شعر تالشی
الان زونوم از کیمه!
نـشم فـیکر کَـرم وام از دِه کـیمَـه
خَرِمـم پـس یَـنـدَه نسـارا شیـمَـه
سَردَه شَبون خسم انَه لا دا صب
روزآبـو شـوم نـشم آفـتـاوَه دیمَـه
بـبــر رَفِـــق بـبـر بــجــاری بـــرزی
اشــتـه دَرزَه دَسـتَـه را از بِنـدیمَـه
بـــمِــرم از رَفِـــقـــون را رفِـــقــون
رَفِــقـــون پـا بنـی ســرَه قـالیـمَـه
چمــه ثــروت نِـــداری بَــه نِـــداری
نِــداری پـی چــمه جانی مالـیمَـه
سـرم کَـردَه دیمی سـیـلّه نَه بَـما
أ جور که خوای زمـونَـه از نِـبـیمَـه
دَسی عوض همیشه پام دراز بَـه
زمـونَـه کــو فـقیــره بـنــدَه بـیـمَـه
دَسـم دراز نِـبَــه هــر نـاکسی وَر
هـمـیشَـه واتــمَــه خـدا کـریــمَـه
مـرا دنـیـا دومَـه بَـه دَسـم کـاردَه
ایی لخـمَـه را امـوَر أ وَر تـیـلیـمَـه
طمع دندونم کَـندَه هر چی کـو از
اگـه مـنَـه بــوبــو هَـزارچی پـیمَـه
زمونَه خوای اشتن جور مه بپِجی
هنـتَـه دا پَـجیـمَه البَـلی سیـمَـه
گوشَه خجَه مَندیمه دا چوان چه؟
اَوون کــو از کَـلَـه لـوئَـه مَـسیمَـه
چَوون قـولی یخی سَـرم نیویشتَه
چمـه حرفی سری هَنی مَنـدیمَـه
خـدا را شـکر الان زونـوم ازکـیـمَـه
همـیـمَه که همـیمَـه که هـمـیمَـه
سروده ای از نعمتی کرفکوهی به زبان تالشی جنوبی
به تاریخ 16آذر 1394
معنی به فارسی به ترتیب مصرع.
می نشینم فکر میکنم من کی هستم
جای آفتابگیر را رها کردم سمت سایه مسکن گزیدم
شبهای سرد بی لحاف میخوابم تا صبح
باز صبح پا میشوم میروم جای آفتابگیر می نشیم
درو کن رفیق دروکن محصول شالیزارت را
من بند (گره )دسته های شالی تو هستم
بمیرم من برای رفیقانم رفیقان
زیر پای رفیقان فرش قرمز هستم
ثروت من (در این دنیا) نداری بود نداری
پیه نداری را بر جانم مالیدم
سرخ کردم صورتم را با سیلی ولی
آنطور که زمانه میخواست (از من بسازد) نشدم
به جای دست همیشه پایم دراز بود!
با وجودی که بنده ی فقیری در زمانه بودم
دستم را پیش هر ناکسی دراز نکردم
همیشه گفتم خدا کریم است
برایم دنیا مثل دنبه بود و دستم مثل کارد
برای تهیه لقمه نانی به هر سوی دویدم
دندان طمع ام را از هر چیزی درآوردم
اگه با خودم بود دلم هر چیزی میخواست
زمانه میخواست مرا مثل ومیل خودش بپزد
ولی تا خواستم بپزم فورا سوختم
گوشهای خودم را تیزکردم تا بشنوم چه میگویند
فقط از آنها حرف مفت و بی عمل شنیدم
قولهایشان را روی یخ نوشتم
روی حرفهای خودم همچنان هستم
شکر خدا الان میدانم من کی ام
همینم که همینم که همینم
همیشه ایام الله یارت باد.
ما مخلصیم
درود جناب نعمتی عزیز
چون همیشه سرودهای تالشی شما از جان برآید بردل نشیند .سروده زیبایتان در تالشستان منتشر گردید . http://taleshstan.ir/%D8%B4%D8%B9%D8%B1-%D8%AA%D8%A7%D9%84%D8%B4%DB%8C-%D8%A7%D9%84%D8%A7%D9%86-%D8%B2%D9%88%D9%86%D9%88%D9%85-%D8%A7%D8%B2-%DA%A9%DB%8C%D9%85%D9%87-%D8%A7%D8%B2-%D9%86%D8%B9%D9%85%D8%AA%DB%8C-%DA%A9/
مخلصیمه تالشه برا
سلام دایی
دستتان درد نکند. تالشی نمیدانم. اما فارسی را خواندم و بهره مند شدم. قلمتان همیشه ایام بر فراز
سلام دایی چه عرض کنم ، تالشها تمام نقاط استراتژیک شهر فومن را اشغال کرده اند حالا باز بگو من تالشی نمیدانم! دروغ میگم بگو دروغ میگی ؟ها؟ ها؟ !! مامخلصیم
سلام پیله برا
توفیق روزافزون شمارادرسرودن شعرهای ناب ویافتن موضوعات بکرازیکتای بی همتاخواهانم.هنرخوب گفتن شمادربعضی از مصرع هابه خوبی نمایان است.
مخلصیمه تالشه برا
سلام و عرض ادب
شکر خدا که میدانم من کیم ..
بسیار زیبا بود ...
ما مخلصیم
بادرودبه شما جناب استاد نعمتی بسیارسروده تالشی دلنشین وگیرایی بود دستتان درد نکند
درود بزرگ بانوی شعر تالش زمین
درودبرشما....تالشی نمیدانم اماازترجمه اش لذت بردم....قلمتان همیشه سبز.
ما مخلصیم
سلام استاد
خسته نباشیدشماهم تورکی بلد نیستید لطفا هانیه خانم را سرزنش نفرمایید ولی شعرتان بسیارزیباست
سلام دایی
دستتان درد نکند. تالشی نمیدانم. اما فارسی را خواندم و بهره مند شدم. قلمتان همیشه ایام بر فراز
http://haniye.cf
پاسخ:
سلام دایی چه عرض کنم ، تالشها تمام نقاط استراتژیک شهر فومن را اشغال کرده اند حالا باز بگو من تالشی نمیدانم! دروغ میگم بگو دروغ میگی ؟ها؟ ها؟ !! مامخلصیم
سلام. خوش گلدی قارداش.
آخه استان گیلان را چه به زبان تورکی داداش!؟ حالا در گذشته دل مادران تان به حال پدرانتان سوخت و آنها را در گیلان نگهداشتن دیگه قرار نشد همه گیلانیها تورک بشن که. زین بابت شوخی به دل نگیری که دوستان ما نه در استان بلکه در دلستان ما جای دارند.
ما مخلصیم
سلام
http://sffff.blogsky.com/
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
http://sfandiar91.blogfa.com/
سلام
خیلی گلی
:»درو کن رفیق دروکن محصول شالیزارت را
من بند (گره )دسته های شالی تو هستم»
.........................................................
درود بر محضر استاد نعمتی عزیز
خیلی زیبا و پر معنا سروده اید. مثل همیشه.
پر از احساس ناب به رنگ سبز شالی زار. مثل نواز باد.
حس را با کار و تلاش در هم آمیخته اید. مثل گذشته.
رفاقت را برای دوستان هدیه داده اید. مانند اخیار.
پس؛
همیشه سایه سار دوستان و دوستداران تان باشید.
هم چو سرو قامت بلند احساس نغزتان از حس زمینی به سوی حس تعالی اوج گیرد و دست بر زلف زرافشان خورشید رزین فام دست بیازید و متعالی تر شوید. انشاء الله. دست مریزاد.
ما خیلی خیلی خیلی مخلصیم دوست چوخ چوخ چوخ یاخچی آذری زبانم.
از همدلی با شما به آرامش دل میرسم. ما در جمع اخیاری چون شما بودن به اغیار چه حاجت است !؟ مهرتان بی پایان
من از اول فارسیاشو خوندم. چون هیچی نمیفهمم از تالشی. خیلی زیبا بود. زنده باشید و قلمتون جاوید
باید زیبایی را از درون سخن جست،گاهی چشمهای زیبا نگاه زیبا ندارند. از نگاه زیبای شما خرسندم
سلام و درود بر شما خله لون
سلام و درود برشما . مهرافزون عزت زیاد شاعر تالشی سرای محبوب
سلام برهمنای خوب دشت مجاز
زنده باد میانسالی ....
قدم رنجه می فرمائین ؟
سلام . افتخارم همواره حضور یافتن در وبلاگ شماست
دوش با یاد تو لیک از تو جدا تا دم صبح
گریه کردیم من و شمع، بتا! تا دم صبح
دور از جان تو ای دوست که دیشب بی تو
سنگ میریخت به ما سنگ بلا تا دم صبح
یاد آن شب که به هم سلسله جنبان بودند
شانه و دست من و باد صبا تا دم صبح
بر سرم دوش ز هجران تو کوکب میریخت
شب جدا، شمع جدا، دیده جدا تا دم صبح
نه همین دوش که عمریست معلم شب ها
گریه کردم به خدایی خدا تا دم صبح
علی معلم دامغانی
با تشکراز حضور فرهنگی تان دوست خوبم
سلام به شما و ممنون از ابراز لطفتون. سپاس از اینکه به وب من سر زدید
سلام و درود به شمای خوب خوبان ممنون از حضورتان . مامیترا هنی را دیسم ترا ( مامیترا بازهم چشم به راه تو ام)
امروز نه آغاز و نه انجام جهان است
ای بس غم و شادی که پس پرده نهان است
گر مرد رهی غم مخور از دوری و دیری
دانی که رسیدن هنر گام زمان است
تو رهرو دیرینه ی سرمنزل عشقی
بنگر که ز خون تو به هر گام نشان است
آبی که برآسود زمینش بخورد زود
دریا شود آن رود که پیوسته روان است
باشد که یکی هم به نشانی بنشیند
بس تیر که در چله ی این کهنه کمان است
از روی تو دل کندنم آموخت زمانه
این دیده از آن روست که خونابه فشان است
دردا و دریغا که در این بازی خونین
بازیچه ی ایام دل آدمیان است
دل بر گذر قافله ی لاله و گل داشت
این دشت که پامال سواران خزان است
روزی که بجنبد نفس باد بهاری
بینی که گل و سبزه کران تا به کران است
ای کوه تو فریاد من امروز شنیدی
دردی است درین سینه که همزاد جهان است
از داد و داد آن همه گفتند و نکردند
یارب چه قدر فاصله ی دست و زبان است
خون می چکد از دیده در این کنج صبوری
این صبر که من می کنم افشردن جان است
از راه مرو سایه که آن گوهر مقصود
گنجی است که اندر قدم راهروان است
هوشنگ ابتهاج
باسپاس از حضور فرهنگی تان
با سلام
خم خانه خود گیر که خمخانه خراب است
درود بر شما ادیب گرامی
سلام عزت زیاد استاد
با سلام
خم باده خود گیر که خمخانه خراب است
درود بر شما ادیب خردمند
با سلام و درود
جناب نعمتی بزرگوار،
با افتخار سروده تالشی زیبای شما که به شاندرمن20 افتخار ارسال داده بودید، در وبسایت شاندرمن 20 منتشر گردید.
سپاس بابت حضور پرمهرتان در شاندرمن20
قدمتان گلباران جناب احمدی عزیز مدیر فرهیخته سایت وزین شاندرمن 20. بزرگواری از خودتان است . زنده باد شاندرمن
سلام/ این غزل یکی از شاهکارهای شماست که در عرصه شعر تالشی با ادبیات رسای زبان تالشی سروده شده است.
عزت زیاد داداش همیشه همراه
زیباست...

درود بر شما
لذت بردم ممنون
ممنون استاد
درود خدا برارجمند برادرم جناب اقای نعمتی عزیز.
زیباسروده ای بود وبهره مند شدم.موفق باشی
درود خدا برشرف و رادمردی دوست دوست خداجوی من
سلام
سلام بر برادر خوب و بزرگوارم
قبول باشه عبادتهاتون در این ماه پر ازبرکت و رحمت ...
الهی همیشه خوب باشید ....
سلام به گل باجی خوب
خداوند مادر تازه گذشته تان را در این ماه رحمت قرین دریای بخشندگی خود بگرداند ضمن قبولی حاجات و عبادات از باریتعالی برایتان سلامتی خواستارم. متلمس دعا برادر کوچک شما .
سلام
من یاد خوش دوست به دنیا ندهم
لبخند خوشش به حور رعنا ندهم
گر یاد کند مرا هر از گاهی چند
گرد رخ وی به چشم بینا ندهم