چند دوبیتی ازدل سروده هایم
شوق نوروز
امشب به شوق نوروز
نخوابم تا صبح فـردا
نــوروزا قــدمــت بــرروی دیــدگــانـم بــادا
خوش آن فردایی که با نسیم صبح نوروزیبنـفـشه طـنـازی کـنـد پامـچال شـود هـویـدا
****************************************
بیا جانا
بیـا جـانـا کـه تـا حسنـت سـرایـم بی بهـانـه
کجایی تـا که مـن شعرت بخـوانم با تـرانــه
به دورت من بگـردم چون کرانه گرد دریـا
که تورا مـن چـشم درراهم ز دریا تا کرانـه
****************************************
حوالی پیاله
ساقـیا گــذری بـر حــوالی پــیــالــه ای کن
یک قـدحی هم برغـمخانه ما حواله ای کن
از سخـن ملال انگـیـز واعـظ شهـرملـولـم
صنما برخیـزبا خم ابـرویت اشـاره ای کن
******************************************
جرعه هوشیاری
ایـن دل رمـیـده را بـار دگـــر رام مکـن
وین سـرشوریـده را جان مـن آرام مکـن
ساقیـا جـرعه هـوشیـاری بریـزبـرکـامـم
قدح بگذار شراب بیخودی در جام مکـن
******************************************
« آواره »
آواره ای ز شهر لاهوتم بی کسم مرا به کسم دهیـــــد .
ودیعه ای ز خاک ناسوتم مرا به خاک باز پسم دهیــــد .
در وادی دنیا پرستان کس نرسیـد به فریادم همه عمر .
دستم بگیرید و مـــرا به دست فــریـاد رســـم دهیــــد .
*******************************************
« چه مشکل شد »
عبــور کـــردن از این دریـای طـوفـانـی چـه مشکـــل شـــد .
رسـوخ کـردن بر این دلهـای سیمـانـــی چــه مشکــل شد .
اگــــر روزی خـــدا از شـاهـــرگ گــــردن بــه مــا نزدیک بود.
کنون رد خدا جستن در این دوران ظلمانی چه مشکل شد .
******************************************
« اهدنا الصراط المستقیم »
ره خویش هموار نیافتیم بر سر ره چاله ها داریم هنوز !
کاسـه ها لبریـز از آش کشـک خـالــه هـا داریـم هنـــوز!
این زنگ انشـــاء هـم روزی رو بـــه پـایـان مـــی رســد!
بر سـر درس حسـاب اشـک و آه و نالـه هـا داریم هنوز!
******************************************
« در وصف مادرم »
تو به نیکـــی نزد مـــن فــــــــــرد امـیـنــی مـــــــــــادرم
اقراق نگـویم گـــر بگویــم فرشتــــه روی زمینی مــادرم
از یســـارو تا یمین در پـی دوست خـدا من گشتـــــــــه ام
پاکترین دوست خـــــدا در یسارو و در یمین مـــــــــادرم
گفتم کو صالحی کو مخلصی تا التماسش من کنم بهر دعا
تا تو را یافتم به خـــود گفتـم تو هـم آنی و هم اینی مادرم
*******************************************
« در وصف تک دخترم »
شیرین تر از قند و عسل گل دختر ریحانــــــه ام
نازت بـــرم تا زنـــده ام تک دختـــر نـاز دانــه ام
شهد زبانت چون شکر لعل کلامت چون در است
در گرانبهای مـن تـنـهـــا عـــزیـز دردانـــــــه ام
هـــر جـــا باشـــی شمــــع شـب تـارم تـویـــــــی
هر جـا باشــــم شب تا سحر بر گرد تو پروانه ام
*******************************************
«در وصف گل عروسان »
نسیم وصل بدمیـد و غـم هجـران برفت از سـوی ما
ژالــه از نرگــس چکیــد و لالــه زار شـد کــــوی مــا
این گـــل عـروســـان مـا یکـی از دیگری گل رخترند
خوش قــدم باد این گل صد رنگ وان گل صد بوی ما
*******************************************
تا نسیم سحر آورد سوی ما بـوی تو
پروانه دل،شوق پرواز گرفت سوی تو
گر غنـجه بـرویـد بر قـامت درخت پیـر
خزان عمر بهار شوداز عشق روی تو
21تیرماه سال 94
*******************************************
بسرودم بسالهای 90-91-92 (نعمتی کرفکوهی)
سلام دوست ارجمندم
با قدر دانی از زحمات شما با مطلبی تحت عنوان فرهنگ یاوری در جوامع تالش بروز شدیم .ما را از ابراز لطف ونظزات گرانقدرتان بی نصیب نفرمایید .
«همه از خدائیم، به سوی خدا میرویم»
کلّ هستی از خداست. آنچه در دنیای توهّمتان می بینید، از ذات احدیّت نشأت گرفته است. آیا چیزی جز خدا و جز از خدا می بینید؟ خدا آنچه هست، آنچه نیست، آنچه خواهد بود و آنچه بوده است، می باشد. خدا تنها حقیقت، تنها زندۀ واقعی، تنها حیات جاودان و تنها شعور حاکم بر هستی است.
جز خدا نیست. هر چه هست، خداست. جز خدا نبینید، جز خدا نپندارید و جز خدا حامی ای نجوئید که او ذات یگانۀ هستی است. تنها حقیقت ماندگار و تنها پدیدۀ جاودان. جز او هر چه هست، همه از اوست. با اوست. در اوست و تنها اوست که هست و غیر او هر چه هست، زندگانی از او می یابد که او وحدت بی منتهاست. (از وبلاگ حدیث آشنا)
...و او (خدا) جانشین همه ی نداشتنهای من است . (زنده یاد دکترعلی شریعتی )
ابوالحسن خرقانی را گفتند،خدارا کجا دیدی؟ گفت آنجا که خود را ندیدم!
ای کاش در این دنیای مادی،خود را نمی دیدیم و...........بگذریم. ممنون از اینکه به کلبه درویشی ما سرزدید. سپاسگزارم