واژه گیلان در فرهنگ تالش ها
نویسنده: رضا نعمتی کرفکوهی
پیش از این نگاهی به وجه تسمیه گیلان در وبسایت dir.wikipg.com/wiki می اندازیم:
گیلان در اوستا با نام «وارِنا» معرفی شده است و یونانیان این سرزمین را با نام یکی از اقوام بومی ایران پیش از آمدن آریاییها یعنی کادوسیان (1) مینامیدند.
گیلان قسمتى از کرانههای جنوب غربى و غرب دریاى خزر است که از گذشته دور تا چند قرن پیش به دو بخش تقسیم میشد. بخش غربى؛ سمت راست سفیدرود را «بیه پس» و بخش شرقى؛ یعنى سمت چپ سفیدرود را «بیه پیش» میگفتند.
بیه در زبان محلى به معناى رود یا ساحل است. بدین ترتیب بیه پس به سرزمینى اطلاق میشد که عقب سفیدرود قرار داشت و بیه پیش به سرزمینى اطلاق میشد که جلوی سفیدرود قرار داشت.
بنا به گفته عبدالرزاق سمرقندى مؤلف کتاب مطلع السعدین و مجمع البحرین (قرن نهم هجرى)، دو بخش گیلان داراى دو تختگاه بوده است که تختگاه بیه پس شهر فومن و تختگاه بیه پیش شهر لاهیجان بوده است.
برخى از محققان در اطلاق نام گیلان بر این سرزمین معتقدند که این سرزمین محل سکونت قومى به نام «گلاى» بوده است که بعدها به صورت گیل درآمده و «ان» پسوند مکان به آن اضافه شده و نام گیلان به خود گرفته است بنابراین گیلان کلمهای مرکب از «گیل» و «ان» به معناى مکان گیلها میباشد.
گروهى دیگر از محققان نام گیلان را مأخوذ از کلمه «گِل» میدانند زیرا در اثر بارش مداوم باران، زمینهاى آن غالباً باتلاقى و گلآلود است.
الکساندر خودزکو در این باره آورده است: «نام این ایالت که ساکنانش گاهى آن را گیل و زمانى گیلان و گاهى گیلانات مینامند، در واقع معرِّف سرزمینى باتلاقى است.
در واقع زمین این بخش از کرانههای دریاى خزر، از سایر نواحى پستتر است و تعداد بیشمارى از رودهاى سیلابى که از شکاف کوههای خزر سرچشمه میگیرند.
این سرزمین را که شیب ناچیز آن مانع از تخلیه سریع آب است، مشروب ساخته و فضاى آن را مدام از رطوبت آکنده میدارند».
برخى از تاریخنگاران پیشین مانند مؤلف کتاب بستان السیاحه، گیلان را مأخوذ از نام جیل بن ماسل از فرزندان حضرت نوح میدانند که این سرزمین را بنا نموده است.
برخى نیز مانند لسترنج در کتاب سرزمینهای خلافت شرقى درباره نامگذارى این سرزمین به نام جیلان آورده است: «زمینهای رسوبى دلتا را جغرافىنویسان عرب به طور خاص جیل یا جیلان میگفتند و وقتى میخواستند تمام ایالت گیلان را اراده کنند، آن را به صورت جمع یعنى جیلانات (گیلانات) مینامیدند.»
منطقه گیلان تا قبل از اسلام به نام دیلم و دیلمان مشهور بود و تا قرن چهارم یعنى همزمان با اوجگیرى قدرت آل بویه، تمام منطقه گیلان و ولایات کوهستانى شرق گیلان در امتداد دریاى خزر یعنى طبرستان (مازندران)، جرجان (گرگان) و قومس (سمنان)، جزو ایالت دیلم بود و مجموع این مناطق را دیلمان مینامیدند.
ولى بعدها این نواحى از هم تفکیک شده و رفته رفته اسم دیلم نیز از زبانها افتاد و نام زمینهای دلتاى سفیدرود یعنی «جیلان» بر تمام ناحیه مجاور اطلاق گردید.
امروزه از دیلم بزرگ تنها بخش دیلمان از شهرستان سیاهکل بر جاى مانده است.
گیلان در دوران هجوم اعراب، «دارالمرز» نامیده میشد و این وجه تسمیه شاید به این خاطر باشد که حدود متصرفات مسلمین در این نقطه به پایان میرسید.
********************************************
نمایی از لباس سنتی زنان تالش
ازآنجا که قوم تالش در گذشته ای دور دامداری (چه از نوع گاوداری و چه گوسفنداری) را بعنوان اساسی ترین شغل زنذگی اش برگزیده بود بنابراین قومی بوده دوجانشین.
این دوجانشینی قوم تالش را به قومی عشایری تبدیل میکرد .
کوچ یا بقول تالشها "کوچاکوچ" کاری بوده که تالشان درابتدای شروع فصل گرما به نقاط مرتفع برای نگهداری احشام خود و نیز دورنگهداشتن خود از مناطق رطوبت خیزی که در فصل گرما از بلایای طبیعی مصون نبود انجام می دادند.
نقاط مرتفعی که تالشان و احشامشان را از گزش حشرات و هم ازامراض دیگر محیطی محافظت میکرد و دارای آب وهوایی خنک در فصل گرما بود در زبان تالشی " گریَه یا گیریَه " ( ییلاق ) نامیده میشود.
درمقابل این نام ،تالشان دامدار شش ماهه دوم سال را در مناطق دشتی و جلگه ای که منطقه ای مناسب برای کارکشاورزی شالیکاری بود بسر می بردند که در اصطلاح زبان تالشی این مناطق " گیلون " یا همان "گیلان" نامیده میشود.
البته اینگونه نبود که تالشها کل زندگی قشلاقی یا "گیلونی" خودشان را جمع کنند و گیلان را به طوری کلی تخلیه نمایند، بلکه بین افراد خانواده تقسیم کار نموده و تعدادی از بستگان در هنگام کوچ کردن یا به اصطلاح تالشها "کوچاکوچ" در خانه های جلگه ای یا گیلانی خودشان برای کشت وکار در مزارع وسایر کارهای جنبی باقی می ماندند.
گروهی از دامداران ( گاوداران) حتی بعد از اتمام کشت وکار مزارع برنجکاریشان، اقدام به کوچ کردن به نقاط ییلاقی ( گیریَه ) می نمودند.
نمایی از لباس سنتی زنان گیلک
بنابراین اصطلاح گیلان یا گیلون در فرهنگ تالشها ، منطقه ای نیست که صرفا مردم "گیلک زبان" درآن زندگی میکنند، بلکه گیلان یا گیلون منطقه ای بر خلاف منطقه مرتفع کوهستانی ( ییلاق یا گیریَه ) که منطقه ای فاقد رطوبت و خشک می باشد،گفته میشود.
از دید تالشها ،گیلان یا گیلون منطقه ی جلگه ای میباشد که دارای زمینی گل ولای و باتلاقی که در آن کشت برنج صورت میگیرد.
تالشها گِل را "گیل" تلفظ میکنند. در فرهنگ تالشان به مردمان زارع " گیلَه مِرد" نیز گفته میشود. گیله مرد کسی نیست که فقط زبانش گیلکی باشد، بلکه در ادبیات تالشی به تالش زبانان کشاورز و جلگه نشین هم " گیلَه مِرد " گفته میشود.
در گویش مردمان شرق گیلان هم مثل تالشها، گیلان " گیلون " تلفظ میگردد. مثل "گیلونه لاکو" دختر گیلونی یا گیلانی.
بنابراین میتوان نتیجه گرفت که نام استان گیلان بر گرفته از سرزمینی است که دارای گل و باتلاق بوده ونه به دلیل زبان گیلکی بخش بزرگی ازمردمانش.
* امروز مازندرانی ها هم نام زبانشان را گیلکی می نامند ولی نام استانشان گیلان نیست.
* در استان گیلان در حال حاضر مردمانی با زبان گیلکی و تالشی و ترکی و تاتی و کردی زندگی میکنند.
* کردها با جمعیتی قلیل در حوالی کوههای دیلمان در مجاورت رودسر زندگی میکنند که در گذشته ی دور به صورت تبعیدی وارد استان گیلان شده اند.
* اکثریت مردم تات زبان در استانهای زنجان و اردبیل زندگی میکنند ودر استان گیلان به صورت پراکنده در مناطق روستای حاشیه گیلان هنوز خانوارهایی از آنان باقی مانده اند.
* تاتها با تالشها همزاد و همریشه بوده و تشابه کلامی فراوانی باهم دارند.
* در مناطق اشکورات و دیلمان نیز مردمانی با گویش خاص و نزدیک به گیلکی تکلم میکنند.
* اینکه نام گیلان همچنان گیلان باقی مانده است این استدلال را قوت می بخشد که اعراب بعداز حمله به ایران نتوانسته اند در این منطقه حاکمیت پیدا کنند و نفوذ فرهنگی شان را گسترش بدهند.
درغیر اینصورت نام "گیلان" هم می بایست به "جیلان" تبدیل میشد. چنانکه خیلی از شهرها و استانهای امروزی ایران، نام قدیمیشان را با خود ندارند. از قبیل زنگان،زنجان امروزی وسپاهان،اصفهان امروزی وآذرآبادگان، آذربایجان امروزی.
1- قلمروی حاکمیت کادوس باستان ( تالشان امروزی) از منطقه ی رودبار تا ماورای آستارا ( بخشهایی از جمهوری آذربایجان امروزی ( لنکران ) بوده است. به عبارتی از سفید رود تا کورا.