سرزمین نوروز

دراین تارنما،مجموعه اشعار تالشی و فارسی، مقاله ها و طنز نوشته ها، اثر رضا نعمتی کرفکوهی ارائه میگردد.

سرزمین نوروز

دراین تارنما،مجموعه اشعار تالشی و فارسی، مقاله ها و طنز نوشته ها، اثر رضا نعمتی کرفکوهی ارائه میگردد.

کاربرد واژه" خدا" در ادبیات تالش ها

http://s6.picofile.com/file/8233409500/12512822_530316407145482_8703308940470025278_n.jpg

 کاربرد واژه "خدا"در ادبیات تالش ها

نویسنده: رضا نعمتی کرفکوهی

پیلَه خدا نومینَه

مقدمه:
************

نیما یوشیج چه زیبا گفت :
"فکر را پر بدهید"

و نترسید که از سقف عقیده برود بالاتر

فکر باید بپرد

برسد تا سر کوه تردید

و ببیند که میان افق باورها

کفر و ایمان چه به هم نزدیکند...

فکر اگر پربکشد

جای این توپ و تفنگ، اینهمه جنگ

سینه ها دشت محبت گردد

دستها مزرع گلهای قشنگ...

فکر اگر پر بکشد

هیچکس کافر و ننگ و نجس و مشرک نیست

همه پاکیم و رها

همه یک نقطه پایان تفکر داریم

اسم آن هست "خدا"

از دیرباز در بین ملل جهان  نام و یاد خداوندگار عالم همواره  ورد زبانها بوده و حتی در میان بت پرستان که آنها هم بت را خدای خود می پنداشته اند. واقعیت امر چنین است که روح خدا خواهی و خدا جویی در فطرت بشراز طریق خالق هستی از روز نخست نهاده شده است، لیکن تشخیص و معرفی آفریدگار راستین برای بشریت بر عهده پیامبران  بوده است.

اینکه بشر در گذشته های دور چه چیزهایی را خدا می پنداشته و آن رب النوعها چه ها بوده اند مد نظردر این مقوله نیست در این مقال  اذعان براین است که درهرصورت بشردر درون تفکرات خویش و روحِ رو به تعالی خویش احساس خدا خواهی را داشته و به هر کوی و برزنی  برای پیدا کردن  معبود تخیلی وذاتی خویش سیر میکرده است. واینچنین بود که  او تا یک نیروی برتری را کشف میکرده آنرا خالق و معبود خویش می پنداشته واز آن نیرو و مدد و یاری می جسته  است.

سیر تحول تاریخی در زندگی بشر و رشد فکری آن سبب گردید تا در 1400 سال پیش توسط پیامبر اسلام شناسنامه تازه ای از خدا از طریق قرآن آخرین کتاب  آسمانی برای بشریت ارائه گردد و آن "خدای "واحد" می باشد. اگر چه پیروان ادیان پیشین تماما به  دین جدید گرایش پیدا نکردند و بردین خود اصرار ورزیدند.ولی درهر صورت خدایان پرستی و تثلیث و چندگانه پرستی در ادیان کهن  به خدا پرستی "واحد" تبدیل گردید.

ایرانیان نیز جدا از این حلقه نبوده و در گذشته همواره درپی نور و روشنایی بوده اند. از افتخارات ایرانیان قبل از اسلام اینکه آنها همانند اعراب جاهلیت بت پرست نبوده  و محصول دست خویش را نمی پرستیده اند و به علل اندیشه باز و رو به ترقی که داشتند به نور و روشنایی گرایش پیدا میکردند." الّله  و ابلیس" این دو متضاد در اسلام ،در آیین ایرانیان باستان"اهورا مزدا و اهریمن" نام داشته اند.گرچه در اسلام ابلیس خود مخلوق الله است ولی درآیین  زرتشت اهریمن مخلوق اهورا مزدا نبوده و خود خالق خویشتن می باشد. ولی اسلام معرف خدای "واحد" بوده است.

شایان ذکر است که گرایش ایرانیان به آتش به مفهوم آتش پرستی محسوب نمیشده، زیرا خدای بزرگ و مورد پرستش آنها اهورا مزدا بوده وآتش صرفا یک نماد برتر بحساب می آمده است، نماد روشنی بخش و گرما دهنده و نیرو بخش. ایرانیان در کنار آتش به نمادهای دیگری نیز توجه داشته اند مثل هوا ، آب و خاک  که مهمترینش را آتش میدانسته اند.

امروزه در علوم وصنعت و تکنولوژی هم آتش عامل حرکت شناخته میشود.برای مثال انفجار آتش در موتور اتومبیل عامل حرکت خودرو می باشدوهمچنین انفجار باروت در پوکه فشنگ عامل حرکت تیر درتفنگ و شاید پرتو آتش در خورشید عامل چرخش منظومه شمسی به گرد آن.

اینکه شیطان یا ابلیس تا قبل از خلقت آدم از فرشتگان  برتر و مورد اقبال الله بوده و ارشد و پیش نماز سایر ملائک ، دلیلش را در هنگام تمرُد از دستور الله وسجده نکردن بر انسان خاکی با زبان خودش بیان میکند و آن اینکه میگوید من از جنس " آتش هستم و بن مایه ی  من برتر از موجود جدیدالخلقه ای  است که میگویی از خاک آفریده ای.

میشود از این دیالوگ  شیطان با الله چنین استنباط کرد که خدا بخاطر اینکه شیطان از جنس آتش بوده او را از خود نرانده است. زیرا خودش شیطان را از آتش آفریده است. تنها دلیل اصلی و مهمی که عامل رانده شدن شیطان از درگاه الله بوده تمرّد از سر کبرورزی شیطان از حکم خالقش بوده است. زیرا عقلا این خالق  است که صلاح مخلوقش را بهتر از هرکس و حتی خودش میداند.

در اسلام نیز به این چهار عنصر "آتش" و "آب "و "خاک" و "هوا" (هوای گرم یا نورآفتاب) توجه ی ویژه شده است وآنان را جز تطهیرکننده ها معرفی نموده است .

شایان ذکر است که واژه  "خدا " یک  واژه ایرانی است ، همانند واژه ی "نماز" و "روزه". ایرانیان بعداز پذیرش اسلام، فرهنگ عرب از قبیل دستور زبان عربی را نپذیرفتند.گرچه لغات عربی در زبانهای ایرانی مخصوصا فارسی نفوذ فراوانی داشته ولی بکار بردن لغات عربی در مکالمات روزانه دال بر عربی صحبت کردن ایرانیان نیست.

ایرانیان واژه های عربی را برطبق دستور زبان فارسی در جملاتشان بکار می برند و این برای عرب زبانها قابل فهم نیست.بنابراین آنانی که ادعا دارند ایرانیان بعداز اسلام عرب شده اند سخنی ست خلاف واقع.

واژه خدا از دیرباز در فرهنگ ایرانیان و دل مردم این سر زمین جای ویژه ای باز نموده همه مردم ایران فارغ از هر دین و مذهبی نام خدا همواره بر زبانشان در مواقع گوناگون جاریست.

انقلاب کمونیستی اکتبر روسیه که منجر به پیدایش اتحاد جماهیر شوروی و گسترش آن در جهان مشرق زمین گردید و در ایران نیز نفوذ پیدا کرده بود، نتوانست با شعار عدالت خواهی اش نام خدا را از زبان این مردم جدا سازد.

مردم تالش زبان و قوم کهن تالش نیز همانند سایر اقوام خداجوی ایرانی همواره از یاد خدا غافل نبوده و درادبیات و  مکالمات روزمره خود همواره از دیر باز"خدا" این نام نیرو بخش و مطمئن کننده قلب ها را در همه حال برزبانشان جاری کرده اند و میکنند

نگارنده تا آنجایی که وسع معلوماتی اش اجازه داده تعدادی از کلمات مرکب و جملات روزمره ای که تالشها برای همدیکر بکارمی برند و واژه ی " خدا" را باخودهمراه  دارد گردآوری نموده  ودراین وبگاه برای بازدیدکنندگان عزیر خود عرضه میدارد.

نکته: تالشها گویش کلمه ی خُدا را نه بصورت خُدا و نه خَدا و نه خِدا بلکه حرف خ را به صورت ساکن تلفظ میکنند.

خدا سر شاهیده : یعنی خدا بر سر شاهد است. کاربرد این جمله در میان تالشها مواقعی است که طرف درحال صحبت با فرد مقابل جمله مهم و غیر قابل باوری را بیان میدارد وفرد مقابل با شنیدن این سوگند به حسن گفتار طرف واقف میگردد.

خدا سَری. یعنی یه سر خدا سوگند. این جمله جمله ایست سوگندی در بین مکالمات روزمره تالشها.البته با گویش تالشی جنوبی ورایج درمیان توده مردم که گاها ودر نقاطی دیگر " بصورت "خدا سر قسم" نیز گفته میشود و خدا سری مخفف آن میباشد.

باخدایه ده. یعنی با خداست دیگه. جمله ی با خدایه ده در بین تالشها در مواقعی بکار میرود که کسی از کسی دیگر در باره پیامد نامعلوم حادثه ای یا واقعه ای پرسش نماید و او یقین نداشته باشد که چه خواهد شد درجواب به شخص این جمله را به زبان می آورد.

خدا ترا رم کرده.یعنی خدا به تو رحم کرده است. کاربرد این جمله در بین تالشها مواقعی است که شخصی از یک اتفاق خطیر جان سالم بدر برده باشد.

خدا ترا رسَه. یعنی خدا به تو توجه نموده یا به داد تو رسیده . این جمله هم در بین تالشها همانند جمله فوف کاربرد دارد و هم در باره سایر موارد و مشکلاتی که در زندگی برای مردمان رخ میدهد که ناخودآگاه زمینه ای ایجاد میشود و رفع مشکل میگردد.

خدا ارحمه راحمینه. یعنی خدا ارحم الراحمین است. و بیشتر در بین تالشها زمانی گفته میشود که شخصی دغدغه فکری شدیدی پیدا کرده و از انجام حل مشکلی ابراز ناامیدی کند که شخص دیگری به او از باب دلداری اینگونه میگوید.

خدا آواد بکره. یعنی خدا آباد کند. این جمله در بین تالشها در مواردی بیشترین کاربرد را دارد که شخصی ، شخصی را به منزلش تعارف و دعوت نماید. معمولا اگر دونفر یا چندنفر با هم در یک مسیری به سمت منزلشان در حال حرکتند واگر خانه یکی ازآنها نزدیکتر باشد به شخص دیگری تعارف میکند که دیگری در جوابش این جمله ی تالشی را میگوید.

خدا مبارک بکره. یعنی خدا برایت مبارک کنه. این جمله در بین تالشها بیشترین کاربرد را در مواقعی دارد که شخصی عروس به خانه اش آورده است. ودر سایر موارد نیز از قبیل خرید خودرو و غیره نیز مرسوم است.

خدا قوت بده: یعنی خدا به تو قوت بدهد. کاربرد بیشتر این جمله در بین تالشها مواقعی که شخص دیگری در حال کار و فعالیت در مزارع کشاورزی در حین کاشت و یا برداشت محصول برنج ویا کارهای مشابه باشد. این کلمه باوجود جا افتادن کلمه "خسته نباشی"در جامعه هنوز از الویت گفتاری در بین تالشها برخوردار است.

خدا برکت بده: یعنی خدا به تو برکت بدهد. کاربرد این جمله در بین تالشها مواقعی است که شخصی در قبال انجام کار یا خدمات ویا فروش محصولات کشاورزی و دامی اش ویا فروش کالایی وجهی از طرف مقابل دریافت می دارد می باشد.

خدا ته خیر بده: یعنی خدا به تو خیر عطا فرماید. کاربرد این جمله در بین تالشها مواقعی است که شخصی کاسب، محصولی چه از نوع کشاورزی و چه از نوع دامی وهرکالایی دیگر از شخصی خریداری نماید. شخص فروشنده بعداز دریافت  وجوه آن با کمال رضایت به خریدار میگوید خدا به تو خیر بدهد.

خدا زونو: یعنی خدا میداند. کاربرد این جمله، هم در مواقع سوگند در بین تالشها می باشد و هم در مواقعی که کاری یا عملی مبهم صورت گرفته باشد و کسی از کننده کار سر در نیاورد و ازاین موارد.

خدا هَشتَه: هَشتَه در تالشی از مصدر هَشتَن در فرهنگ معین و دهخدا بمعنای گذاردن و گذاشتن و اجازه دادن است. معنی و مفهوم خدا هشته این است که اگر خدا بگذارد . تالشها اگر تصمیمی بخواهند برای زمان آینده بگیرند جمله ی " خدا هَشتَه" را قبل از بزبان آوردن انجام کار درآینده بکار می برند.

خدا مصلتی شکر: یعنی برمصلحت خداوند شکر. کاربرد این جمله در میان تالشها مواقعی است که کار خارق العاده در جایی صورت گرفته که از دست بشر خارج بوده است . کارهای انجام یافته ای که تعجب برانگیز باشد.

خدا خسته وخت: یعنی بنده خوش شانس خداست. دربین تالشها این جمله در مواقعی گفته میشود که کسی خیلی خوش اقبال در زندگی اش باشد و شانش همیشه درب منزل اورا زده باشد. درچنین حالتی این جمله از سر غبطه خوردن به او گفته میشود.

خدا ترا بداره: یعنی خدا برایت نگهدارد. معمولا این جمله در بین تالشان مواقعی گفته میشود که شخصی فرزندش را بهمراه خودش نماید وکسی دیگری از او بپرسد فرزند شماست؟ او اگر بگوید بله فرزند من است فرد مقابل میگوید "خدا بداره" خدا برایت نگهدارد.

خدا زیاد بکره: یعنی خدا زیاد کنه. بیشترین کاربرد  این جمله در میان تالشها مواقعی است که کسی , کسی را دعوت بر سر سفره طعامش تعارف نماید ویا اورا به صرف ناهار یا شام دعوت نماید ویا طعامی از سر خیرات کس یا کسانی را مهمان نماید که این جمله از سوی آنان به فرد مذکور گفته میشود

خدا قوبول بکره: یعنی خدا قبول کند. کاربرد این جمله دربین تالشها مواقعی است که شخصی از باب خیرات و یا خیر اموات،اقدام به پخش انواع طعام و یا غیره و یا نذری را ادا ویا حیوانی را ذبح نماید. که افراد دیگر بعداز بهره مند شدن از خیرات، اینگونه به صاحب خیرات میگویند.

خدا عمر عیزت بده: یعنی خدا به تو عمر با عزت عطا نماید. معمولا دربین تالشها این جمله در مواردی رد و بدل میگردد که دونفر با هم درحال احوالپرسی باشند و یا در حال دعاگویی برای هم ویا اینکه کسی به کسی که در حال کارکردن باشد به او بگوید "خدا ته قوت بده" یعنی خدا بهت قوت بدهد او در جواب به او میگوید "خدا عمر عیزت بده".

خدا خدا کره: یعنی خدا خدا میکند. این کلمه در بین تالشها مواقعی گفته میشود که شخصی برای رفع مشکل اش و ادای حاجت اش دست به دعا برداشته و با زبانش خواسته اش را از خدا طلب مینماید.

خدا بهمراه: در بین تالشها زمانی این جمله بیان میگردد که  کسی از کسی خدا حافظی کرده باشد و او در جوابش میگوید خدا بهمراه.

صدقه سر خدا بکه: یعنی محض رضای خدا کوتاه بیا و ببخشش .این جمله در بین تالشها در مواردی کاربرد دارد که شخصی بی رحم و سنگدلی در مواردی میل به بخشش ندارد ودنبال کارخیری نمیرود. به او گفته میشود.

خدا ترا برسه:یعنی خدا به دادت برسد. دربین تالشها این جمله در دو موارد کاربرد دارد یکی در مواقعی که مسئله خطیری برای کسی در پیش باشد و دومین کاربردش جنبه طعنه و استهزاء دارد موقعی که کسی برسرغدا گرفتن و برسر غذا هجوم ببرد و یا بیش از حقش مطالبه ای نماید.

خدا دوئه: یعنی خدا داده. خدا داده یا خدا دوئه در مواقعی کسی به کس دیگری میگوید که از سعی و تلاش خود مأیوس بوده ولی ناخبر آنچیزی که میخواسته نصیبش شده. مثلا برای کسی که بچه دار نمیشده ولی بعدا بچه دار شده باشد . دربین تالشها داده ها و داشته های غیر ارادی را خدا دوئه میگویند.

خدا قوربون بوشوم:یعنی قربان خدا برم. در میان تالشها امری مثبت که ناخواسته و غیر منتظره رخ بده این جمله گفته میشود.

هَه خدایی که ته پَرسی: یعنی به همان خدایی که تو می پرستی. دربین تالشها اگر کسی یا کسانی باهم در حال گفت وشنود باشند شخص تعریف کننده اگر بخواهد در باره وقوع امری مهم که صورت ویا اتفاق افتاده وبخواهد برای مخاطب قابل باور باشد سخنش را با این سوگند به طرف مقابل ارائه میدهد.

خدا نومی را بمرم:یعنی قربان نام خدا برم. در میان تالشها امری مثبت که ناخواسته و غیر منتظره رخ بدهد و نیز کسی نیت کاری داشته و خواسته قلبی ایی از قبل درهر مواردی داشته وبه وقوع پیوسته  این جمله گفته میشود.

ازنی مرا خدایی دارم:یعنی من هم برای خودم خدایی دارم. این جمله در میان تالشها در مواقعی که فردی حقش از طرف شخص دیگری ضایع و با مورد تظلم قرار گرفته باشد گفته میشود.

خدا داشتمه...!یعنی اگر خدایی داشتم.... این جمله دربین تالشها جنبه نفرین و آه و ناله دارد و کاربردش نیز در مواقعی است که در جمله بالا (از نی مرا خدایی دارم... گقته شده است.

خدا مَنما: یعنی خدا ننماید، نشان ندهد. نصیب کسی نکند . جمله ایست تعجبی که دربین تالشها کاربرد دعا کردن درحق دیگران دارد از دوری آفتی یا بلایی و حادثه ای ناگوار و یا شر اشخاص شرور و غیره. خدا منما.

خدا گِتَه!: یعنی خدا گرفته! خدا گرفته مفهومش در میان تالشها شخصی که کارهای عجیب و غیر عادی به مفهوم دیگر کاری از سر دیوانگی انجام بدهد به شخص مذکور گفته میشود. خدا گته.

جملات نفرینی:

خدا ته ویگره!: یعنی خدا تو را بردارد

خدا چه دری دَوَسته: یعنی خدا دودمان و در خانه او را ببندد.

خدا بی اَی مگذره. یعنی خدا ازش نگذرد.

خدا چه کع خراوه بکره:یعنی خدا خانه اش را خراب کند.

خدا هنتَه اَیرا نِنَع:یعنی خدا همینطوری اورا رها نمیکند.

خدا اَی ذلیل بکره.یعنی خدا اورا خارو ذلیل کند.

یک ضرب المثل تالشی

خدا تخته تاش نیه، تخته به تخته پِه یَنه: یعنی خدا تخته تراش نیست ولی تخته رو تخته جفت و جور میکند. بیشترین کاربرد این ضرب المثل دربین تالشها مواقعی است که زن و شوهری لنگه هم باشند. 

نکته دوم: ممکن است نکات دیگری نیز دربین تالشها باشد که از ذهن نگارنده به دور مانده است. ونیز به احتمال زیاد موارد فوق در ادبیات سایر اقوام ایرانی نیز مرسوم باشد و فقط مختص به تالشها نباشد.

از اینکه لحظاتی از وقت گرانبهایتان را صرف خواندن این مطلب نمودید بی نهایت متشکرم...ومن الله التوفیق.

خدا شمَه توفیق بدَه.

(عکس از وبلاگ کوکوتیتی-بانو زلیخا صبا)

حسن ختام این پست را با مطلبی از پروفسور مجید سمیعی گیلانی بزرگترین جراح و متخصص فعلی جهان به پایان می رسانیم.


ﺁﺩﻡ ﻣﺬﻫﺒﯽ ﺍﯼ ﻧﯿﺴﺘﻢ

ﺍﻣﺎ

ﺍﺯ ﺁﻧﺎﻧﯽ ﮐﻪ ﺑﻪ ﻫﯿﭻ، ﭘﺎﯾﺒﻨﺪ ﻧﯿﺴﺘﻨﺪ، ﻣﯿﺘﺮﺳﻢ
ﺍﺯ ﺁﻧﺎﻧﯽ ﮐﻪ ﺧﺪﺍ ﺭﺍ ﺑﻪ ﭼﺎﻟﺶ ﻣﯽ ﮐﺸﻨﺪ، ﻣﯿﺘﺮﺳﻢ
ﺍﯾﻨﻬﺎ ﺑﺮﺍﯼ ﻫﯿﭻ ﮐﺲ ﻭ ﻫﯿﭻ ﭼﯿﺰ ﺍﺭﺯﺷﯽ ﻗﺎﺋﻞ ﻧﯿﺴﺘﻨﺪ
ﻓﺮﯾﺐ ﻇﺎﻫﺮ ﺭﻭﺷﻨﻔﮑﺮﺷﺎﻥ ﺭﺍ ﻧﺨﻮﺭﯾﺪ
ﮐﺴﺎﻧﯽ ﮐﻪ ﺗﻨﻬﺎ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﻭ ﻋﻘﻞ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﻗﺒﻮﻝ ﺩﺍﺭﻧﺪ
ﺷﻤﺎ ﺭﺍ ﺩﺭ ﻧﻬﺎﯾﺖ، ﻫﯿﭻ ﻣﯽ ﭘﻨﺪﺍﺭﻧﺪ
ﺍﯾﻨﺎﻥ ﺑﻪ ﻋﺸﻖ ﻧﯿﺰ ﺧﯿﺎﻧﺖ ﻣﯿﮑﻨﻨﺪ
ﭼﺮﺍ ﮐﻪ ﺧﺪﺍﯾﯽ ﻧﺪﺍﺭﻧﺪ ....

ﺁﺩﻡ ﻣﺬﻫﺒﯽ ﺍﯼ ﻧﯿﺴﺘﻢ
ﺍﻣﺎ
ﺍﺯ ﺁﻧﺎﻧﯽ ﮐﻪ ﺑﯿﺶ ﺍﺯ ﺣﺪ ﻣﺬﻫﺒﯽ ﺍﻧﺪ، ﻣﯿﺘﺮﺳﻢ
ﺍﺯﻫﺮ ﺩﯾﻦ ﻭ ﺁﺋﯿﻨﯽ ﮐﻪ ﺑﺎشند
ﺍﺯ ﺁﻧﺎﻧﯽ ﮐﻪ ﺗﻨﻬﺎ ﺁﺋﯿﻦ ﻣﺬﻫﺐ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺭﺍﻩ ﺳﻌﺎﺩﺕ ﻣﯿﺪﺍنند، ﻣﯿﺘﺮﺳﻢ
ﮐﺴﺎﻧﯽ ﮐﻪ ﺑﻪ ﻏﯿﺮ ﺍﺯ ﺧﻮﺩ ﻭ ﻫﻢ ﮐﯿﺸﺎﻧﺸﺎﻥ، ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ ﺭﺍ ﮐﺎﻓﺮ ﻣﯽ ﺍﻧﮕﺎﺭﻧﺪ
ﻓﺮﯾﺐ ﻇﺎﻫﺮ ﺧﺪﺍ ﺗﺮﺳﺸﺎﻥ ﺭﺍ ﻧﺨﻮﺭﯾﺪ !
ﺷﻤﺎ ﺭﺍ ﺩﺭ ﻧﻬﺎﯾﺖ، ﮐﺎﻓﺮ ﻣﯽ ﭘﻨﺪﺍﺭﻧﺪ
ﺍﯾﻨﺎﻥ ﺑﻪ ﻋﺸﻖ ﻧﯿﺰ ﺧﯿﺎﻧﺖ ﻣﯿﮑﻨﻨﺪ
ﭼﺮﺍ ﮐﻪ ﺑﻪ ﺩﺭﮔﺎﻩ ﺧﺪﺍﯾﺸﺎﻥ ﺗﻮﺑﻪ ﺧﻮﺍﻫﻨﺪ ﮐﺮﺩ ...
ﺁﺩﻡ ﻣﺬﻫﺒﯽ ﺍﯼ ﻧﯿﺴﺘﻢ
ﺍﻣﺎ
ﺧﺪﺍ، ﻫﻤﻪ ﺩﺍﺭﺍﯾﯽ ﻣﻦ ﺍﺳﺖ...

سیری در زندگی سنتی تالش ها

سیری در زندگی سنَّتی تالش ها

رضا نعمتی کرفکوهی

مقدمه :

زندگی سنتی در گذشته ها ی هرقومی، گرچه با مشکلات و سختی های زمان خود روبرو بوده وانسان "تمام مدرنیست" امروزی با دیده چندش و تنفر به آن روزگاران و سبک زندگی مردمان آن زمان نگاه میکند،ولی حقیقت امر این است که آن روزگاران بخش بزرگی از تاریخ هستی و هویت «بودن» مارا به ما نشان میدهد.

باپیشرفت علم و تکنولوژی و تغییر سبک زندگی سنتی گذشته ی ما به زندگی امروزی،  جنگ میان "سنّت و مدرنیته" نیز آغاز و همواره تابه امروز ادامه داشته است .

گروهی زندگی گذشته ی سنتی را مورد مواخذه و سرزنش قرار مدهند و پایبندان بدان سبک را " امّل" و عقب افتاده پنداشته و درمقابل، سنّت گرایان و گذشته گرایان نیز نوع و شیوه ی زندگی امروزی را از فطرت ذاتی بشر دور  و آن را عامل انحطاط و انزجار از خویشتن خویش میدانند.

اما جای سوال اینجاست که آیا واقعا باید زندگی گذشته ی خویش را مورد سرزنش و نفرت قرار داد؟ و نوع و سمت و سیاق زندگی امروزین را کاملا پذیرفت و تسلیم آن شد و یا اینکه برعکس آن باید عمل نمود؟

دراینجا آنچه راه گشا و پاسخ دهنده به این پرسش است رویکرد عقلانی و داشتن نگاه معرفتی به پدیده های نوین بشری است.

یعنی با نگاه منتقدانه باید با  سنت و مدرنیته روبرو شد. چرا که آنچه مسلم است هرپدیده ی نوینی را نمیتوان به راحتی پذیرفت و هضم نمود و هر نوع بینش و دیدگاه و ابزارهای سنتی را نیز نمیتوان جایش را با فراورده های مدرنیسم عوض نمود.

برای مثال پدیده ابزارآلات فلزی در زندگی بشر بعد از پدیده ابزارآلات چوبی بوده است، و شاید تمام ابزارآلات اولیه بشر از روز نخست ازچوب بوده باشد، ولی امروز میبینیم مثلا برای دسته ی بیل و کلنگ و داس و غیره که از فلز می باشند هنوز مدرنیسم گذشته به پدیده ی سنتی تر از خودش ( چوب ) همچنان محتاج است و دسته های چوبی را برای ابزار آلات فلزی انتخاب نموده است.

حتی امروز با پدید آمدن انواع وسایل و لوازم و ابزارآلات در امز زندگی بشر که از انواع فلزات با آلیاژهای مختلف و نرم و ظریف ساخته میشود، باز صنعت چوب که از سنتی ترین وسایل زندگی بشربوده همچنان مورد اقبال و استقبال جوامع بشری است. 

یعنی به نوعی میتوان گفت مدرنیسم همواره برپایه های سنتهای گذشته خود قرار داشته و دارد. بنابراین آن قسمت از مدرنیسم که با عقلانیت بشری سنخیت دارد، باید جانشین بعضی از سنتهای مشقت بار و چندش آور گذشته گردد و انسان سنتگرا باید سبک زندگی امروزین را بپذیرد و به گذشته ی خود پافشاری نکند.

زیرا به نظر میرسد هر سنتی نمیتوانسته از روز اول  زندگی بشر، با بشر همراه بوده باشد، یعنی بی شک نوعی سنت قبل تر از آن وجود داشته و این پدیده ی جدید، بعدا به صورت "سنت " جایگزین گردیده است. 

سبک زندگی امروزی ما شاید الان نامش سنت نباشد، ولی شاید تا چند قرن دیگر عوض شود و مردمان قرن بعدی به زندگی امروزی ما با چشم سنت بنگرند. در نتیجه این میشود که سنت هم در ذات خود، سنت نبوده وبعدا به صورت سنت درآمده است.این یعنی اینکه سنت های رایچ در امر زندگی لایتغیر نیستند.

از طرفی دیگر هرسنتی لزوما نباستی بطور حتمی از سوی بشر تغییر یابد و فدای تنوع طلبی گردد. چرا که بسیاری از سنتهای گذشته در عصر مدرنینه امروزی هم قابل اجرا و عمل و مورد توجه در امر زندگی می باشند.

مسلما آنچه باید از سنت آموخت تجربه و اندوخته های بشری است،چرا که تجربه از گذشته اش ماندگار گشته و میماند و چون "تجربه "نیاز زندگی بشر آینده است، بنابراین بشر باید آن را از "گذشته" اش بگیرد تا در " آینده" اش بکار ببندد.

دراین قسمت از گفتار به یک کار"سنتی" که در دیر باز در قوم کهن تالش متداول بوده می پرداریم. کره گیری  از فراورده ی لبنی "ماست" بوسیله "مشکی سفالی" که در زبان تالشی به آن " نِرَه " و در زبان گیلکی " نرخه " گفته میشود انجام می گرفت.

شکل " نِرَه" مختص تالشها با حجمی باریک تر و کشیده و بلندتر  از شکل نرخه ای است که در مناطق جلگه نشین و در میان  گیلک زبانها رایج بوده است.تالشها این کوزه ی بزرگ را تابستانها به همراه گاوهای خودشان به ییلاقات می بردند تا از ماست حاصله از شیر گاوهایشان کره یا دوغ بگیرند.

http://s3.picofile.com/file/8192031718/%D8%AA%D8%A7%D9%84%D8%B4%D9%87_%D9%86%D8%B1%D9%87.jpg

کوزه یا مشک سفالی کره گیری مختص تالشها که به زبان تالشی " نِرَه " گفته میشود. دراین تصویر، شما بانوی  تالشی را میبینید که مشغول تکان دادن " نره "  برای تهیه ی  کره و دوغ محلی می باشد.

این کوزه ها و مشکهای سفالی درظرفیتهای مختلف لیتری توسط سفالگران ساخته میشده که از بیست تا پنجاه الی شصت لیتر معمول بود. این مشکها تا نصف مخزن بایستی پراز ماست و مابقی اش آب ریخته میشد. ییلاق نشینان تالش عمل مشک تکانی را که به زبان خود ( نره لایی ) میگویند می بایست صبح زود، قبل از طلوع آفتاب و با ماست چندروز از قبل تهیه شده و مانده و مایل به ترش، را با آب زلال چشمه های اطراف خانه های ییلاقی انجام میدادند.

معمولا این کار توسط زنان انجام میگرفت ولی گاها نیز توسط مردان انجام میشد. عمل مشک تکانی دو الی سه ساعت بطول میکشیدو درب مشک کره گیری در هنگام تکانیدن به وسیله پوست یا مشمایی محکم بسته میشد.

دریچه ای کوچک به قطر انگشت سبابه دست در محدوده فوقانی و در کنار دریچه اصلی کوزه یا به گویش تالشها " نِرَه " وجود داشت که محل تخلیه هوا و گاز حاصله از عمل تکانیدن بود.

نیز از درب این مجرای کوچک درهرنیم ساعتی باز و با فرو کردن شاخه ای باریک از درخت گوجه سبز به قطر پنج یا شش میل وبه طول پنجاه سانت به داخل مشک، از وضعیت داخل کوزه واینکه پیشرفت تبدیل ماست به کره تا چه اندازه ای است مطلع میشدند.اگر ماست به صورت کامل به دوغ و کره تبدیل شده باشد می بایستی کره به صورت تکه هایی به انداره نخود برروی آن چوب می چسبید.

http://s6.picofile.com/file/8192037468/%DA%AF%DB%8C%D9%84%D9%87_%D9%86%D8%B1%D9%87_%D9%84%D8%A7%DB%8C%DB%8C.jpg

مشک کره گبری معمول در مناطق جلگه ای گیلان . این نوع مشک یا کوزه ی کره گیری متخض محلات جلگه ای و  روستایی گیلگ نشین می باشد. این بانوی روستایی گیلان درحال تکان دادن "نرخه"  و تبدیل ماست درون آن به کره و دوغ محلی می باشد.

کوزه های کره گیری تالشی برخلاف مدل گیلکی آن بهنگام تکان دادن باید برروی  بالش یا هر وسیله مشابه ی دیگری  به صورت خوابیده تکان داده میشدند. طریقه تکان دادن مشک هم کار هرکسی نبود و تجربه لازم را می طلبید. چنانکه کوزه طوری باید تکان داده میشد تا محتوای داخل آن به صورت یکجا جابجا میشده و در هنگام برخورد دوغاب آن به ته کوزه، صدای دنگ به صورت منقطع شنیده میشد نه که صدای شورتانگ شورتانگ می داد.

مشک تکان دهنده موقعی که مطمئن میشد ماست داخل کوزه کاملا به دوغ وکره تبدیل شده درب اصلی نره را باز میکرد و محتوای داخل آنرا کاملا در دیگ بزرگی تخلیه میکرد و کره حاصله را برروی دوغ قرار گرفته بود برمیداشت و در ظرف دیگری قرار میداد. 


http://s3.picofile.com/file/8192047934/%DA%A9%D8%B1%D9%87_%D8%B1%D9%88%D8%A6%D9%86.jpg


سپس دیگ دوغ ترش یا خام را برای جوشیدن بر روی اجاق قرار میداد تا بجوشد.


http://s6.picofile.com/file/8192045000/%D8%AF%DB%8C%DA%AF_%D8%AF%D9%88%D8%BA.jpg

سپس از طریق جوشیدن دوغ حاصله به صورت غلیظ بر روی دیگ قرار میگرفت و با ظرف کوچک ویا ملاغه ای به داخل کیسه های تمیز متقالی که از قبل برای این کار دوخته و آماده گردیده بود ریخته می شده تا دوغ چکیده حاصل آید. ونیز آب سبز رنگی که در گویش تالشی " سج " نام دارد ته دیگ باقی می ماند و قدری هم دوغ غلیظ ته نشین میگردید که آنهم در کیسه های دوغ ریخته میشد.مجری این کار، کیسه های پرشده از دوغ را بر جایی بلند آویزان می نمود تا کل آب مازادش چکیده شود.

http://s3.picofile.com/file/8192046992/%D8%AF%D9%88%D8%A6%D9%87_%DA%A9%DB%8C%D8%B3%D9%86.jpg

نمونه ای از دوغهای محلی چکیده درداخل کیسه های آویخته شده

http://s6.picofile.com/file/8192049318/%D8%AF%D9%88%D8%A6%D9%87_%D9%81%D8%B1%D9%88%D8%B4%DB%8C.jpg

اگرچه امروز تهیه لبنیات سنتی جایش را به صنعت و تکنولوژی در امر ساخت لبنیات میکانیزه داده ولی با اینحال هنوز هم در زندگی بشر امروزی ، بازاز لبنیات سنتی  مورد اقبال و اشتیاق فراوان قرار دارد.