ندای هل من ناصر ینصرنی را بهتر بفهمیم
نویسنده: رضا نعمتی کرفکوهی
باز محرم فرا رسید و پرسش و پاسخ ها در باب قیام حضرت حسین و شعارها و نداهای سالار شهیدان هرساله تکرارمیگردد. اگر ما بخواهیم معرفت شناسی را سرلوحه محبت ورزی خشک و صرف قرار بدهیم که چنین نیز هست، ثوابش بسیار افزونتر ازآن خواهد بود تادر مجالس روضه خوانی ها و نوحه خوانی ها که نام امام حسین ع به زبان برده شود، ریاکارانه و غیر اندیشمندانه و مقلدانه سرمان را آویز گریبان خود نموده و کراراً کف دست بر پیشانی زده و صدای گریه مصنوعی از خود در بیاوریم و نفهمیم این ندای «هل من ناصرینصرنی» چه مفهومی داشته و دارد.
عده ای منکر این قضیه هستند که امام حسین در روز عاشورا احتجاج نموده و از مردم طلب کمک نموده است که به عقیده این گروه ، در شأن امام نبوده چون امامی که میگوید «هیهات من الذّله » چطورمیشود ذلیلانه درخواست کمک از مردمی نماید که به او پشت کرده اند؟!. از نظر این گروه این روایات جعلی بوده است و صحت ندارد.
گروهی هم برای رد نظریه گروه اول به استغاثه اذعان دارندکه امام در روز عاشورا بعداز کشته شدن همه ی اصحاب و اطرافیانش احتجاج نموده و از مردم در خواست کمک نموده و حتی اشک هم ریخته است!! .
این گروه فقط در اثبات نظریه خود به کتوب قدیمیه رجوع می کنند بدون اینکه خود بیادیشند ودرک کنندو استنتاج نمایند و به مخاطبان خود بفهمانند که مفهوم "هل من ناصرینصرنی" این ندای تاریخی امام چه ایده ای را در پی خودداشته است. لذا به کتوب گردوغبارگرفته اعصار تاریخ مراجعه و ازآن فقط برای اثبات نظرخود بهره می گیرند.
1 - ابن اعثم کوفی در کتاب الفتوح :
(امام حسین (ع) فریاد زد آیا کسی هست که به ما پناه بدهد؟ آیا کسی هست که از حرم پیامبر دفاع کند؟)
2- مجلسی; در بحارالانوار:
زمانی که امام حسین (ع) در اثر شهادت نزدیکان وفرزندانش تنها شد صدا
میزد: آیا کسی هست که از حرم اهل بیت دفاع کند؟ آیا کسی هست که به فریاد ما برسد؟.
3- بن طاووس; درکتاب لهوف :
وقتی امام حسین (ع) استغاثه میکرد ... زنان صدایشان به گریه بلند شد.
4- شیخ عباس قمی:
حر بن یزید چون تصمیم لشکر را برای قتال دید وشنید «صیحه» امام را - که
میفرمود اما من یغیث یغیثنا لوجه الله اما من ذاب یذب عن حرم رسول الله
(ص)- به لشگر امام حسین (ع) پیوست.
5- قندوزی حنفی :
امام حسین (ع) هرچه به راست و چپ نگاه کرد یاوری نیافت سپس گریه شدیدی کرد و طلب کمک میکرد.
6-ابن طلحه شافعی در کتاب مطالب:
که بعد از آن ( صیحه و استغاثه) حر بن یزید به امام حسین گروید.
7- ابوالحسن بن عیسی درکشف الغمة:
(زمانیکه حسین تنها شد دستی بر محاسن کشید وفریادمیزد آیاکسی نیست به فریاد ما برسد؟
ودرچند کتوب قدیمیه دیگر که در اینجامجال نام بردن همه ی آن کتوب و نویسندگانش نیست.
دسته ی اول که به عظمت و ذلت ناپذیری امام حسین ع اذعان دارند برایشان قابل قبول نیست که امام ع در روز عاشورا اینگونه استغاثه و احتجاج نموده باشد. ودسته دوم بااستناد برمطالب کتوب فوق نظریه گروه اول را رد مینماید.
اما ضعف هردو گروه، عدم درک ومفهوم ندای هل من ناصر ینصرنی امام حسین در روز عاشورا است.
به تعصب نظریه گروه اول بایستی قدری حق داد و احسنت گفت که لااقل برای کرامت قائل شدن برای امام حسین ع زیر بار این اینگونه روایات نمی روند.
اما نظریه گروه دوم و خارو ذلیل نشان دادن امام حسین در روز عاشورا امروزه بازار گرمی مناسبی برای مداحان( این طبقه ی نوظهور) شده است تا بازار کسب وکارشان داغتر گردد.
مرحوم شهید مطهری ضمن رد نوحه هایی از قبیل نوجوان اکبرمن... اینگونه مداحی را با حماسه حسینی در تناقض میداند .
شهید مطهری چهره ای حماسی و ضد ذلت پذیرانه ای از امام حسین ع در کتاب حماسه حسینی اش به تصویر کشیده است.
دوتا از شعارهایی که امام در روز عاشورا سرداده است یکی ندای «هل من ناصر ینصرنی» می باشد و شعار دیگر «هیهات من الذّله» که ابعاد رجزخوانی های امام و شعارسرایی های امام را بایستی در آیینه ی این دو شعار شناسایی کرد.
اما معلم شهید دکتر علی شریعتی در تفسیر ندای «هل من ناصر ینصرنی» امام حسین میگوید :
این که حسین (ع) فریاد میزند: آیا کسی هست که مرا یاری کند و انتقام
کشد؟» «هل من ناصر ینصرنی؟» مگر نمی داند که کسی نیست که او را یاری کند و
انتقام گیرد؟ این سؤال، سؤال از تاریخ فردای بشری است و این پرسش از آینده
است و از همه ماست.
شریعتی مبنای استنتاج نظریه اش را برپایه روایت امام جعفرصادق ع می داند که می فرمایند:کل یوم عاشورا و کل ارض کربلا و کل شهرمحرم.
به نظر می آید این عالیترین تفسیر و پرمعناترین مفهوم از ندای هل من ناصر ینصرنی امام حسین باشد که بعد شهید شدن همه ی یارانش سرداده است. زیرا آنهایی که بایستی از تاریکی شب استفاده می کردند ودر میرفتند، در رفته بودند و آنهایی هم که با امام باقی مانده بودند تا ظهر عاشورا همه شهید شده بودند.
در آن صحرای کربلا بروبیابون هم کسی نبوده تا صدای امام حسین را بشنود و به او کمک نماید ودر اینجاست که بایستی فهمید که امام حسین به ازتاریخ فردای خوددرخواست کمک کرده است.
قرآن،من شرمنده تو ام اگر از تو آواز مرگی ساخته اند که هر وقت در کوچه مان آوازت بلند می شود همه از هم می پرسند،
چه کس مرده است؟
چه غفلت بزرگی که می پنداریم خدا ترا برای مردگان ما نازل کرده است. دکترعلی شریعتی
دعایی پرمعنا از زنده یاد استاد دکترعلی شریعتی
از: وبلاک شاهدان کویر مزینان-جناب عسکری مزینانی http://shahedanekavir.blogfa.com/
امت واحده چگونه میسر میگردد؟
رضا نعمتی کرفکوهی
همانگونه که میدانیم در زمان حضور فیزیکی پیامبر اسلام ( ص) در میان مسلمین صدراسلام، هیچ مذهبی پدیدار نشد و مردم چگونگی انجام فرایض دینی خود را مسقیما از پیامبرشان دریافت میکردند. ولی اینکه چرا بعد از رحلت پیامبر(ص) مذاهب پدید آمدند ودربین مسلمین انفکاک مذهبی بوجود آمد و به شیعه و سنی مبدل گشتند و اسلام "استدلالی" زمان پیامبر که به گفته صریح قرآن کریم ، "یدخلون دین الله افواجا" گروه گروه به دین اسلام میگرویدند وبا تمام سلایق و تفکراتشان در کنار رسول الله آرام میگرفتند و قتل یک انسان را برابر با قتل کل بشریت میدانستند ولی در نبود پیامبرشان به فرق مختلف، با دست خودشان، خودشان را تقسیم کردند و به اهل تسنن و اهل تشیع منقسم گشتند.
دردرون اهل تسنن چهار مذهب به عناوین: مالکی ، حنبلی ، حنفی ، و شافعی پدید آمد و در درون اهل تشیع نیز علویان یه گروه های چهار امامی و شش امامی و شیعه اثنی عشری تقسیم شدند. سوالیست که پاسخی درست تا به امروز از طرف دین پژوهان به این پرسش داده نشده و اینکه آیا مذهبی برحق می باشد و یا مذهبی باطل و یا اینکه آیا بایستی حتما در بین مسلمین مذاهب پدید می آمد یا نمی آمد؟ ولی به هرحال کاریست که انجام گرفت و با انجام گرفتن اینکار تقسم بندی مسلمین به مذاهب مختلف در اسلام نیز به همان صورت که در دین قبلی ( مسیحیت) صورت گرفته بود صورت گرفت.
همان کاری انجام و همان راهی تکرار شد که در مسیحیت پیشتر انجام گرفته بود، و پیروان عیسی مسیح ع نیز خودشان را به مذاهب چندگانه، تقسیم کرده بودند وتا قبل ازظهور پروتستانتیسم مسیحی، مفتی یان این مذاهب در مواقعی حتی به تکفیر همدیگر نیز می پرداختند.
متاسفانه در اسلام نیز با بروز و ظهور مذاهب مختلف، دین مبین و مبیّن و استدلالی رسول خدا، به مذاهب فتوایی مفتیان مبدل گشت. ودر دوره ای از تاریخ، سنی کشی و شیعه کشی اتفاق افتاد و سنی و شیعه در مقابل هم قرارگرفتند وهمدیگر را تکفیر نمودند و کشتن همدیگر را واجب و برابر با بهشت رفتن خود قلمداد میکردند!!. هرکدام مذهب خود را محق تر از مذهب دیگری برمی شمرد. درایران نیز تا قبل از صفویان هیچ شیعه مذهبی جرات نمیکرد بگوید من شیعه هستم و در زمان حاکمیت صفویان نیز هیچ سنی مذهبی جرات نمیکرد بگوید من سنی هستم.
امروز نیز متاسفانه در ممالک اسلامی مفتی یان حکومتی اقدام به تکفیر شیعیان پرداخته و حاکمان ایلی و طایفه ای و آلی و شیخی که چنین حکومتهایی در دنیای امروز بین ملل جهان مطرود گشته و در کشورهای جهان با آرایی که از صندوقهای رای بیرون می آید حاکمانشان را تعیین میکنند، باز در گوشه هایی از جهان اسلام می بینیم هنوز حکومتهایی اینگونه پابرجایند وبا فتوای شیوخ درباری خود اقدام به قتل عام پیروان سایر مذاهب از قبیل اهل تشیع مینمایند.
باید به جرات گفت عامل اصلی تفرقه دربین مسلمین جهان درحال حاضر وجود همین حکومتهای موروثی طایفه ای هستند که با استخدام مفتییان درباری و با عمل نمودن به فتوای اینگونه مفتی های نادان وجاهل، تشتت و تشدّد و تفرقه و خشونت مذهبی را دامن زده وحتی با اقدام نظامی نابودی زیرساختهای اقتصادی مسلمین را نیز هدف شوم و شیطانی خود قرار میدهند.
آیا در چنین شرایطی تشکیل امت واحده قابل تصور است یا خیر؟ وآیا امت واحده باید حتما در سرزمین های واحد و تحت حاکمیت یک حکومت مرکزی دینی و سراسری میسر شود؟ یا هر مردمی در داخل منطقه جغرافیایی خود میتواند متصل به امت واحده جهانی شود وخودشان را در این دایره بگنجانند؟ آیا در شرایط کنونی جوامع اسلامی با وجود فرهنگها و زبانهای مختلف و شرایط تاریخی و تمدنی گذشته خود در نقاط مختلف جغرافیایی ملل اسلامی آیا این امر اجازه بازگشت به حاکمیت سراسری و مرکزی همانند دوره های اموی و عباسی و عثمانی را میدهد؟
اگر بشود یک جواب صحیح و جامع به این سوالها داد یقینا به این نتیجه و پاسخ خواهیم رسید که در شرایط کنونی جهانی دیگر دوران امپراتوری ها بسر رسیده است. حال این امپراتوری بخواهد مسیحی باشد یا اسلامی و یا امپراتوری های سیاسی شرق و غرب.
چرا که همه اینها در جهان تجربه شده اند و نتیجه اش جزء جنگ و خونریزی برای مردم جهان ارمغانی نداشته است. حال این سوال همچنان بی جواب می ماند که پس تکلیف امت واحده که مد نظر قرآن مجید است چه خواهد شد. آیا چنین امتی وجود خارجی خواهد داشت؟ برای یافتن پاسخ این پرسش بایستی به مفهوم "امت" توجه نمود واینکه امت به چه معنی می باشد. واژه "امت" در قرآن کریم 65 بار به صورت مفرد یا جمع آمده است.
در قرآن امت به معنى مردم و یا عدهای از انسانها که با یکدیگر "پیوند" دینى دارند، آمده است. یعنی مردمانی با نژاد و رنگ و زبان و فرهنگ قومی و ملی مختلف که پیرو یک پیامبرند امت آن پیامبر نامیده میشوند.حتی اگر دور سرزمینهایشان مرزبندی های جغرافیایی و سیاسی کشیده شده باشد و در زیر پرچمهای رنگارنگ، خودشان را به جهانیان معرفی نمایند.
ولی این مرزها مانع تشکیل امت واحده نخواهند بود، چرا که این مردمان دارای خدای واحد و دین واحد و پیامبر واحد و قبله واحد می باشند و درطواف کعبه همه یکرنگ ویک مدل لباس برتن میکنند و بایک زبان خدای خود را عبادت میکنند و با هم گرد کعبه میچرخند. این یعنی همان امت واحده.
ولی با این حال مرزهای سیاسی و جغرافیایی و پرچم ملی مختلف عامل تفرقه و جدایی شان نخواهد شد اگر چه درزمینه ی مذهبی اختلافاتی بین "امت واحده" وجود داشته باشد،ولی درکل همان امت واحده هستند.
سیدجمال الدین اسدآبادی بزرگ مصلح نامی جهان اسلام - شیخ محمد عبده شاگرد و مرید سیدجمال
ازدو قرن گذشته به این طرف واقعه ای که مایه بسی خرسندی درجوامع مسلمان بود رخ داد و آن پیدایش نواندیشان دینی در ممالک اسلامی بود. ظهور سیدجمال الدین اسدآبادی بزرگ مصلح نامی جهان اسلام و شاگرد خلف ایشان شیخ محمد عبده ونیز کواکبی ودر پاکستان نیز علامه اقبال لاهوری ودر این اواخر در ایران نواندیشان دینی از قبیل دکترعلی شریعتی،
عبدالرحمان کواکبی و علامه اقبال لاهوری از مصلحان نامدار جهان اسلام در تاریخ معاصر
فرصتی مناسب را برای ملل اسلام ایجاب کرده بود تا مسلمانان با کنارگذاشتن تعصبات مذهبی به یک انسجام و وحدت در امت واحده برسند.ولی غفلت و تعصبات افراطی مذهبی در میان مسلمانان باعث شد تا این بیداری دینی به خواب و فراموشی تبدیل گردد.
مرحوم آیت الله العظمی بروجردی مرجع بزرگ شیعیان وشیخ محمود شلتوت مفتی روشن اندیش اهل سنت دانشگاه الازهر مصر
(شیخ محمود شلتوت،از بزرگان اهل سنت،محقق،مفسر،فقیه اصولی،ادیب لغوی مصری و از رؤسای دانشگاه الازهرواز مؤسسان دارالتقریب بین المذاهب الاسلامیه.وی از مدافعان و از فعالان وحدت بین شیعه و سنی بوده است. وی با آیت الله بروجردی روابط دوستانه داشت.در سال 1338 آیت الله بروجردی، آیت الله میرزا خلیل کمره ای را بهمراه آیت الله سید محمود طالقانی با گروهی از روحانیون،به نمایندگی خود به قاهره فرستاد تا از شیخ محمود شلتوت مفتی اعظم و رییس وقت دانشگاه الازهر مصر بخاطر فتوای تاریخی اش تشکر نماید)
هرچند در اواخر دهه سی گوشه ای از زحمات سیدجمال الدین اسدآبادی توسط دو تن از بزرگواران جهان تشیع و تسنن، مرحوم آیت الله العظمی سید حسین بروجردی بزرگ مرجع وقت شیعیان و شیخ محمود شلتوت مفتی بزرگ اهل سنت و استاد دانشگاه الازهر مصر پاسخ داده شد و این دو شخصیت بزرگ باهمکاری همدیگر توانستند مذهب جعفری را درجهان اسلام به رسمیت ببخشند، ولی در هرصورت اقدام مرحوم شیخ محمود شلتوت یک اقدام فتوایی بود و فتوای یک مرجع و یا یک مقام مفتی نمی توانست برای عموم جامعه اهل سنت حجیت عملی را بهمراه داشته باشد.
چرا که این فتوای شیخ الازهر اگرچه کاری و اقدامی ارزنده و قابل تقدیر از طرف شیعیان بوده ولی از طرف دیگر فقط برای مریدان و پیروان شیخ شلتوت قابل عمل و اجرا بوده است.شاید بودند مفتیانی در دیگر نقاط جهان اسلام وحتی در خود دانشگاه الازهر مصر که این فتوای بزرگ و بی سابقه دربین اهالی اهل سنت را برنمی تافتند و یا اصلا مذهب تشیع را به رسمیت نمی شناختند. ولی شیخ شلتوت از طریق فتوا این کار بزرگ که همان اتحاد بین مذاهب مسلمین را در پی داشت با روشن اندیشی و نواندیشی در فقه سنتی با شجاعت کامل انجام داد و مورد تحسین مرجع تقلید اهل تشیع آن زمان مرحوم حضرت آیت الله العظمی بروجردی واقع گردید.
متن فتوای مرحوم استاد شیخ محمود شلتوت:
دین اسلام بر احدی از پیروانش متابعت از مذهب خاصی را لازم نمیشمرد، بلکه ما میگوییم: برای هر فرد مؤمن چنین حقی است که بتواند در ابتدای امر از هر یک از مذاهبی که صحیحاً نقل شده و در کتابهای مخصوص احکام آن مذهب نوشته شده است پیروی کند و همچنین کسی که از یک مذهب از این مذاهب پیروی میکرده میتواند عدول به مذهب دیگر بنماید، هر مذهبی باشد، و در این عمل باکی بر او نیست.
مذهب جعفری معروف به مذهب امامیاثناعشری، مذهبی است که شرعاً پیروی از آن مانند پیروی از مذاهب اهلسنت جایز است؛ و سزاوار است مسلمانان این مطلب را بدانند و از عصبیت و طرفداریهای بیجا و بدون حق و حمایت از مذهب معینی خودداری کنند. دین خدا و شریعت او تابع مذهبی نیست یا منحصر در مذهبی نیست. هر کس به مقام اجتهاد فائز گردد عنوان مجتهد بر او بار، و در نزد خدای تعالی عملش مقبول خواهد بود.و جایز است برای کسی که اهلیت نظر و اجتهاد را ندارد از ایشان تقلید کند و به آنچه در فقهشان مقرر داشتهاند عمل بنماید، و در این مسئله بین عبادات و معاملات تفاوتی نیست.
ولی باز سوال اینجاست که آیا در جوامع کنونی مسلمین این فتوا هنوز پا برجاست یا نه مفتیان درباری به مذاهب رسمی خود بسنده نکرده و درپی تاسیس فرق مختلف و افراطی دربین مسلمین هستند؟ پیدایش طالبان در افغانستان، داعش در عراق و شام و بوکوحرام در نیجریه را شاید بتوان نتیجه ی این پیامد دانست که جهان اسلام با وجود حکومتهای قبیله ای و مستبد با اندیشمندان نامی و مصلحان روشن اندیش تاریخ گذشته ی خود فاصله پیدا کرده است.
بنابراین آنچه امروز احساس میشود که باید نیاز اساسی جهان اسلام باشد یک نهضت فرهنگی درون گرا و درون خیز است که از متن توده های جامعه مسلمین آغاز گردد. این نهضت نه آنگونه است که مقلدانه از بالا دستور بگیرد و نه آنگونه عوام زده گردد وبرای خوشایند طبقات پایین دست به کارگردد.
حالی در هوای شهرشهادت و حوالی آن
قسمت دوم:
سفری به دیار توس :
قدیمی ترین تصویر از آرامگاه فردوسی در منطقه توس خراسان
در گذشته خراسان بزرگ شامل مناطق سهگانه خراسان ایران و کشورهای تاجیکستان ، ازبکستان، افغانستان و ترکمستان بوده است که از این منطقه تاریخی مفاخر مشهوری برخاستند که در فرهنگ و ادب زبان پارسی به عنوان مفاخر مشترک شناخته میشوند که ازآن میان میتوان به فردوسی توسی، رودکی، ناصرخسرو قبادیانی، عطار نیشابوری، خواجه نصیرالدین توسی، مولوی، خیام،خوارزمی، پورسینا، ابوریحان بیرونی، عبدالرحمان جامی، عبدالله انصاری، ابوالفضل بیهقی، ابن یمین، امام محمد غزالی، فارابی و... اشاره کرد.(ویکی پدیا)
در چند سفر پیشین که به خراسان داشته بودم دو سفر به شهر توس نیز داشتم وآن نیز بخاطر اینکه آرامگاه حکیم بزرگ فردوسی در این منطقه واقع شده است .
تصویری از ورودی روستای باژ زادگاه حکیم ابوالقاسم فردوسی
ابوالقاسم حسن پور علی طوسی معروف به فردوسی در سال ۳۱۹ در روستای باژ از توابع طابران طوس به دنیا آمد. پدرش از دهقانان طوس بود و از نظر مادی دارای ثروت و موقعیت قابل توجهی بود. از احوال او در عهد کودکی و جوانی اطلاع درستی در دست نیست ولی مشخص است که در جوانی با درآمدی که از املاک پدرش داشته به کسی محتاج نبوده است.
روستای پاز یا پاژ یا فاز یا باژ نام روستایی است در حدود 20 کیلومتری جاده مشهد به کلات.این روستا زادگاه ابوالقاسم فردوسی؛ شاعر حماسه سرای ایران است
درادوار پیشین، توس با نام طابران طوس شناخته می شده است و بخشی از توس بزرگ به شمار می آمده. با محو شدن نام توس از پسوند دیگر شهرهای منطقه از جمله "سناباد توس" و "نوگان توس" و "طابران طوس"، اکنون خود را به عنوان "توس" به مردم می شناساند.
توس تا بهمن ماه سال 1391 به عنوان یک روستای تابع مشهد شناخته می شد اما با تائید شورای عالی معماری و شهرسازی کشور در تاریخ 91/11/26 این روستا به عنوان یک محدوده ی منفصل شهری به شهرداری مشهد واگذار می شود.هم اکنون هم این ناحیه از مشهد،زیر نظر شهرداری منطقه دوازده، اداره می شود.
امروزه آنچه عامل کشاندن مردم گردشگر به منطقه توس خراسان شده است فقط وجود مقبره فردوسی توسی در این منطقه است.
دکتر علی شریعتی در آثارش از حکیم ابوالقاسم فردوسی به نیکی یاد نکرده است و او را از خوانین و ملاکین و دارای تفکرات اشرافیگری و فئودالی پنداشته است. کما اینکه از دیگر رجال تاریخی خراسان ابومسلم خراسانی است که دکتر او را نیز یک جنایتکار تاریخی و عامل روی کار آمدن حکومت عباسیان و سلطه این حزب منهوس تاریخ بر سرزمین ایران نام میبرد.شاید در مورد این دومی بتوان حق را به دکترشریعتی داد ولی نظر دکتر در باره ی فردوسی کمی قابل تأمل است.
شریعتی از شاهنامه به عنوان یک کتاب عدالت محور و مبارزه با ظلم یاد نمیکند و تنها بخشی از شاهنامه که درآن مبارزه کاوه آهنگر با ضحاک آمده است تنها بخش مفید این کتاب برای جامعه بشری دانسته ولی باز میگوید ثمره رنج و جانفشانی کاوه را فریدون مفت و مجانی از آن خودش کرده است زیرا فریدون در مبارزه کاوه علیه ضحاک نقشی نداشته است.
با این حال ضمن احترام به اندیشه های دکتر شریعتی این مرد بزرگ فرهنگ و ایدئولوک اسلامی که میان اندیشوران ملی و دینی دارای شخصیت برجسته است و خودم با تمام علاقه وافری که به آثار و اندیشه هایش دارم لکن باور بر این است که نمی توان نام بزرگ فردوسی را در فرهنگ ایرانی نادیده گرفت. چرا که شاهنامه فردوسی نه فقط بزرگ ترین و پر مایه ترین مجموعه شعر است که از عهد سامانی و غزنوی به یادگار مانده است بلکه مهمترین سند عظمت زبان فارسی و بارزترین مظهر شکوه و رونق فرهنگ و تمدن ایران قدیم و خزانه لغت و گنجینه ادبـیات فارسی است و متعلق به تمام مردم ایران داردو اشعارش سرشار ازخرد و اندیشه ی نیک است.
نمایی دیگر از قدیمی ترین تصویر مقبره فردوسی در توس.
تحجر و تفکرات داعشی گویی در همه ی ادوار تاریخ وجود داشته است.جلوگیری از تدفین جنازه فردوسی در قبرستان مسلمانان باعث گردید تا جنازه فردوسی در باغ بزرگ از ملک شخصی خودش دفن گردد.
روز 29 شهریور بود که فرمان اتومبیل را از مرکز شهر مشهد به سمت دیار توس چرخاندیم وبا اجازه مالک باغ یعنی جناب مرحوم فردوسی بزرگ برای عرض ادب محضر ایشان وارد محوطه وسیع باغ قدیم فردوسی شده ودر پیرامون آرامگاهش سیری نموده وبرسر مزازش فاتحه ای نثارروح بزرگ ادیب فارسی مدان ایران زمین نمودیم. یک بعداز ظهر کامل اوقاتی را در توس گذراندیم و سپس در هوای گرگ ومیش شده غروب دل انگیز روزهای آخر تابستانی، توس و فردوسی را بدرود گفته و به مرکز شهر و جوار حرم رضوی ع مراجعه نمودیم.
تصاویری از نبردهای حماسی شاهنامه، این تصاویر دردیواره داخل بنای آرامگاه فردوسی به صورت نقش برجسته منقوش گشته است
قسمت سوم و پایانی این پست در روزهای آینده
ناگاه در ظلمت افسرده و راکد شبی از این شبهای پیوسته ، آشوبی ،لرزه ای و تپشی که همه چیز را بر میشورد و همه خوابها را بر می آشوبد و نیمه سقفها را فرو می ریزد.
انقلابی در عمق جانها و جوششی در قلب و وجدانهای رام و آرام درد و رنج و حیات و حرکت و وحشت و تلاش و درگیری و جهد و جهاد و عشق و عصیان و ویرانگری و آرمان و تعهد ، ایمان و ایثار !
نشانه هایی ازیک تولد بزرگ ؛ شبی آبستن یک مسیح .
اسارتی زاینده یک نجات ؛ همه جا ناگهان «حیات و حرکت» ، آغاز یک زندگی دیگر.
پیداست که فرشتگان خدا همراه آن «روح» در این شب به زمین فرود آمده اند...
این شب قدر است ؛ شب سرنوشت ، شب ارزش ، شب یک تقدیر انسان نو .
این شب از هزار ماه برتر است .
«دکتر علی شریعتی»
"خود سازی انقلابی ص ۲۵۲ "
روزهای پایانی خرداد هجرانها!
سی یکم خرداد،سالروز شهادت بزرگ مرد اندیشه و عمل ،مجاهدی راستین و شاگرد مکتب طالقانی است.او که به زبان خودش افتخار شاگردی پای درس آیت الله طالقانی را بیان داشت.
چمران انسان به تمام معنا وارسته و به دور از لذایذ مادی و لجنزار دنیوی بود، که خود چه زیبا گفت، من لذت زندگی در آمریکا را سه طلاقه نمودم. مردی که سرتاسر زندگی او تحصیل و آموختن،و معرفت اندوزی، و مجاهدت بدون ترس و واهمه در راه اندیشه پاک و زلالش که همان اسلام راستین در مکتب تشیع سرخ علوی بود. او خود را به دریا میزد و به غرق شدن نمی اندیشیدو همانند رفیق و دوست صمیمی خود دکترعلی شریعتی،غرق شدن را زیر آب ماندن می پنداشت نه خود را به دریا زدن.
او پست و سمت و وزارت و وکالت را به هیچ انگاشت و این عناوین را در وجود خویش کوچک و حقیر می پنداشت. او وطن و دین و شرف انسانی خویش را با چیزی معاوضه نکرد و همانند دکترشریعتی که قلمش را به اجنبی نفروخت او هم مجاهد زیستن خویش را با کنج عافیت نشستن معاوضه نکرد. درود بر روان پاک مجاهدان راستین راه خدا ، همچون شهید دکتر مصطفی چمران و دکتر علی شریعتی.
بی شک علی شریعتی انسان بزرگی بود و
لایق زیباترین ستایشها .
و چمران این
نابغه تفنگ به دست این انسان تمام ،اندیشمند یگانه و بزرگی که تمام وجودش عشق بود
و معرفت ،مرد بزرگی که تاریخ چون او نخواهد آورد
.
این روح مسافر
و در سیلانی که یک دم آرام نگرفت و همیشه در رفتن و شدن بود
.
آری چمران نیز
چون شریعتی یگانه و بزرگ چه زیبا گفته اند
قدر زر زرگر
شناس قدر گوهر گوهری.
شهید دکتر مفتح در تشییع جنازه دکتر علی شریعتی
مناجات دکتر مصطفی چمران برپیکر دکتر علی شریعتی.
ای علی! من آمدهام که بر حال زار خود گریه کنم، زیرا تو بزرگتر از آنی که
به گریه و لابه ما احتیاج داشته باشی!...
خوش داشتم که وجود غمآلود خود را به سرپنجه هنرمند تو بسپارم، و تو نیِ وجودم را با هنرمندی خود بنوازی و از لابلای زیر و بم تار و پود وجودم، سرود عشق و آوای تنهایی و آواز بیابان و موسیقی آسمان بشنوی
میخواستم که غمهای دلم را بر تو بگشایم و تو «اکسیر صفت» غمهای کثیفم را به زیبایی مبدّل کنی و سوزوگداز دلم را تسکین بخشی
میخواستم که پردههای جدیدی از ظلم وستم را که بر شیعیان علی(ع) و حسین(ع)
میگذرد، بر تو نشان دهم و کینهها و حقهها و تهمتها و دسیسهبازیهای کثیفی را
که اززمان ابوسفیان تا به امروز بر همه جا ظلمت افکنده است بنمایانم
ای علی! تو را وقتی شناختم که کویر تو را شکافتم و در اعماق قلبت و روحت
شنا کردم و احساسات خفته وناگفته خود را در آن یافتم.
قبل از آن خود را تنها میدیدم و حتی از احساسات و افکار خود خجل بودم و گاهگاهی از غیرطبیعی بودن خود شرم میکردم؛ اما هنگامی که با تو آشنا شدم، در دوری دور از تنهایی به در آمدم و با تو همراز و همنشین شدم
ای علی! تو مرا به خویشتن آشنا کردی. من از خود بیگانه بودم. همه ابعاد
روحی و معنوی خود را نمیدانستم. تو دریچهای به سوی من باز کردی و مرا به دیدار
این بوستان شورانگیز بردی و زشتیها و زیباییهای آن را به من نشان دادی.
ای علی! شاید تعجب کنی اگر بگویم که همین هفته گذشته که به محور جنگ «بنت
جبیل» رفته بودم و چند روزی را در سنگرهای متقدّم «تل مسعود» در میان جنگندگان
«امل» گذراندم، فقط یک کتاب با خودم بردم و آن «کویر» تو بود؛
کویر که یک عالم معنا و غنا داشت و مرا به آسمانها میبرد و ازلیّت و ابدیّت را متصل میکرد؛ کویری که در آن ندای عدم را میشنیدم، از فشار وجود میآرمیدم، به ملکوت آسمانها پرواز میکردم و در دنیای تنهایی به درجه وحدت میرسیدم؛
کویری که گوهر وجود مرا، لخت و عریان، در برابر آفتاب سوزان حقیقت قرار داده، میگداخت و همه ناخالصیها را دود و خاکستر میکرد و مرا در قربانگاه عشق، فدای پروردگار عالم مینمود ...
ای علی! همراه تو به کویر میروم؛ کویر تنهایی، زیر آتش سوزان عشق، در توفانهای سهمگین تاریخ که امواج ظلم و ستم، در دریای بیانتهای محرومیت و شکنجه، بر پیکر کشتی شکسته حیات وجود ما میتازد
ای علی! همراه تو به حج میروم؛ در میان شور و شوق، در مقابل ابّهت وجلال، محو میشوم، اندامم میلرزد و خدا را از دریچه چشم تو میبینم و همراه روح بلند تو به پرواز در میآیم و با خدا به درجه وحدت میرسم
ای علی! همراه تو به قلب تاریخ فرو میروم، راه و رسم عشق بازی را میآموزم و به علی بزرگ آنقدر عشق میورزم که از سر تا به پا میسوزم ....
ای علی! همراه تو به دیدار اتاق کوچک فاطمه میروم؛ اتاقی که با همه کوچکیاش، از دنیا و همه تاریخ بزرگتر است؛ اتاقی که یک در به مسجدالنبی دارد و پیغمبر بزرگ، آن را با نبوّت خود مبارک کرده است، اتاق کوچکی که علی(ع)، فاطمه(س)، زینب(س)، حسن(ع) و حسین(ع) را یکجا در خود جمع نموده است؛
اتاق کوچکی که مظهر عشق، فداکاری، ایمان، استقامت و شهادت است
.راستی چقدر دلانگیز است آنجا که فاطمه کوچک را نشان میدهی که
صورت خاکآلود پدر بزرگوارش را با دستهای بسیار کوچکش نوازش میدهد و زیر بغل او
را که بیهوش بر زمین افتاده است، میگیرد و بلند میکند
ای علی! تو «ابوذر غفاری» را به من شناساندی، مبارزات بیامانش را علیه ظلم
و ستم نشان دادی، شجاعت، صراحت، پاکی و ایمانش را نمودی و این پیرمرد آهنیناراده
را چه زیبا تصویر کردی، وقتی که استخوانپارهای را به دست گرفته، بر فرق «ابن
کعب» میکوبد و خون به راه میاندازد!
من فریاد ضجهآسای ابوذر را از حلقوم تو میشنوم و در برق چشمانت، خشم او را میبینم، در سوز و گداز تو، بیابان سوزان ربذه را مییابم که ابوذر قهرمان، بر شنهای داغ افتاده، در تنهایی و فقر جان میدهد
ای علی! تو در دنیای معاصر، با شیطانها و طاغوتها به جنگ پرداختی، با زر و زور و تزویر درافتادی؛ با تکفیر روحانینمایان، با دشمنی غربزدگان، با تحریف تاریخ، با خدعه علم، با جادوگری هنر روبهرو شدی، همه آنها علیه تو به جنگ پرداختند؛
اما تو با معجزه حق و ایمان و روح، بر آنها چیره شدی، با تکیه به ایمان به خدا و صبر و تحمل دریا و ایستادگی کوه و برّندگی شهادت، به مبارزه خداوندان «زر و زور و تزویر» برخاستی و همه را به زانو در آوردی
ای علی! دینداران متعصّب و جاهل، تو را به حربه تکفیر کوفتند و از هیچ
دشمنی و تهمت فروگذار نکردند و غربزدگان نیز که خود را به دروغ، «روشنفکر»
مینامیدند، تو را به تهمت ارتجاع کوبیدند و اهانتها
کردند. رژیم شاه نیز که نمیتوانست وجود تو را تحمّل کند و روشنگری تو را مخالف
مصالح خود میدید، تو را به زنجیر کشید و بالاخره... «شهید» کرد
...
یکی از مارکسیستهای انقلابینما در جمع دوستانش در
اروپا میگفت: «دکتر علی شریعتی، انقلاب کمونیستی ایران را هفتاد سال به تأخیر
انداخت» و من میگویم که: «دکتر علی شریعتی، سیر تکاملی مبارزه در راه حقّ و عدالت
را هفتاد سال به جلو برد »... .
تو ای شمع زیبای من! چه خوب سوختی و چه زیبا نور
تاباندی، و چه باشکوه، هستی خود را در قربانگاه عشق، فدای حق کردی
.
من هیچگاه از سوزش قلب تو و کوه اندوه تو و هاله حزنی
که بر وجودت سایه افکنده بود،
احساس نگرانی نمیکردم؛ زیرا میدانستم که تو شمعی و باید بسوزی تا نور بدهی. سوختن، حیات است و آرامش، مرگ تو؛ و حرام است که شمع مقدّس وجود تو، قبل از آنکه سر تا به پا بسوزد، خاموش و تاریک گردد .
ای علی! ای نماینده غم! ای دریای درد! این رحمت بزرگ خدا بر تو گوارا باد ...
ای علی! شیعیان «حسین» در لبنان زندگی تیره و تاری دارند، توفان بلا بر آنها وزیدن گرفته است، سیلی بنیانکن میخواهد که ریشه این درخت عظیم را براندازد. همه ستمگران وجنایت پیشگان و عمّال ظلم و کفر و جهل، علیه ما به میدان آمدهاند، قدرتهای بزرگ جهانی، با زور و پول و نفوذ خود در پی نابودی ما هستند.
مسیحیان به دشمنی ما کمر بستهاند و مناطق فلکزده ما را زیر رگبار گلولهها به خاک و خون میکشند و همه روزه شهیدی به قافله شهدای خونینکفن ما اضافه میشود، متحدین و عوامل کشورهای به اصطلاح چپی نیز ما را دشمن استراتژیک خود میدانند و در پنهان و آشکار، به دنبال نابودی ما هستند.
عدّهای از روحانینمایان و مؤمنین تقلیدی و ظاهری نیز ما را محکوم میکنند، که چرا با انقلاب فلسطین همکار و همقدم شدهایم. به شهدای ما اهانت میکنند و آنها را «شهید» نمینامند، زیرا فتوای مرجع برای قتال ضد اسرائیل و کتائب هنوز صادر نشده است! این روحانینمایان، ما را به حربه تکفیر میکوبند .
ای علی! به جسد بیجان تو مینگرم که از هر جانداری زندهتر است؛ یک دنیا
غم، یک دنیا درد، یک کویر تنهایی، یک تاریخ ظلم وستم، یک آسمان عشق، یک خورشید نور
و شور و هیجان، از ازلیّت تا به ابدیت در این جسد بیجان نهفته است
تو ای علی! حیات جاوید یافتهای و ما مردگان متحرک آمدهایم تا از فیض
وجود تو، حیات یابیم
قسم به غم، که تا روزگاری که دریای غم بر دلم موج میزند، ای علی، تو در
قلب من زنده و جاویدی ... .
قسم به شهادت، که تا وقتی که فداییان از جان گذشته، حیات و هستی خود را در
قربانگاه عشق فدا میکنند، تو بر شهادت پاک آنها شاهدی و شهیدی
!
و تو ای خدای بزرگ! علی را به ما هدیه کردی تا راه و
رسم عشقبازی و فداکاری را به ما بیاموزاند؛ چون «شمع» بسوزد و راه ما را روشن کند
و مابه عنوان بهترین و ارزندهترین هدیه خود، او را به تو تقدیم میکنیم، تا در
ملکوت اعلای تو بیاساید و زندگی جاوید خود را آغاز کند...))
این را تقدیم میکنم به کسی که به شریعتی عشق میورزد.ومن اورا به اندازه خدا
دوست میدارم. خدایا کفرست ولی این کفر قشنگه.........
ناسیونالیست های نژاد پرست آریایی گرا با تحریف تاریخ، جعل و افسانه سرایی درصدد بدبین کردن مردم و بخصوص نسل جوان به فرهنگ و تمدن اسلام هستند. و این حقیقت را نادیده می گیرند که "در طی 14 قرن همراهی تاریخ ایران و اسلام فرهنگ غنی و گسترده پدیده آمده است که در آن هیچ یک را نمی توان از دیگری باز شناخت، فرهنگ ایرانی بدون اسلام جستن به همان اندازه محال است و غیر قابل تصور که فرهنگ اسلامی را بدون ایران دیدن.
دکتر علی شریعتی،در بازشناسی هویت ایرانی –اسلامی،صفحه141