در امتداد دوست و دوستی
قسمت اول : دوست کیست ؟ دوستی چیست ؟
رضانعمتی کرفکوهی
بنام خداوند سخن در زبان آفرین
به پیروی از استاد سخنم دکتر شریعتی ،روحم را قطره قطره میکنم وهر قطره اش را در قلمم میریزم وهمانند خدای خودم به آن سوگند یاد میکنم که با قلمم فقط انشای خودم را بنویسم و نه دیکته ی دیگران را !
گویند آب نطلبیده مراد است واین نوشتارهمانند جرعه ایست چکیده از چشمه زلال دلم.شاید بتوان جلوی چشمی دیوار کشید ودهانی را بست ولبانی را به هم دوخت. ولی جلوی دوست داشتن را نمیتوان گرفت.در پیرامون دل، نمیتوان حصارکشید.
دل بقول استاد مطهری، "آن تکه گوشتی نیست که درمیان قفسه سینه قراردارد".دل برای خودش جدا چشم دارد، گوش دارد.شنونده ونگاه کننده ونگارنده است.مینویسد ونوشته اش،همانی است که ما به آن می گوییم دل نوشته.
این نگارش بی آلایش،باقلمی ساده وروان وبدون بکار بردن کلمات پرطمطراق،یک دلنوشته است. به دل که نمیتوان دستورداد چگونه بنویسد.دل سبک نگارش خاص خودش را دارد.حال توبه آن بگو انشاست چه مانعی دارد؟.مهم این است که این انشاء چه میخواهد بگوید.
این انشاء همانند آب نطلبیده یست که تو میتوانی از دستم بگیری وبنوشی یا نگیری وننوشی.ویا با ظرفش پرتش کنی.بهرحال این جرعه، جرعه ی مهروصفا ودوستی است چرا؟
چون دوست داشتن، پیغمبر روح من است وبه روحم می آموزد، که باید دوست بدارم، خدایم را، انسانیت را، بشریت را،بودن را، بودنم را، بودن تورا، دیدن تو را، وبا تو گفتن وبا توشنیدن را.
رحمت بر آن پیامبری که اساس آیینش مهرودوستیست وبر اساس دوست داشتن است،که بشریت را به بازگشت به خویشتن خویش و فطرت ذاتی اش دعوت میکند.بازگشت به خویشتن یعنی بازگشت به مبدأ دوستی،بازگشت به خدا.
فقط اوست که میتواند مارا از منفی بی نهایت به مثبت بی نهایت سوق دهد وبه من وتو معنا ومفهوم اندرونی ببخشد، تا در تفکر مادی خودمان نپوسیم .
درذهن وتخیلاتی که فرض میکنیم گنجینه دانش درش داریم نتنیم، چون هرچه قدربخواهیم بتنیم نهایت خودمان درآن محو میشویم.به کرم پیله میماند رذالت پیشه در منصب/که تا پوشد قبا ابریشمی گم میکند خودرا.
پس درمرحله اول فقط اوست که دوست حقیقی و واقعی ماست زیرا او از درونمان باخبراست وبه راحتی میتواند اگر به دوستی با او پایبند باشیم ودست دوستی اش را در خود کوتا نکنیم واز او کمک دوستانه بخواهیم کمکمان کند ودرون مان را تغییربدهد.
یا محول الحول والاحوال. وحال مارا متحول سازد.
پس برای اینکه در خود گم نشویم وهمه خوبی و تفکرات نیک را فقط از آن خود ندانیم وبه خود بفهمانیم که فقط این من نیستم که همه چبزمی فهمم بلکه کسانی دیگر هم هستند که صاحب نظرو اندیشه اند. در این گیرودار ما حتما به دوست وراهنما نیاز داریم وآن دوست در درجه اول همان خالق ماست. اودوست ماست چرا ؟
چون مارا با اراده خودش آفریده سپس بر خود بالیده. خوشحال شده وبرخود آفرین گفته. بعداز اینکه مارا وارد کره خاکی کرده باز به فکرمان هست که به نیستی وپستی نگرویم. از میان خودمان برای ما رهنمایانی برگزیده تا حافظ ونگهبان اندیشه وهدایتگران افکارمان باشند.
پس دوستان ما دراین مرحله هم آنانی اند که از سوی بالاترین دوستمان یعنی خدا، دارند در حق ما دوستی ومهرورزی به عمل می آورند. پیامبران به راستی وجدانهای بیدار زمانند. حال گرچه امروز حضور فیزیکی ندارند،ولی نقش بیداری وبیدار کردن و دوستی ومهرورزی آنان را وارثان وجانشینانشان در حق ما ایفا میکنند.
اینکه این دوستان کیانند، باید به سخن آخرین حلقه ی سلسله ی پیام آوران مهرودوستی وهدایت، گوش فرا داد که گفت/دانشمندان امت من ازپیامبران بنی اسرائیل برترند. سخن ساده ای نیست،خیلی معنا ومفهوم دراین سخن هست.
پیامبرانی که ارتباط مستقیم با خداوند دارند چگونه منزلت شان کمتراز علمای امتی است که ارتباط مستقیم با خداوند ندارند؟! مگرنه که این سخن پیامبرحکایت ازبرتری قدرت اندیشه و تفکررا میرساند.این همان است که یکساعت تفکربرابراست با هفتاد سال عبادت.
این عالمان ودانشمندان صرفا فقیهان نیستند،سایردانشمندان در رشته ها و تخصصهای دیگر را هم شامل می شوند،که دردل این دایره در پیرامون نطقه پرگار وجود، همانند ستارگانی اند که در اطراف ماه میدرخشند. بنابراین کسی که دارای دانش است ودارای فهم وشناخت ومعرفت است وخودش را از امت پیامبرش میداند، یقینا او دوست ماست.
زیرا او هم میخواهد مارا به آن فهمی برساند ک پیامبران و اسلاف گذشته شان این کار را کرده اند.اینان همواره وجدان بیدار زمان خویشند وتلنگر زنان راستین و واقعی هم اینانند که با تلنگرشان میخواهند بیدارمان کنند،هوشیارمان کنند تا راه را گم نکنیم.وخود را در پرتگاه سقوط به دره کبر وخود بینی قرارندهیم.
این دوستان واقعی انسانیت وبشریت میخواهند مارا سوار بر مرکب رهوار نمایند تابه سلامت به مقصد برسیم. سوارشدن بر اسب چموش همان و پرت شدن دراعماق دره نیستی همان. پس کیانند که به ما مرکب رهوار را نشان میدهند؟ آیا به غیر از اندیشمندان مکتب دیانت و معنویت کسان دیگری را هم سراغ داریم؟
شاید افراد با دانش و با وجدانی هم باشند، که خارج از این مدارند. ولی آنان وجدانشان بیدارنیست.چرا بیدار نیست؟ برای اینکه ازمبداء هستی وآفرینش دوستی بیخبرند.خودشان رانشناخته و از درون خویش شناختی ندارند.هرگزبرای سیرو سیاحت به اندرون خود پا ننهاده اند وبه عرفان نیندیشیده اند. عشق ودوستی را فقط زمینی می بینند.
ولی با این حال میخواهند به جنگ درونی وروانی ما بیایند.ومارا ازدرون وروان تغییر بدهند.
درون یعنی چه؟ یعنی ذات،یعنی معنا.یعنی روح وروان .این تفکر بیرون نگر وصرفا بیرون بین که هیچ سروکاری با معنا و درون ندارد واصلا برای آن وجود خارجی قائل نیست حالا برای چه میخواهد به درون ما وارد بشود؟
دردرون ما به جنگ چه چیزی میخواهد برود؟
می پندارند که دوست بشریتند وبه خیال خودشان وجدان بیدار زمانه ، میخواهند مارا از درون دوباره بسازند.چه میخواهند بسازند؟ هران چیزی که خودشان میخواهند نه آن چیزی که نیاز بشریت است.و این همان نقطه تقابل است بین دوستان واقعی وهدایت کننده و دوستان دورغین وگمراه کننده. چرا؟
چون درون گرایی ودرون سازی نخست در مکتب دینی خودمان بیان شده ودر قرآن به عنوان تزکیه نفس آمده است. یزکیعهم ویعلم هم الکتاب والحکمه.
یعنی اول پاکسازی ظرف سپس ریختن مظروف.وجودت را اول بایداز آلودکی پاک کنی بعد علم را به آن وارد کنی.بنابراین، آیه به ما میگوید صرف داشتن علم، کافی نیست چرا؟
چون نجات بخش نیست. نجات بخش که نیست، بلکه داشتن علم برای کسانی که دارای تزکیه نفس نیستند وجودشان برای بشریت خطرناک است.
زیرا اگرراه بلدی وراه نشانی بخواهد راه مستقیم ودر امتداد دوستی را به آنان نشان بدهد خشمگین شده و با همان سلاح علم، به او شلیک میکنند.
بنابراین به علم رسیدن هدف نیست بلکه به ایمان رسیدن هدف است.
شهید مطهری در این باب میگوید،علم زیبایی عقل است.از منظر ایشان اصل ومبنا، عقل است نه علم.علم فقط به عقل زیبایی میبخشد.بنابراین دوستان ما انسانهایی اند که عقل گرایند نه علم گرا.
تزکیه نفس عامل دوستی بین افراد یک جامعه است بین کانون خانواده است .
آن علم روانشناسی که ریشه در مکاتب غیر دینی دارد هرگز نمی تواند به تنهایی مشکل گشای مشکل روانی جامعه ی بشریت باشد.در همین جامعه ما الان می بینیم دکترهای روان شناس وروان پزشک دارند مثلا برای دو زوج جوان که ظاهرا باهم اختلاف پیدا کرده اند، کلاس مشاوره میگذارند.
این دو بعد از چندین جلسه مشاوره از دم دردرمانگاه که درمی آیند خوشحال دستشان را در دست هم میدهند و به خانه برمیگردند.
ولی دیری نمی پاید که باز جنگ ودعوایشان شروع میشود. این به آن میگوید تو مرا درک نمی کنی ،آن به این میگوید تو مرا درک نمی کنی. ما برای هم نیستیم وصله هم نیستیم وبا توهماتی که در ذهنشان پیدا میشود بازاز هم متنفر میشوند.چرا؟
دلیلش این است این دو ازآموزه های معنوی ودینی آگاهی ندارند.آن روانشناس فقط بر اساس یک سری دانستنیهای علوم انسانی مغرب زمین یا مشرق زمین برای اینان سخن گفته است پیداست که آن آموزه ها، بدون در نظر گرفتن آموزه ای دینی و معنویت اثربخش نخواهد بود.
ولی پزشکی که معتقد به معنویت و دعا ونیایش است میگوید تو دارو های مرا با توکل بر خدا مصرف کن انشاءالله بهبودی پیدا میکنی.مطمئنا این جمله ی آخرش تاثیرش بسیار بیشتر از خود داروها و سایر دستورهایش خواهد بود وتجربه بارها این را نشان داده است.
روزگاری بود که عروس وداماد ها برای خوشبختی شان در جوار امامزاده ها میرفتند وشمع روشن میکردند.اینکارها خیلی در استوار ماندن بنای زندگی زناشوی زوج تاثیر گذارتر بود تا گفتار درمانی علمی دکترهای روانشناس امروزی. چرا آموزه های دینی تاثیرش بیشتر ازآموزه های علمی غیر دینی است؟ زیرا آن آموزه ها سرچشمه اش مهرو دوستی یا همان هستی است.
علم بشر نیست.علمیست که برای بشرتنزیل شده است.ازمبدأ وحدت ودوستی به مقصد اندیشه متکثر آدمیان فرود آمده است.این اساس دوستی است که اگرما با مبدأ وحدت ودوستی آشنا نباشیم دوستی هایمان خواسته یا ناخواسته به دشمنی در بین مان تبدیل میشود.
این بحث در آینده با متدهای دوستی در روابط اجتماعی ادامه خواهد یافت.
احسنت به موضوع مبتلا به جامعه اشاره کرده اید موفق باشید.
از حضور وتشویقات دلگرمکننده استاد تشکر میکنم
بسم الله الرحمن الرحیم
آقای نعمتی عزیز
سلام
دلنوشته فلسفیات را خواندم، حقا و انصافا لذت بردم. رنگ امید از آن میبارید. راهنمایی سنجیده و ارزشمند بود. آنانی که قرار است پیام این نوشتار را بگیرند با همان دلی که به عقل وابسته است، پیامش را خواهند گرفت. اما مهم این است که برخی نمیخواهند نه عقلگرا باشند و نه دنبال دانش بلکه هیاهو میکنند. بعضی عادت دارند تا کلوخی بیندازند و گردی برخیزد که بلی من هم هستم. این عادت بیخردان و ناباورمندان است. البته اینجور افراد در جامعه ما خوشبختانه کماند اما کاش همان کمها هم به خود آیند و بنگرند که در کجای عالمند. تفکر و تأمل در اندیشه بزرگان علم و دانش و دیانت و مذهب آدمی را به سمت مستقیم سوق میدهد. ما هیچ وقت خودمان را بینیاز از راهنمایی راهنمایان و رهبری اندیشمندان نمیبینیم. زیرا آنان چراغی فرا روی بشریت افروختهاند که نورشان ما را از کجراههها باز میدارد، به شرطی که آن نور را درک کنیم و صادقانه و به دور از حب و بغض و تعصب کور رهروشان باشیم.
مرحبا آقای نعمتی
از دلنوشته فلسفیات حظ بردم. گرچه اندیشه حقیر از درک این سخنان عاجز است ولیکن به همان اندازه که درک نمودم خدای را سپاسگزارم و بر تفکر شما که بر قلمت جاری شده آفرین میگویم.
این قلم و این اندیشه نشان میدهد روح سلیمی دارید که نشأت گرفته از تفکر صحیحتان است. چه بسا این اندیشه نیکو و خوب ریشه در اندیشه نیکوی پدران و نیاکان نشأت گرفته باشد.
به فضل الهی ادامهاش را هم اگر عمری باقی بود، خواهم خواند.
انشاءالله موفق باشید.
سلام
از حضور وابراز لطف وبیان نظرات اندیشمندانه تان خیلی متشکرم برادر
سلام
بسیار عالی بود به یاد این بیت خواجه شیراز افتادم
درخت دوستی بنشان که کام دل به بار آرد
نهال دشمنی برکن که رنج بی بی شمار آرد
مستدام باشید. بدرود
سلام
با تشکر از خضور سبزتان ونظر دلگرمکننده تان
سلام جناب نعمتی خسته نباشید . دوستی از نشانهای بزرگ مردم تالش است .شعری از برادر بزرگوارم عظیم نیک نهاد را زینت بخش پیامم می نمایم :
تالشن دست موهیبت کع ادَن هر کسینه
همیشه پا ویمونن بع اِشتَن اَ ،قول وقرار
اَینه که دوس اسینه پشت در خنجر نژَنن
تالشون و ناکسون ،آو ، هرگز نشو ایتا روار
سلام
حضور پر فروغ شما دوست ارجمندم را در تارنمای خله لون گرامی میدارم.
خداوند انشاءالله حافظ شما وبرادر بزرگوارتان باشد.
خدا ناکسون دری دوسته به حق پنج تن
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام
دران با دو مطلب جدید و متفاوت به روز است ...
بسم الله
سلام لینگ شما نوشته شد.
سلام - سرافراز نمودی مارا
سلام دوست ار جمندم جناب نعمتی از حضور گرم شما در کلبه کوچک ما بی نهایت خوشحال شدم ضمن تشکر از شما از اینکه در وبلاگ شما و سایر دوستان پرچم صلح ودوستی می درخشد و هرگونه شکوه و نظری علنی که بین دوستان تالش کدورت ایجاد می نمایدجایی ندارد صمیمانه سپاسگزارم امیدوارم همه دوستان تالش با بزرگواری از نشر هرگونه نقدی که شخصی وغیر دوستانه که موجب دلسردی است پرهیز نمایند . در پایان بی صبرانه منتظر سرودن شعر های زیبایی تالشی شما هستیم
سلام
تو رامن می سرایم تالشانه
سلام دوست شفیق.
بحث دوست کیست و دوستی چیست اون قدر دامنه داره که در یک یا دو مقال نمی توان به آن پرداخت.وهمین دامنه دار بودنه که شما مطلبتون رو نیمه تمام گذاشته این.
وقتی دوست واقعی خداست پس دوستی انسان ها هم باید رنگ و بویی خدایی داشته باشه.یعنی وقتی خداوند برای هر کار خیر ده و یاصد پاداش میده و کارهای بد بندگان را با توبه می بخشه ،انسان هم باید با دوست چنین معامله ای داشته باشه. یعنی خطاهای دوست رو ببخشه و نیکی های خودشو به رخ دوست نیاره..دوست گرانمایه دعا کن آن گونه باشم که گفته ام و تنها زنبور بی عسل نباشم.
سلام دوستم
از هرچه بگذریم سخت دوست خوشتر است.
تو را من می سرایم تالشانه.
سلام آقای نعمتی
میهمان ناخوانده تان میهان خانه های مردم فومن شد
در ستون نخست صفحه فرهنگی به چاپ رسید. بدرود
سلام
خیلی خوشحالم نمودی با این خبر خوشتان . وهمچنین خیلی شرمنده ام نمودی با زحمات بی شائبه تان . مرسی ممنون
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام
انشاءالله یه اینترنت پر سرعت نصیبتان بشود در حد لالیگا ...
نه نه نه لالیگا چیه، در حد سرعت آبشارهای زیبای تالشزمین که زلال و دیدنیاند ...
چی گفتم؟!!!!!
خواب رویای فراموشی هاست!
خواب را دریابم،
که در آن دولت خاموشی هاست...
من شکوفایی گل های امیدم را در رویاها می بینم،
و ندایی که به من می گوید:
گرچه شب تاریک است
"دل قوی دار"
سحر نزدیک است...
خوش آمدی. شعرقشنگیست
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام برادرم آقای نعمتی عزیز
عید ولایت و وصایت و سیادت بر شما مبارک باد.
هم اینکه دران با روایت غدیر / غدیر میوه بوستان رسالت به روز است
یا علی
سلام به برادر مؤمنم.
عیدبر شما وخانواده محترم هم مبارک باشد. روزگارت پراز خوشی باد
عید غدیر آمد و دل ها اسیر شد
مست از ولای حیدر و عشق امیر شد
ای دل بگیر ذکر علی را شبانه روز
از ذکر دلربای تو آقا که سیر شد؟
-----------------------------------------
ممنون که اومش چمن وبلاگ
ممنون که اومدی به وبلاگ من
---------------------------------------
تا هنته کامندیشا؟ هنی بری
سلام
من تات زبانم
به تالش نزدیکه
من بعضی هاشو میفهمم
من بچه قزوینم و اینجا منطقه تات نشین هاست
درود بر تات وتالش
سلام استاد. بلاخره به روز شدم.
دوست داشتن، پیغمبر روح من است وبه روحم می آموزد، که باید دوست بدارم، خدایم را، انسانیت را، بشریت را،بودن را، بودنم را، بودن تورا، دیدن تو را، وبا تو گفتن وبا توشنیدن را.
سلام برادرخوبم
صبح صادقت بخیر
بسیار زیبا بود این پست و زیباتر پریسکه ایی که به نیابت از من گفتی ...
و من بینهایت ممنووووونم
سلام -ممنون از جملات زیبایی که از دکتر علی شریعتی به همراه صبح صادف برای سرای محقرانه ما به هدیه آوردید. عاقبت شما بخیر.