حالی در هوای شهر شهادت و حوالی آن
گذری بر دشت کویر
روز 31 شهریور بود که به یاد خداحافظی تاریخی دکترعلی شریعتی از شهرمقدس مشهد ماهم گفتیم "خدا حافظ شهرشهادت" و سپس راه کویر را برای بازگشت به استان البرز در پیش گرفتیم . انسانهایی هستند که در مسافرت فقط برایشان مبداء و مقصد مهم است ولی در بین راه هم میشود هرکس بنابر سلایق و تفکرش چیزهایی را هم به اندوخته ی سفرش اضافه نماید .دیدن مناظر اطراف مسیر حرکت از قبیل کوهها ، دشتها ، محلها و ابنیه ها همه اینها عناصری هستند که میتوان آنها را با دیدن و تعمق نمودن به آن بر خاطرات حیات خویش افزود وبا یادآوری آن در طول زندگی، لحظات قابل توجه ای را بربایگانی عمرخویش نهاد.
قدمگاه:
آری قدمگاه ،این محل از مشهد حدود 100 کیلومتر و در 24 کیلومتری شهر تاریخی نیشابور واقع شده است. دراین محل در گذشته وحال باغی بوده و هست که در بستری کوهستانی و در
دامنه جنوب کوه بینالود و رو به دشت نیشابور واقع شده است. این باغ از سمت
جنوب به جاده نیشابور - مشهد اتصال مییابد.
این مکان به عنوان مکانی مقدس از سابقه
طولانی برخوردار است. این باغ را زمانی به شاپور کسری و زمانی به حضرت
علی(علیه السلام) و سپس به حضرت رضا (علیه السلام) نسبت دادهاند. وجه
تسمیه باغ با توجه به وجود سنگی سیاه است که جای دو پا بر آن نقش بسته است.
میگویند
سال 200 هـ . ق حضرت رضا (علیه السلام) که از مدینه عازم مرو بودند، در
این مکان توقف کرده و چون خواستند با خاک تیمم کنند، آبی جاری پدید آمد که به صورت چشمه ای هم اکنون در حال جوشش است که به چشمه حضرت معروف گشته. آب این چشمه بعد ازبیرون جهیدن مجددا در چند قدم آنطرف تر در دل خاک رفته و ناپدید میشود و در منطقه ای دیگر در محله قدمگاه برای آب کشاورزی مورد بهره برداری مردم قرار میگیرد.
این واقعه مهم، این مکان را به مکانی مقدس و ایمن برای زایران در کنار مسیر مشهد تبدیل کرده که در دورههای مختلف مجموعهای میان راهی شامل: کاروانسرا، آبانبار، حمام و مکانهایی جهت اطراق زائران و مسافران در حاشیه خیابان شکل گرفته است. اعتقاد دیگر براین است که حضرت رضا بر روی تخته سنگی ایستاده و برای مردم سخن گفته است که جای پای ایشان براین سنگ نقش بسته و هم اینک این تخته سنگ در بقعه ای نگهداری و مورد زیارت مردم قرار میگیرد.
بعداز ساعتی رانندگی از مشهد خالی از لطف نیست دقایقی را در این باغ بهر رفع خستگی و سروگوشی را آب زدن و نفسی را تازه کردن واز این چشمه آبی را به تبرک برداشتن که مانیز چنین کردیم.
روستای مزینان:( ملاحظات: تعدادی از تصاویر و سطور از وبلاگ اسرارنامه وشاهدان کویر مزینان میباشد)
زادگاه دکتر علی شریعتی و سقراط خراسان استاد محمدتقی شریعتی مزینانی.
در ورودی روستای مزینان مجسمه سقراط خراسان استاد محمد تقی شریعتی مزینانی به چشم میخورد
دکتر علی شریعتی که از بزرگترین نویسندگان و متفکران سیاسی و اجتماعی یک قرن اخیر است، هرچند اصالتاً متعلق به روستای مزینان در 80 کیلومتری غرب سبزوار است ، اما در روستای کاهک که محل استقرار اقوام مادریش بوده، متولد شده است.
کاهک و مزینان هر دو روستاهایی نزدیک به هم هستند که در حال حاضر جزء محدوده سیاسی شهرستان داورزن محسوب می شوند ،
بخش داورزن در سال 1391 به همراه روستاهای مزینان و کاهک خاستگاه و زادگاه خاندان شریعتی از سبزوارمستقل شد و به شهرستان ارتقاء یافت.
منزل دکتر شریعتی در کاهک و سکونت گاه خانوادگی آنان در مزینان به واسطه شهرت و محبوبیت والای دکتر علی شریعتی در میان ایرانیان، این پتانسیل را دارند که به مهمترین جاذبه های گردشگری خراسان تبدیل شوند. اما متأسفانه این ابنیه در نتیجه ضعف عملکرد مسوولان ارشد محلی در حال تخریب هستند.
خانه (زادگاه) دکتر علی شریعتی که از برجسته ترین چهره های روشنفکر مذهبی ایران ، که در سال 1312 در این خانه چشم به جهان گشوده است در استان خراسان رضوی، شهرستان سبزوار، بخش داورزن، روستای کاهک قرار دارد
این خانه که از جمله آثار دوره پهلوی اول به حساب میآید، سردر ورودیاش ایوانی دارد که به صورت ساده خشت چینی شده است.
ایوان قوس جناغی و ورودی آن قوس بیضی خوابیده دارد. پس از عبور از از سردر وارد هشتی نسبتا کوچکی میشویم با پلان گرد و سقف کلمبو که دور تا دور آن 6 حجره کم عمق قرار گرفته است. اتاق نشیمن این خانه که احتمالا اتاق پذیرایی بوده است، پلانی مستطیل شکل دارد و سقف طاق گهوارهای است و یک سه دری رو به حیاط دارد.
رخبام این خانه دارای تزئینات دندان موشی است و خرپشته آن نیز دارای یک اتاق مستطیل شکل با سقف کلمبو و 4 ورودی از 4 طرف و پنجرههای تعبیه شده در دیوارها است.
این خانه بعدها به دایی اصلی دکتر شریعتی انتقال یافت و امروزه به شکل متروکه و ویران باقی مانده است.
خانه (زادگاه) دکتر علی شریعتی در سال 1382 توسط سازمان میراث فرهنگی با شماره 9591 در فهرست آثار ملی ایران به ثبت رسید.
مجتمع خدمات رفاهی کنار جاده ای روستای کاهک
ساعت 1 ظهر بود که از خستگی راه کویری طی شده در مسیر جاده سبزوار به سمت شاهرود و در زیر آفتاب تقریبا سوزان آخرین روز تابستانی نا خواسته چشممان به یک مجتمع خدمات رفاعی یا همان استراحتگاه کنارجاده ای برخوردکرد . تو گویی دل به دل راه داشت ! در کنار جاده خودرو را پارک نمودیم از یکی پرسیدیم اینجا کجاست ؟ گفت کاهک.
گفتم نکند این همان کاهک مزینان زادگاه دکترشریعتی باشه بچه ها گفتند حالا هرجا هست الان هم وقت نهاره و هم وقت نماز و این نماز خانه هم دادمیزنه بیایید داخل و نماز ظهر شکسته تان را اینجا بخوانید . خودرو را دور این نمازخانه متوقف کردیم و پیاده شدیم به قول معروف سروگوشی آب دادیم و در این نماز خانه، نمازی هم زدیم تو رگ!
سپس در زیر سایه ساردیوار آن جایتان خالی سفره ای را پهن و بهر صرف نهار توشه سفر را بگسترانیدیم و تا طعامی را تناولش نماییم از مغاره ای بهر خریدن دوغ همی سوال بنمودیم اینجا همان کاهک زادگاه دکترشریعتی است؟ گفت دکتر را از کجا میشناسی حدودا 40 ساله به نظر میرسید با روی خوش گفت زمانی همسایه دیوار به دیوار پدرم بود آره همینجا زادگاه دکتره ومزینان دوکیلومتر آنورتره منتها زادگاه دکتر همین کاهکه چون خاندان مادری اش اینجا بودند.از آشنایی اش خیلی خرسند شدم خیلی با حوصله و با متانت ،هم با من سخن میگفت و هم درحال راه انداختن مشتریانش بود. گفت میخواهی بروی مزینان راه خاکی میانبری هست که نمی خواهی برگردی سر خط از ورودی مزینان بری از همین مسیر برو . از مغازه اش بیرون آمدم و بعد از صرف نهار و اندکی استراخت واین مسیر راه خاکی روستایی که در تصویر پایین مشاهده میشود همین مسیر را گرفتیم بسوی مزینان.
روستای مزینان خاستگاه و زادگاه خاندان بزرگ شریعتی ها
حدودا ساعت حوالی 2 بعداز ظهر بود که وارد روستا شدیم. شکل و شمایل روستا ودر آن ساعتی هم که وارد روستا شدیم مردم از شدت گرما در داخل خانه های سنتی گلی وخنک خود بیرون نیامده بودند. ولی از ظواهر قضیه چنین برمی آمد روستا دیگر آن روستای گذشته نبود .گذشته ای که روستا محل عشق و علاقه ساکنانش برای ادامه زندگی بود و لی در چند دهه گذشته بطوری که گفته شده 135000 روستا خالی از سکنه شده است.اینجا کویر است و بقول خود دکتر انتهای زندگی! اینجا سبزینه ها با خود غریبه اند در وسط روستا پیرمردی را نشسته بر روی جدول فلکه ی کوچک روستا دیدم و از وی کاربرد بنای ساختمان گلی که نظرم را به خود جلب کرده بود پرسیدم .گفت این ساختمان گلی کار سوله امروزی را انجام میدهد برای هرنوع استفاده ای از قبیل گاوداری و انبار کاه کولش و سایر موارد.
این بنا کمی مرا به اعماق تاریخ هدایت کرد و از ماشین پیاده شدم و به طرفش رفتم تا از نزدیک با هم دیداری داشته باشیم
به خود گفتم گویا در عصری که هنوز آهن کشف نشده همه ابنیه های کویر از کاه گل ساخته میشده ولی آخه قبل از آهن هم یکی دیگر از مصالح ساختمانی چوب بوده ولی در این بنا وهمه بناهای مزینان و کاهک و مناطق مسکونی کویری چوب کاربردی نداشته مگر درنصب درب ها و پنجره ها ،ولی شمالیها که در گذشته بیشترین مصالح ساختمانیشان از چوب بوده وآن هم بدلیل نزدیک بودن با جنگل و رویش درخت در این منطقه، ولی حق با مردم این روستا بوده چون اینجا پوته ها هم خودشان را به زحمت تا یک وجب از زمین بلند میکنند!
پله های دورتادور این بنا که آنهم با خشت و کاه گل ساخته شده بود مرا وسوسه انداخت تا دوری باهاش بزنم!! برگرد این بنا. (کوچک که بودم در راه مدرسه خیلی عاشق دوچرخه سواری بودم تا دوست دوچرخه سواری میدیدم به آن میگفتم دوچرخه تا میدی باهاش یه دور بزنم بعد از او میگرفتم و به جای یک دور چند دورمیزدم وهرموقع به جلوی صاحب دوچرخه میرسیدم میگفت نگهدار نگهدار باز من بهش میگفتم بگذار یه دور دیگه بزنم) گفتم این همه راه آمدیم حیف است از این پله ها بالا نریم الهذا تا جاهایی که توانستم بالا یش رفتم . معماری سنتی در این بنا برایم خیلی خیره کننده بودوبرروی این پله لحظاتی به تفکر فرو رفتم و خانمم صدا زد بیابریم شب میشه رانندگی مشکل و احتمال خواب آلودگی دارد. ولی با این حال دلم نمی آمد کویر را ترک نمایم. ولی ناگهان چشمم به مجسمه ای در نقطه ای کمی دورتر افتاد که در بلندای ستون و پایه ای بلند چشم نوازی میکرد . سوار بر اتول بشدیم و به سویش برفتیم.
وقتی به پای این مجسمه رسیدیم ناگهان این جمله اش در ذهنم خطور کرد: اگر تنهاترین تنهایان باشم باز هم خدا هست !
واینک در این روستا در نبودش مثل خودش مجسمه اش بود در تنهایی به وسعت کویر. وکتاب کویرش در دست. به پایش رفتیم وچند قطعه عکسی به یادگار گرفتیم
روستایی تنها و تنهای کویر در روستایش هم همچنان تنها ومن مانده بودم حیران که چرا دراین نقطه ی خلوت و خاموش مزینان ؟ انگار او بار دیگر دارد در بلندای این ستون گفتگوهای تنهایی اش را مرور میکند
وتو همچنان بایست دکتر! بایست به پای حرفهایت در بلندای این ستون ....واگر هم تنهاترین تنهایان باشی
دراین نقطه از مزینان در مجاورت این مجسمه، باقیمانده بنایی از کاروانسرایی شاه عباسی دیده میشود و در جلویش قبرستان مزینان قرار دارد. بر سنگ مزار تمام اموات این قبرستان نام مزینایی در پسوند نام خانوادگیشان دیده میشود گویی نام مزینان در درازای تاریخ سابقه معروفیت داشته که چنین است. آخرین دیدار ما هم با اموات مزینانیان در قبرستان مجاور بود که با نثار فاتحه ای بر ارواحشان مخصوصا روح بزرگ سقراط خراسان استاد محمدتقی شریعتی مزینایی پدر فرهیخته دکتر شریعتی مزینان را بدرود گفتیم. در درود آینده با بازگشت به بخش فرهنگی بومی این وبلاگ با شعری به زبان تالشی به روز خواهیم بود ان شاء الله
تا درودی دیگر بدرود.