادان وجاهل، تشتت و تشدّد و تفرقه و خشونت مذهبی را دامن زده وحتی با  اقدام نظامی نابودی زیرساختهای اقتصادی مسلمین را نیز هدف شوم و شیطانی خود قرار میدهند.

آیا در چنین شرایطی تشکیل امت واحده قابل تصور است یا خیر؟ وآیا امت واحده باید حتما در سرزمین های واحد و تحت حاکمیت یک حکومت مرکزی دینی و سراسری میسر شود؟ یا هر مردمی در داخل منطقه جغرافیایی خود میتواند متصل به امت واحده جهانی شود وخودشان را در این دایره بگنجانند؟ آیا در شرایط کنونی جوامع اسلامی با وجود فرهنگها و زبانهای مختلف و شرایط تاریخی و تمدنی گذشته خود در نقاط مختلف جغرافیایی ملل اسلامی آیا این امر اجازه بازگشت به حاکمیت سراسری و مرکزی همانند دوره های اموی و عباسی و عثمانی را میدهد؟

اگر بشود یک جواب صحیح و جامع به این سوالها داد یقینا به این نتیجه و پاسخ خواهیم رسید که در شرایط کنونی جهانی دیگر دوران امپراتوری ها بسر رسیده است. حال این امپراتوری بخواهد مسیحی باشد یا اسلامی و یا امپراتوری های سیاسی شرق و غرب.

چرا که همه اینها در جهان تجربه شده اند و نتیجه اش جزء جنگ و خونریزی برای مردم جهان ارمغانی نداشته است. حال این سوال همچنان بی جواب می ماند که پس تکلیف امت واحده که مد نظر قرآن مجید است چه خواهد شد. آیا چنین امتی وجود خارجی خواهد داشت؟ برای یافتن پاسخ این پرسش بایستی به مفهوم "امت" توجه نمود واینکه امت به چه معنی می باشد. واژه "امت" در قرآن‌ کریم‌ 65 بار به‌ صورت‌ مفرد یا جمع‌ آمده‌ است‌.

در قرآن‌ امت‌ به‌ معنى‌ مردم‌ و یا عده‌ای‌ از انسانها که‌ با یکدیگر "پیوند" دینى‌ دارند، آمده‌ است. یعنی مردمانی با نژاد و رنگ و زبان و فرهنگ قومی و ملی مختلف که پیرو یک پیامبرند امت آن پیامبر نامیده میشوند.حتی اگر دور سرزمینهایشان مرزبندی های جغرافیایی و سیاسی کشیده شده باشد و در زیر پرچمهای رنگارنگ، خودشان را به جهانیان معرفی نمایند.

ولی  این مرزها مانع تشکیل امت واحده نخواهند بود، چرا که این مردمان دارای خدای واحد و دین واحد و پیامبر واحد و قبله واحد می باشند و درطواف کعبه همه یکرنگ ویک مدل لباس برتن میکنند و بایک زبان خدای خود را عبادت میکنند و با هم گرد کعبه میچرخند. این یعنی همان امت واحده.

ولی با این حال مرزهای سیاسی و جغرافیایی و پرچم ملی مختلف عامل تفرقه و جدایی شان نخواهد شد اگر چه درزمینه ی مذهبی اختلافاتی بین "امت واحده" وجود داشته باشد،ولی درکل همان امت واحده هستند.

http://s6.picofile.com/file/8230518118/%D9%86.jpg            http://s3.picofile.com/file/8230527818/_.jpg
سیدجمال الدین اسدآبادی بزرگ مصلح نامی جهان اسلام - شیخ محمد عبده شاگرد و مرید سیدجمال

ازدو قرن گذشته به این طرف واقعه ای که مایه بسی خرسندی درجوامع مسلمان بود رخ داد و آن  پیدایش نواندیشان دینی در ممالک اسلامی بود. ظهور سیدجمال الدین اسدآبادی بزرگ مصلح نامی جهان اسلام و شاگرد خلف ایشان شیخ محمد عبده ونیز کواکبی ودر پاکستان نیز علامه اقبال لاهوری ودر این اواخر در ایران نواندیشان دینی از قبیل دکترعلی شریعتی،


    http://s3.picofile.com/file/8230536484/%D8%AE.jpg    http://s6.picofile.com/file/8230537100/%D9%BE.jpg   

عبدالرحمان کواکبی و علامه اقبال لاهوری از مصلحان نامدار جهان اسلام در تاریخ معاصر

  فرصتی مناسب را برای ملل اسلام ایجاب کرده بود تا مسلمانان با کنارگذاشتن تعصبات مذهبی به یک انسجام و وحدت در امت واحده برسند.ولی غفلت و تعصبات افراطی مذهبی در میان مسلمانان باعث شد تا این بیداری دینی به خواب و فراموشی تبدیل گردد.


http://s3.picofile.com/file/8230515626/%D9%82.jpg      http://s3.picofile.com/file/8230519126/%D9%85.jpg
مرحوم آیت الله العظمی بروجردی مرجع بزرگ شیعیان وشیخ محمود شلتوت مفتی روشن اندیش اهل سنت دانشگاه الازهر مصر


(شیخ محمود شلتوت،از بزرگان اهل سنت،محقق،مفسر،فقیه اصولی،ادیب لغوی مصری و از رؤسای دانشگاه الازهرواز مؤسسان دارالتقریب بین المذاهب الاسلامیه.وی از مدافعان و از فعالان وحدت بین شیعه و سنی بوده است. وی با آیت الله بروجردی روابط دوستانه داشت.در سال 1338 آیت الله بروجردی، آیت الله میرزا خلیل کمره ای را بهمراه آیت الله سید محمود طالقانی با گروهی از روحانیون،به نمایندگی خود به قاهره فرستاد تا از شیخ محمود شلتوت مفتی اعظم و رییس وقت دانشگاه الازهر مصر بخاطر فتوای تاریخی اش تشکر نماید)


هرچند در اواخر دهه سی گوشه ای از زحمات سیدجمال الدین اسدآبادی  توسط دو تن از بزرگواران جهان تشیع و تسنن، مرحوم آیت الله العظمی سید حسین بروجردی بزرگ مرجع وقت شیعیان و شیخ محمود شلتوت مفتی بزرگ اهل سنت و استاد دانشگاه الازهر مصر پاسخ داده شد و این دو شخصیت بزرگ باهمکاری همدیگر توانستند مذهب جعفری را درجهان اسلام به رسمیت ببخشند، ولی در هرصورت اقدام مرحوم شیخ محمود شلتوت یک اقدام فتوایی بود و فتوای یک مرجع و یا یک مقام مفتی نمی توانست برای عموم جامعه اهل سنت حجیت عملی را بهمراه داشته باشد.

چرا که این فتوای شیخ الازهر اگرچه کاری و اقدامی ارزنده و قابل تقدیر از طرف شیعیان بوده  ولی از طرف دیگر فقط برای مریدان و پیروان شیخ شلتوت قابل عمل و اجرا بوده است.شاید بودند مفتیانی در دیگر نقاط جهان اسلام وحتی در خود دانشگاه الازهر مصر که این فتوای بزرگ و بی سابقه دربین اهالی اهل سنت را برنمی تافتند و یا اصلا مذهب تشیع را به رسمیت نمی شناختند. ولی شیخ شلتوت از طریق فتوا این کار بزرگ که همان اتحاد بین مذاهب مسلمین را در پی داشت با روشن اندیشی و نواندیشی در فقه سنتی با شجاعت کامل انجام داد و مورد تحسین مرجع تقلید اهل تشیع آن زمان مرحوم حضرت آیت الله العظمی بروجردی واقع گردید. 

متن فتوای مرحوم استاد شیخ محمود شلتوت:

دین اسلام بر احدی از پیروانش متابعت از مذهب خاصی را لازم نمی‌شمرد، بلکه ما می‌گوییم: برای هر فرد مؤمن چنین حقی است که بتواند در ابتدای امر از هر یک از مذاهبی که صحیحاً نقل شده و در کتابهای مخصوص احکام آن مذهب نوشته شده است پیروی کند و همچنین کسی که از یک مذهب از این مذاهب پیروی می‌کرده می‌تواند عدول به مذهب دیگر بنماید، هر مذهبی باشد، و در این عمل باکی بر او نیست.

مذهب جعفری معروف به مذهب امامی‌اثناعشری، مذهبی است که شرعاً پیروی از آن مانند پیروی از مذاهب اهل‌سنت جایز است؛ و سزاوار است مسلمانان این مطلب را بدانند و از عصبیت و طرفداری‌های بیجا و بدون حق و حمایت از مذهب معینی خودداری کنند. دین خدا و شریعت او تابع مذهبی نیست یا منحصر در مذهبی نیست. هر کس به مقام اجتهاد فائز گردد عنوان مجتهد بر او بار، و در نزد خدای تعالی عملش مقبول خواهد بود.و جایز است برای کسی که اهلیت نظر و اجتهاد را ندارد از ایشان تقلید کند و به آنچه در فقه‌شان مقرر داشته‌اند عمل بنماید، و در این مسئله بین عبادات و معاملات تفاوتی نیست.

ولی باز سوال اینجاست که آیا در جوامع کنونی مسلمین این فتوا هنوز پا برجاست یا نه مفتیان درباری به مذاهب رسمی خود بسنده نکرده و درپی تاسیس فرق مختلف و افراطی دربین مسلمین هستند؟ پیدایش طالبان در افغانستان، داعش در عراق و شام و بوکوحرام در نیجریه را شاید بتوان نتیجه ی این پیامد دانست که جهان اسلام با وجود حکومتهای قبیله ای و مستبد با  اندیشمندان نامی و مصلحان روشن اندیش تاریخ گذشته ی خود فاصله پیدا کرده است.

بنابراین آنچه امروز احساس میشود که باید نیاز اساسی جهان اسلام باشد یک نهضت فرهنگی درون گرا و درون خیز است که از متن  توده های جامعه مسلمین آغاز گردد. این نهضت نه آنگونه است که مقلدانه از بالا دستور بگیرد و نه آنگونه عوام زده گردد وبرای خوشایند طبقات پایین دست به کارگردد.

http://s3.picofile.com/file/8230607250/%D8%AA%D8%AE%D9%85_%D9%85%D8%B1%D8%BA.jpg

بیاد دوست شهیدم

  بیاد دوست شهیدم


http://s3.picofile.com/file/8229206992/Un%D9%86%D8%A7%D9%86%D8%AA2.jpg


   ... و شهید قلب تاریخ است  «دکترعلی شریعتی»


اول دی ماه  سی وپنجمین سالگرد شهادت شهید راه وطن و ایمان، رجبعلی زبردست گشتی


این سروده  تالشی ام  را تقدیم میدارم به روح تابناک  دوست شهیدم رجبعلی زبردست گشتی


قدیمه رفق مرم ترا

ته چرا هنته نازیشا

خش قواره با وقار

گرده فیچو خاسیشا

ته رفقی با صفا

با مرامو چاکیشا

با خدا و بی ریا

رم به دیلو خاکی شا

اهل دیل و خنده رو

از اندرون پاکیشا

ایکافله رفق داریم

ته چئون دیله تاکیشا

اوایل دهه پنجاه بود و اواخر روزهای سرد پاییز و من بودم و او در جاده خاکی و گلی روستای دارباغ به روستای کردمحله فومن. قبل از اینکه میخواستیم وارد این جاده بشیم باید من از راههای لجنزار مزارع شالیکاری محله کرفکوه عبور میکردم واو هم از راههای لجنزار محله پیریوسف که آن هم در میان مزارع شالیکاری واقع شده بود.

این پیاده روی توام با گل لگد کردن هم بود تا به ابتداء جاده خاکی یکربع هم طول میکشید. کفشهای پلاستیکی پاهامون بود که بهش بوت می گفتیم و تا ورودی راه باریکه خاکی روستا که به محل مدرسه ابتدایی مون به روستای دیگر یعنی کردمحله ختم میشد کاملا بوتهایمان  لجنی میشد .

درابتدای جاده خاکی دارباغ پایین،به رودخانه که میرسیدیم درکنارهم روی تخته سنگی باید قشنگ کفشهامونا می شستیم. قسمت همیشه اینطوری بود باتوجه به اینکه او از محله دیگه می آمد و من از محل دیگه ای ولی هرروز سر همان رودخانه در یک زمان بهم میرسیدیم و بقول محلی ها سربه سر میشدیم.

بعد از شستن بوت هایمون باهم قدم زنان گوش به حرفهای همدیگر میدادیم تا بعد از نیم ساعت پیاده روی به مدرسه ابتدایی دولتی روستای کردمحله میرسیدیم. رفت و برگشت روزی90  دقیقه پیاده روی داشتیم. او متولد 38 بود و من 41 . او پنجم دبستان ومن سوم .

رفاقت ما همچنان ادامه داشت تا او دیپلم گرفت ومن دوم نظری بودم  ماجرای ازدواج من پیش آمد و او شب خواستگاری رفتن من همراه ما آمد و صورت نویسی را او انجام داد. دستخطش را تا همین اواخر باخود داشتم ولی براثر نقل انتقالات مفقود شد.

او تابستان دوسال قبل از سربازی اش برای کار ساختمانی با چندنفر از جوانان محل به کرج رفته بود و در یک حادثه برق گرفتگی شدیدا مجروح و تا دم مرگ پیش رفت طوری که بعدها در راه رفتن مشکل پیدا کرده بود و یک پایش می لنگید.آثار سوختگی بدنش زیاد بود ولی بااین حال در سربازی معاف نشد وبا همان پا لنگش به خدمت مقدس سربازی اعزام و در لشکر رزمی کرمانشاه ادامه خدمت داد که سرانجام با لشکرش به منطقه سیدصادق سرپل ذهاب اعزام شد.

رفاقت من با او درحدی بود که هرموقع از مرخصی می آمد یکسره  به خانه ما میامد اندکی می نشست یک چای تلخ در کنار ما مینوشید گلویی تر میکرد بعد برایمان از سربازی و منطقه جنگی اش تعریف میکرد سپس پا میشد میرفت خونه خودش پیش پدرو مادرش. گاهی تابستونها که میامد مرخصی و می دید من محل نیستم و رفتم ییلاق، خیلی ناراحت میشد و در نامه اش می نوشت اومدم مرخصی ولی چه سود نبودی.

http://s3.picofile.com/file/8229532684/images.jpg

نمایی از منطقه جنگی سرپل ذهاب محل شهادت شهید رجبعلی زبردست گشتی

یکماه قبل از اینکه شهید بشه دیدم رجب آمده مرخصی ولی با لباسهای سربازی خون آلود، گفتم رجب این لکه های خون چیه، دیدم رجب دیگه آن رجب سابق و مثل همیشه بشاش نیست، گردنم را بغل کرد زد زیر گریه و گفت عظیم من دیگر هدفم مشخص شده !!!!

چندین نفراز همسنگرانم جلوی پایم و پیش چشمانم پرپر شدند و این فواره خون بدن آنهاست. خیلی در بغل همدیگر گریه کردیم و گفت من هم قصد ازدواج داشتم ولی الان هدفم چیز دیگریه. بعد خدا حافظی کرد از پیشم رفت و دوباره برگشت و گفت فردا صبح عازم منطقه هستم واگر دیگر همدیگر را ندیدیم مرا حلال کن عظیم.

بعدش که رفت 10 روز بعد برایش نامه ای فرستادم 20 روز منتظر جواب بودم دیدم نیامد هی یکماه شد 45 روز شد دیدم جواب نامه ام نیامد سر دو ماه شنیدم که عده ای آمدند به پدرش گفتند رجب شهید شده ولی در منطقه برفی سرپل ذهاب جنازه اش در جایی افتاده که قابل برداشتن از زیر آتش باری عراقیان نیست و فعلا بایستی صبر کنید بهتان خبر میدهیم.

چند ماه بعداز شهادتش پیکر تکه تکه و گوشت بدن از استخوان جداشده اش را آوردن زادگاهش... واینچنین شد که من تنها رفیق استثنایی دوران خاطراتم را از دست دادم. روحش شاد و یادش گرامی