سرزمین نوروز

دراین تارنما،مجموعه اشعار تالشی و فارسی، مقاله ها و طنز نوشته ها، اثر رضا نعمتی کرفکوهی ارائه میگردد.

سرزمین نوروز

دراین تارنما،مجموعه اشعار تالشی و فارسی، مقاله ها و طنز نوشته ها، اثر رضا نعمتی کرفکوهی ارائه میگردد.

فشتمقولی در باب اَ درد و ام درد

طنزنبشه های فشتمقولی – شماره 16

رضا نعمتی کرفکوهی

فشتمقولی درباب أ درد و ام درد!!

خیلی زمات بودندی که مرا مجال پیش نیامدندی دا اندر دیله ی زونوستجویان زونوستگاه دارالفشتم واتمونی در باب الاستعمال  " اَ یا أ " بواتمی. فلذا بی واتن نمایمی در باب  "اَ یا أ " که هردتایش را در بین الشپلین ایشاره به "دور" بودندی بهرکسان، ونه به غیرکسان. در باب به غیرکسان بایدی حتما ایسم به زیوون واتن بشوندی. مثلا اَ گا ، اَ اسپ ، اَ کوه ، یا أ جنگل ، أ درد!

 بما اَ اگه تنخوایی واتن بشوندی، ملوم باشندی که منظورفقط و فقط تنخواه کس بودندی.

 در همهیره گی "اَ یا أ " هم ،  قراربداشتندی  که هم را ایشاره به نزیک باشندی مثل هم گا، هم ربار، هم درد!

اوری بخواستمی شومه زونوستجویان را حیکایتی واتمون نمایمی که هزاره سالون پیش اندر پشه ور ازولایات بین الشپلین مردکی را تشکی اندر سری تون  بوشت بنمودندی.

ام تشک روز بروز هی پافله بکردندی هی پافله بکردندی دا هرکسان آن یتیم را بوینندی بواتندی کان مردک را  د تا کله اندر جان بودندی.مردکه پیش حکیم نرفتندی هی نرفتندی دا  روزبروز جانش بنحیفندی و باریک بریشتندی.

 دااااااا..... ایروزی که باریکه درزن بشودندی و نفس از اشکم سختینه اندر پابره گان وینی در آوردندی، پسانکه شیل وویل بشدندی ویسنه ویسنه اشتن را حکیمخانه ببرندی. حکیمباش از ویندن مردک و چنین تشکی مات بشدندی و تحیّر اندرسر بنمودندی وسری اندر میون آن دوسر درنیاوردندی.

 حکیمباش بدو بواتندی مرا نباشد همچون دردی علاجی.  مردک ناخش احوال به کع ی اشتن ببرگشتندی و سه هشت روز پسان مردال بشدندی. ...سنه ها بگذشتندی کاندردیله ی اهالی بین الشپلین چون آن تشک اندر میون کله ی آن مردک  بوشت بنمودندی ایسم آن را  "سره تون" نوم بنهادندی.

پسان بعد تازیون بربین الشپلین یورش بنمودندی و بتسلطندی که از آن به پس "سرتون" به "سرطون" نوشتن بشدندی. بما بما دستون چنین بودی کان درد بکشنده را مخلوقان هرگز به زیوون نیاوردندی چون واتنش را بد آمد و ناخشگواربتصورندی. ایسم سره طون را هرگز به زیوون نه وردندی وپیشتر بواتندی، دوربوبو دور بوبو هف کولی ادیم، یا مبو کافرستون بوبو" أ درد"!!

 اندر فهم " اَ درد " ایستینباط را چنون بودندی که ایشاره به دور داشتنی و لکن گر شخصونی  بواتندی "ام درد" یومنش را آمد بخیر نزونوستندی چون ایشاره به نزیک بودندی.

  "أ درد" را همواره پیش گفتارش چنون بودی که بواتندی، دور بوبو دوربوبو هفت کولی ادیم " اَ درد ".

فشتمقولی پشه وری در ایدامه از سلسله درسهای سرطون شناسی در زونوستگاه دارالفشتم افاضات بیافزودندی:

 بما ای عزیز زونوستجویانم، کنون خواهمی بر اساس چشم انداز هزارساله مرکز پجوهیچ های ایسترا هیچیک! شومه را به ناهصد سال بعد ببرمی در خصوص " اَ درد " واتمونی از پیش بواتمی.     

جانه رویانم روزگاری را ویندن نمایمی که ولَت بین الشپلین دیگر" اَ درد " دور نباشندی خیلی خیلی رویه بودندی که دیگه فامیلی کسان را نباشندی که کافله ای مبتلا به "ام درد"!!  ( ناگاه زونوست جویان بواتندی یا فشتم الفشاتم چرا بگفتندی ام درد؟! دوربوبو دور بوبو هف کولی ادیم اَ درد.)  

زونوستجویانم دیگه اَ زمون سیر رشد تکاملی اَ درد میثل اینترنیت کم سرعت نبودندی!! سرعت بیگه تندی اَ درد، هنگه تند بودندی هنگه تند بودندی که گولّه را نشاتندی ای آرسندی همه گی را گتن نمایندی و مفتلا بکردندی.  ( برمه ی زونوستجویان)

 در اینجا زونوستجویی از فشتم همی دفرس بنمودندی باعیث چه باشندی که اَ درد ویر رویه بودندی؟!
فشتم بواتندی.
اَ زمون آسمون ویر پارازیت بودندی !! واشکم کسون ویژن ویژن از هیندیه برز پافله بکردندی!!.
 زیرا داولت را فقط  فکر بازدارندگی !! در پیش بودندی واندر جیگای هر برزه بنه ویلا بسازان را هم در فیکر ویلا بسازندگی اندر میون هر بجاره کیله ای بودندی!!
 
دیگه بجاری نمونندگی دا گیلونه برز بکارندگی و بهرندگی دا اَ درد را نگتندی.
 ...وبما معنا و مفهوم پارازیت چنون بودی که بازدارندگی!! واسی موجی به هوا تاو آدندی که اینه پارازیت بواتندی.
 
و مفهومش را چنون بودندی که سرطون بگتندی بمردندی بختر بودندی دا ماواره را دیشت نمایندی!!
 ودومی را چون هند پولی نفتی را گرو دکشندی ناآدندی ناآدندی بواتندی هیندیه برز مرا بایدی بخرندی و بهرندی و اشکم اشتن را پافله بکردندی و اَ درد ویر رویه بشوندی .

چنون بودندی که ناهصد سال بعد در بین الشپلین اَ درد هنگه ویر، هنگه ویر، رویه بکردندی که دیگه هیچ کسی " اَ درد " نواتندی همه گله واتن نمودندی ام درد!!!

(این طنز به زبان بین الشپلینی مستخرج از کتاب فشتم التواریخ اثر فشتمقولی پشه وری بین الشپلینی می باشد)!

جایگاه کوه در اندیشه ی بشر

« جایگاه کوه؛ دراندیشه بشر»

رضا نعمتی کرفکوهی

آنگونه که در کتب تاریخی آورده شده؛انسانهای اولیه کوهستانها را برای نخستین باربعنوان جایگاه زندگی خود برگزیده اند؛ در دل غارها وصخره ها ؛ به حیات خود ادامه  داده اند.آنان ازپوست تنه درختان و نیزاز برگهای آن برای پوشاندن بدن خود استفاده می کرده اند. بشراولیه کوهستان را محل امنی برای بقای خود برگزیده بود و برای تغذیه خود ازسبزیهای کوهستان وجنگلها وهمچنین از شکارو صید حیوانات کوهی وجنگلی بهره می برده است.

اینکه امروزه علم پزشکی انسان را موجودی گیاه خوار می داند؛ خود دلیلی است که بتوان به این باور رسیدکه بشر اولیه بلاشک؛کوهها وجنگلها را در مرحله اول برای جایگاه زندگی خود وهمچنین برای رفع نیاز غذایی خود انتخاب کرده باشد؛ به نظر می رسد چون سبزه ها و علفها همواره در دسترس بشر اولیه بوده ؛ بدین سبب آن را بعنوان خوراک اصلی خود انتخاب؛ وسپس در مراحل بعدی زندگی به این تفکر رسیده که از گوشت حیوانات نیزمی تواند بعنوان غذای کمکی در کنار سبزیجات  بهره ببرد.

شاید صید وشکار را بتوان اولین رخداد ؛ در امر اشتغال زایی در زندگی بشر اولیه قلمداد کرد. زیرا بشر ازاین راه ؛ هم مواد غذایی اش تأمین ؛ وهم نوعی سرگرمی وتفریح و تفرج برایش محسوب می شده است .

به گمان  می رسد که او بعداز استفاده از گوشت حیوانات ؛ به این نتیجه هم رسیده باشد که از پوست حیوانات هم می شود برای پوشاندن بخشی از بدنش؛ که فطرتا ازآن شرم داشته  هویدا باشد استفاده کند. از دلایل نظری دیگری که میتوان به آن استناد کرد وگفت که بشر اولیه کوهستانها را برای ادامه زندگی خود برگزیده؛ دلیل خوش آب وهوا بودن این مناطق می باشد. امروزه هم علوم  تجربی وهم تجربه زندگی بشر اثبات نموده؛ انسانهایی که در مناطق کوهستانی زندکی کرده اند؛ از سلامت جسمی وروحی ؛ وهمچنین ازطول عمربالاتری نسبت به سایرین برخوردارند. چرا که این مناطق دارای ویژگیهایی است که با خصوصیات روحی وطبیعی و ذاتی بشرهمخوانی دارد. همچنین استقامت بدن انسان در مقابل امراض طبیعی وسایربلاها؛ ازجمله گزش حشرات دراین مناطق به مراتب بیشترازمناطق جلگه ای و مرطوب می باشد.  از دلایل فلسفی دیگری که به آن هم می شود استناد کرد وبه خود قبولاند که انسانهای اولیه بعداز پیدایششان ؛ فکرو ذهنشان به کوهها وبلندیها و غارها و صخره ها بوده؛  اینکه چون انسان از بدو خلقتش روح پرستش در وی دمیده شده ؛ لذا او ازاین سبب  فطرتا  به دنبال معبود خود می گشته است . این انسان پوینده و کاوشگر؛مبداء روح بلند خویش را در بلندیها می جسته است. احساس فطری او اینگونه بروز و ظهورمی کرده که خالق و معبودش را باید در مکانهای بالاتری جستجو نماید.او بدین منظوربرای برقراری ارتباط فطری و عاطفی؛تصورداشته که باید بسوی بلندترین نقاط زمین؛ یعنی کوهها روانه شود. بدین منظور او کوه را جایگاهی مقدس؛ برای وصل به معبودش ؛ وحتی گرفتن حاجت از او می پنداشته است. بدین منظور ما مشخصا می بینیم؛ انسانهایی که اهل سلوک و رازونیازو طریقت پاکی و رستگاری اخروی بوده اند از جمله انبیاء ؛ در خلوت صخره ها ودر دل غارها با مناجاتهای خود؛ با معبودشان ارتباط  فطری وعاطفی برقرار کرده وروح وروان خود را صیقل می داده وخودرا به خالق خود متصل می ساختند و...

در اینجا به چند موارد از رخدادهایی که ذهن بشر را به کوهها سوق داده و سبب گردیده تا انسانها کوهها را با دید ویژه ای بنگرند وبرای آن جایگاه خاصی قائل شوند؛ اشاره میشود.

/ 1  هبوط؛ یا فرود آمدن اولین انسان واولین پیامبرالهی آدم ابوالبشر) برروی کوههای مکه (

درکتب قدیمیه دینی وداستان انبیاء؛ قصه بدین ترتیب نقل شده که وقتی خداوند؛ اولین انسان را آفریده برخود آفرین گفته واو را به همراه زوجه اش " حوا " در بهشت برین اسکان می دهد؛ وبه آنان سفارش می کند که ازآن " میوه ممنوعه " تناول نکنند؛ ولی این اتفاق می افتد و آدم وحوا ازآن میوه که در واقع " میوه شعور و خود آگاهی " برای انسان بوده می خورند ومورد جریمه خداوند قرار می گیرند. خداوند آنان را از بهشت برین؛ بر روی کره زمین فرود می فرستد؛ که به آن "هبوط" گویند. گفته شده حضرت آدم ابوالبشر؛ از بدو فرود آمدنش به کره خاکی؛ برروی "کوههای مکه " فرود آمده است. و چه رابطه خویشاوندی جالبی اینجا رخ می دهد؛ که اولین پیامبربرکوه فرود می آید و آخرینش هم از کوه فرود می آید!.

2  / نشستن کشتی حضرت نوح بر روی کوه : ظاهرا « کوه آرارات» در ترکیه امروزی:

قضیه داستان کشتی حضرت نوح را همه شنیده ایم ؛ که وقتی حضرت نوح پیامبراز دست مردم قومش بستوه آمده بود؛ به خداوند شکایت می برد که دیگر این جماعت به راه راست هدایت نمی شوند؛ وخدا رحمی به حالش بکند. خدا به نوح فرمود که برود کشتی بزرگی بسازد وپیروانش را ونیز ازهر موجود زنده ای جفتش را؛ سوار بر آن کشتی نماید . تا از سیل عظیمی که منجربه آبگرفتگی کل جهان خواهد شد در امان بمانند.

در مدت زمانی که نوح مشغول ساختن کشتی بود؛ مردم قومش او را به تمسخر می گرفتند؛ ونکته جالب اینکه پسرش هم به او می گفت که اگر روزی سیل آمد؛ می روم نوک کوه! چون تا آنجا دیگر آب نمی رسد و امن است؛ بلاخره روز موعود فرا می رسد و سیل بزرگ که به " طوفان نوح " معروف است ؛ دنیا را دربرمی گیرد. چون سیل تمام کوهها را نیز دربرگرفته بود پسر نوح نیزدراین طوفان غرق می گردد. سرانجام بعداز فروکش کردن طوفان؛ کشتی نوح بر سر کوهی ! فرود می آید ومی نشیند؛ کاوشگران درسالهای اخیراذعان نموده اند که این کشتی برروی کوههای آرارات درکشور ترکیه فعلی فرود آمده است. نکته جالب اینکه بازنقش کوه را در این قضیه می بینیم.

 / 3  نیایش حضرت موسی  درکوه تور،) تور( سینین

: بعلت طولانی بودن داستان؛ باید به کتب زندگانی این پیامبربزرگ مراجعه شود

  4/ بالا رفتن بلعم باعورا به نوک کوه؛ به منظور دعا یا نفرین:

گویند در زمان حضرت موسی شخصی بوده بنام بلعم باعور که مستجاب الدعوه بود؛یعنی دعاها ونفرینهایش مورد اجابت خداوند قرار می گرفت؛ اوظاهرا شخصیت محبوبی نزد خداوند بوده وهمیشه دعاها ونفرینها وناله ها ورازونیازهایش را درنوک کوه انجام می داده است. گویند روزی جماعتی به وی مراجعه می کنندو می گویند ما ازدست موسی؛ به ذله آمده ایم. شنیده ایم تونفرینهاودعاهایت نتیجه بخش است؛ ما ازدست موسی شکایت داریم ؛ آمده ایم پیش تو تا به فریاد ما برسی ونفرینی درحق اوبکنی و مارا از دست او نجات بدهی.

بلعم نخست زیربار این حرفها نمی رفت؛ بعد دید که هندوانه زیر بغل گذاشتنهای آنان داره بیشتر میشه!  سواربر خرخود شده واین جماعت هم به دنبالش. ازسینه کش کوه  داشتند بالا می رفتند شخصی که از بالا می آمد  از بلعم می پرسد کجا دارید می روید ؛ بلعم می گوید این جماعت مرا شرمنده خود کرده اند ومرا لایق دانسته اند؛ می خواهم به اتفاق آنان بروم نوک کوه ودرحق موسی نفرین کنم.

گویند خر بلعم متوجه این مکالمه می شود وازحرکت بازمی ایستد وازجایش سم نمی جنباند؛ خربه سخن درمی آید؛ به بلعم میگوید؛ سریع ازکولم بیا پایین ؛ کسیکه بخواهد برود در حق پیامبر خدا نفرین بکند؛ من به او سواری نمی دهم.

 « شخصیت مستجاب الدعوه ای که شعور خرش از او بیشتربوده!!  »

5/ فرار اصحاب کهف به نوک کوه؛ از دست حاکمان ظالمی که ادعای خدایی می کردند؛ نیز پنا بردن آنان دردل غار وبخواب رفتنشان به مدت 300 سال .

) نیاز به توضح ندارد ؛ داستانش را در سریال مردان آنجلوس دیدیم)

6 / پیدایش ناقه  « شتر «حضرت صالح در صخره ای در دیواره کوه.

قوم صالح از وی خواسته بودند که برای اثبات ادعای پیامبری اش باید معجزه ای بکند؛ تا دعوت او را بپذیرند. از صالح خواسته بودند که در پیکره کوه در میان صخره ای شتر زرد مویی را درجلوی چشم انظارو در یک لحظه نمایان سازد.

این موضوع را حضرت صالح با خدایش در میان میگذارد واز خدا قول اجابت می گیرد؛ وبه قومش می گوید همه بیایند در مقابل صخره های کوه بایستند ونظاره گر پیدایش شتر مورد درخواستشان باشند.

صحنه به وقوع می پیوندد ودر یک لحظه درمیان صخره  انفجاری رخ می دهد وشتر زرد مویی در میان انبوه دود؛ نمایان می شود. جمعیت بناچاربا این معجزه؛دین صالح را می پذیرند. ولی چندی بعد آنان اقدام به کشتن همان شتری را می نمایند؛ که خودشان درخواست رویت آن را داده بودند.

چقدر اینکار شبیه دعوت کوفیان از امام حسین است که بعداز دعوت، امامشان را به قتل رساندند  

 /7 ابلاغ رسالت پیامبری پیامبر اسلام حضرت محمد ص در داخل غاری در دل کوه حرا درمکه

) داستانش را همه می دانیم)

 /8 پناه بردن اولین گروه مسلمانان مکه به کوه های طاع از شر کفار مکه ) نیروهای ابوسفیان )

باز در اینجا هم می بینیم نقش کوه را اینبار در اندیشه و افکار مسلمانان ) محل پنا-  محل امن )

9/ مباهله پیامبر اسلام با مسیحیان نجران در مقابل کوه:

گفته شده مسیحیانی بودند در منطقه نجران حجاز که در زمان پیامبر اسلام ؛ دین خودشان را برتر از آیین اسلام می دانستند؛ در مقابل ابلاغ رسالت پیامبر اسلام  ایستادگی می کردند وبه دین اسلام نمی گرویدند . آنان به مباهله یعنی نفرین دربرابر نفرین معتقد بودند ؛ لذا از پیامبراسلام دعوت کردند که واقعا اگربه دینش اعتقاد راسخ دارد؛ با عزیزترین  کسانش بیاید با هم درمقابل کوهی که به قداستش عقیده داشتند بیاستند و همدیگر را نفرین کنند ؛ تا هر طرفی که نا حق باشد نابود ؛ و هرطرفی که برحق باشد پیروز شود.

پیامبر دعوت آنان را پذیرفت وبا عزیزترین کسانش ونوه هایش به محل مباهله عازم شد؛ مسیحیان نجران تا دیدند که محمد ص با تمام اهل خانواده اش یعنی پنج تن آل عبا آمده ؛ درجا زدند؛ و قبول کردند که پیامبراسلام بر حق است ؛ ولی با اینحال بازهم به آیین اسلام در نیامدند و پیامبر هم آنان را به حال خودشان رها ساخت و آنان هم متعهد شدند که کاری به کار پیامبراسلام نداشته باشند  . (دراین داستان هم بازمی بینیم که پای کوه درمیان است)

10  / برتری نظامی نظامیانی که در کوه ها و بلندیها مستقر می گردند:

تاریخ جنگهای کلاسیک نظامی همواره نشان  داده؛  آن گروه از لشکریانی که در بلندیها قرار می گرفته اند؛ ویا نقاط بلندتری را به تصرف خود درآورده اند؛ از موقعیت  بهتری از نظر نظامی برخوردار بوده اند. وآن مناطق را سوق الجیشی واستراتژیک می دانسته اند. وهمواره دژها وقلعه های نظامی  که صعب التسخیربودند ؛ در نوک کوه ها ساخته می شد.

/11   پرتاب تیر توسط آرش کمانگیر در نوک کوه:

دراساتیر ایرانی آورده شده که ایرانیان و تورانیان مدتها بر سر تعین حدود مرزی باهم اختلاف داشتند؛ که در این میان پهلوانی پیل تن و زورمند بنام آرش کمانگیر پیدا می شود . اوبه تورانیان گفت من درنوک البرز کوه ؛ تیری را به سمت مرزایران و توران پرتاب می کنم و هرکجا این تیر فرود آمد همانجا مرز دو کشور تعیین شود؛ تورانیان پذیرفتند. وآرش تیری درکمانش گذاشت و به نوک البرزکوه رفت؛ پهلوان افسانه ای ایران چنان با آخرین توانش تیررا ازکمانش رها کرد که برهمان چایی فرود آمد که مورد نظر ایرانیان بود. واو چون تمام توانش را در اینکار بکار برده بود ؛ دیگر توانی برای برخاستن نداشت؛وجانش را فدای مرزوبومش کردد »  . رود به روان پاک همه دلاورمردانی  که همانند  این پهلوان افسانه ای ایران  جانشان را فدای میهنشان کردند.»

12- جوشش آبهای پاک و زلال از پیکره کوه :

پیدایش آب دردل کوهها واقعا در اذهان بشراین سوال تعجب برانگیزرا برمی انگیزاند؛ که چگونه می شود آبی که بشرهمواره آن را درپستی ها و برکه ها وگودالها ؛ به دنبالش بوده ؛ دردامنه ها و نوک کوه ها بیابد!؟ انسان اگر بخواهد آبی را به نقاط مرتفعی منتقل نماید؛ باید به سراغ قویترین موتورهای پمپاژ برود ؛ تا بتواند قدری آب به آن نقاط برساند. ولی می بینیم که چگونه در پیکره کوهها و دردل صخره ها آبهای پاک و زلال ودارای املاح معدنی در فورانند ومی جوشند!؟

13- وجود املاح معدنی در دل کوه ها و عینا دربدن انسان !!

گویی خداوند قادرو متعال؛ به هنگام ساختن پیکرانسان دستش را برده در دل کوه ها واز خاک املاح دار از قبیل آهن و آلومنیوم و منگزیوم و... برداشت نموده وانسان را خلق کرده است »  .!الله اعلم »

تو گویی چه رابطه خویشاوندی میان انسان و کوه وجود دارد!!!!؟؟؟؟

14- / کوه نماد پایداری ومقاومت:

دراذهان انسان امروزی مخصوصا متکلمین و شعراء وصاحبان سخن و اندیشه وافکار؛ کوه اینگونه متجلی است که آن را؛ تجلی یک اراده ی قوی؛ دربرقرارماندن و ایستادن می دانند.و از آن بعنوان نماد استقامت و پافشاری و سینه سپرکردن و صبرو تحمل در مقابل مصائب و حوادث روزگارو بلایای طبیعی برای انسان می دانند.

وآنچه درعظمت کوه گفته در تمثیلات میشود  اینکه ؛ کوه پایدار- کوه سرافراز- کوه ایستادگی – کوه رنج – کوه درد – کوه صبر – کوه سترگ – و.....

امروزه هم صعود به قله های کوه یکی از آمال و آرزوهای بشرامروزی است . انسان امروزی برای خودش افتخار میداند که بتواند خودش را به نوک کوهای سربه فلک کشیده برساند. 

نتیجه گیری :

با توجه به مطالب وموارد فوق؛و حتی مواردی که از ذهن نگارنده دراین مقال خارج بوده؛شواهد حکایت از آن دارد که سمت و سیاق فکری بشردرروزگاران گذشته همواره بسمت کوه ها بوده است ؛ ودلالت سنگینی را بر افکارما می نهد که بلاشک بشر اولیه در مرحله نخست کوه نشین بوده وسپس به دامنه ها و دشت ها سرازیر گردیده است .

با توجه به اینکه پیدایش تمدن ها همواره زاییده هجرت ها وجابجاییهای بشر بوده است؛ بنابراین سرازیر شدن انسان کوه نشین و شکارچی وصیاد؛به سمت دامنه کوه ها و دشت ها و مناطق جلگه ای؛ پیامدش پیدایش دو نوع شغل در زندگی بشررا به دنبال داشته است؛ که یکی دامپروری و دیگری زراعت می باشد. دامپروری از جهتی ریشه دردوران زندگی کوه نشینی بشر دارد؛ زیرا او در کنار صید و شکارحیوانات کوهی؛ لاجرم به اهلی کردن آنها نیزپرداخته بوده است؛ چون شواهد نشان می دهد که همه حیوانات روز اول وحشی بوده اند؛ واین اندیشه وتفکر بشربوده که توانسته این حیوانات فراری از انسان را مورد دست آموز خود قرار دهد؛ تا ازآنان به هنگام لزوم بتواند بهره برداری کند.

بنابراین در روزگار ما هم امروز می بینیم که این دونوع شغل؛ که اصلیترین مشاغل به یادگارمانده ازدوران پیشینیان ماست؛ علی رغم پیدایش مشاغل پر زرق و برق در زندگی بشر امروزی؛ چه به صورت سنتی وچه به صورت صنعتی اش ؛ هنوز از مشاغل حیاتی برای انسان بشمار می رود.