سرزمین نوروز

دراین تارنما،مجموعه اشعار تالشی و فارسی، مقاله ها و طنز نوشته ها، اثر رضا نعمتی کرفکوهی ارائه میگردد.

سرزمین نوروز

دراین تارنما،مجموعه اشعار تالشی و فارسی، مقاله ها و طنز نوشته ها، اثر رضا نعمتی کرفکوهی ارائه میگردد.

ازکویر مزینان تا دریای بیکران

از کویر مزینان تا دریای بیکران

به مناسبت 29 خرداد، سی وهشتمین سالگرد درگذشت شهادت گونه دکتر علی شریعتی

http://s3.picofile.com/file/8191345000/4zizy3r.jpg

مقاله ای از : خانم هانیه حسن زاده فومنیhaniye.cf

تهیه و تصویر گذاری: رضا نعمتی کرفکوهی

شگفتا وقتی که بود نمی دیدم،

وقتی می خواند نمی شنیدم...

وقتی دیدم که نبود

وقتی شنیدم که نخواند.

اشاره: 29 خرداد سالروز درگذشت استاد فرزانه، دکتر علی شریعتی است. او اندیشمندی تاثیرگذار در جامعه ایرانی بوده، هست و خواهد بود. از شریعتی گفتن کار آسانی نیست.

او استاد سخن به معنی واقعی کلمه است. وقتی از شخصیت های برجسته ای چون علی(ع) و فاطمه (س) و حضرت ابراهیم و ذبح اسماعیل و... می گوید، آدم را با خود می برد، می برد تا دل حادثه، تا عمق یک فاجعه، تا آخر کلام.

وقتی شروع به خواندن نوشته های استاد می کنی کششی بی واسطه تو را می کشاند و حاضر نیستی حتی لحظه ای از او جدا باشی. و تا آخرش می روی.

می روی و از تراوشات ذهن طلایی اش سرشار می شوی. به فکر می روی و به فراز و نشیب زندگی اش فکر می کنی. به سخنان عجیبش

http://s6.picofile.com/file/8193497892/%D8%B4%D8%B1%DB%8C%D8%B9%D8%AA%DB%8C.jpg

براستی اگر هنوز دکتر حیات مادی داشت به کدام نقطه از قله های معرفت رسیده بود؟

دکتر علی شریعتی فرزند دل کویری به نام مزینان بود. در سال 1312 ه.ش در روستایی به نام کاهک چشم گشود. مادرش زنی بود روستایی و پدرش مردی اهل قلم و مذهبی.

سوای آن مادربزرگ مادری و پدری وی و ملا زهرا ( مکتب دار کاهک) بر او تاثیر گذاشتند.

مثل همه بچه ها در سن 7 سالگی راهی دبستان شد. از همان دوران بزرگترین سرگرمی او گذراندن اوقات خود در کتابخانه پدر بود.

در سن 16 سالگی سیکل گرفت و وارد دانشسرای مقدماتی شد. و تنها هدفش ادامه تحصیل بود.

سال 31 برای اولین بار بازداشت شد و این نخستین رویارویی او و نظام حکومتی بود. این بازداشت طولانی نبود. اما تاثیر زیادی در زندگی آینده او گذاشت. و شاید بتوان گفت: سرآغاز فصلی نو در زندگی او بود. فصلی که برای ذهن خلاقش بهاری شد بدون خزان.

پس از اخذ مدرک دیپلم دانشرای مقدماتی در اداره فرهنگ استخدام شد. اما دست از ادامه تحصیل نکشید. همان ایام در کنکور حقوق نیز شرکت کرد. البته به رشته فیزیک هم علاقه مند بود.

اما مخالفت پدر، او را از پرداختن بدان رشته بازداشت. همان سالها به تالیف چهار جلد از کتابهای دوره ابتدایی پرداخت. این کتابها در سال 35 توسط انتشارات و کتابفروشی باستان مشهد منتشر، و چند بار تجدید چاپ شد.

http://s6.picofile.com/file/8193499076/%D8%B9%D9%84%DB%8C_%D9%88_%D8%B2%D8%B1%D8%AA%D8%B4%D8%AA.jpg

دکتر شاعر هم بود و در سبک(( نو)) اشعار تکان دهنده ای داشت. هفته ای یک بار در رادیو برنامه ادبی اجرا می کرد و گهگاهی نیز مقالاتی در روزنامه خراسان به چاپ می رساند.

در این دوران فعالیتهای او همچنان در نهضت مقاومت ادامه داشت. ولی هنوز شکل ایدئولوژیک به خود نگرفته بود.

در سال 47 با پوران شریعت رضوی، یکی از همکلاسی هایش ازدواج کرد.

http://s3.picofile.com/file/8193500150/%D8%B9%D9%84%DB%8C_%D9%88_%D9%BE%D9%88%D8%B1%D8%A7%D9%86.jpg

پس از تحویل پایان نامه خود به دانشگاه به دلیل تسلطی که به زبان فرانسه داشت برای ادامه تحصیل بورسیه شد و به فرانسه مهاجرت کرد. پس از ورود به فرانسه بدلیل علاقه ای که برای هر یک از شاخه های علوم انسانی قائل بود، او را در انتخاب رشته دچار تردید می کرد.

فرانسه در آن سالها کشور پر آشوبی بود و بحران الجزایر از سالها قبل آغاز شده بود. دولت خواهان تسلط بر الجزایر بود و روشنفکران خواهان پایان بخشیدن به آن.

در آغاز تحصیلات، یعنی سال 38 در دانشگاه سوربن، بخش ادبیات و علوم انسانی ثبت نام کرد. وی به پیشنهاد دوستان و علاقه شخصی به قصد تحصیل در رشته جامعه شناسی به فرانسه رفت.

ولی در آنجا متوجه شد که فقط در ادامه رشته قبلی اش می تواند دکترا بگیرد.

پس از مشورت با اساتید، موضوع رساله اش را کتاب ((تاریخ فضائل بلخ)) اثر مذهبی، نوشته صفی الدین قرار داد.ساعت ها روی رساله اش کار می کرد. اما دامنه مطالعاتش بسیار گسترده تر از سطح دکترایش بود

http://s6.picofile.com/file/8193507734/%D8%B9%D9%84%DB%8C_%D9%88_%D8%A7%D8%B1%D9%88%D9%BE%D8%A7.jpg

در اروپا به جمع جوانان نهضت آزادی پیوست و در فعالیت های سازمان های دانشجویی ایران در اروپا شرکت می کرد. در سالهای 40و41 در کنگره ها حضور فعال داشت. در این دوران در  روزنامه های ایران آزاد، اندیشه جبهه در آمریکا و نامه پارسی حضور فعال داشت.

اما به تدریج با پیش گرفتن سیاست صبر و انتظار از سوی رهبران جبهه، انتقادات دکتر از آنان شدت یافت و از آنان قطع امید کرد و از روزنامه استعفا داد و در سال 41 با خواندن کتاب ((دوزخیان روی زمین)) نوشته فرانس فانون با اندیشه های این نویسنده آشنا شد. و در چند سخنرانی برای دانشجویان از مقدمه آن به قلم ژان پل سارتر بود، استفاده کرد.

در سال 43 از رساله خود دفاع کرد و با درجه دکترای تاریخ فارغ التحصیل شد. و بورسیه او از طرف دولت به پایان رسید. دکتر بر خلاف میل باطنی اش به پیشنهاد دوستان از راه زمینی به ایران برگشت.

در راه برگشت سر مرز دستگیر شد. حکم دستگیری مربوط به ساواک بود و متعلق به دو سال پیش. پس از بازداشت به زندان ((غزل قلعه)) در تهران منتقل شد.

http://s3.picofile.com/file/8193498100/%D8%B9%D9%84%DB%8C_%D8%AF%D8%B1_%D8%B2%D9%86%D8%AF%D8%A7%D9%86.jpg

پس از آزادی به مشهد برگشت و دوباره به شغل آموزگاری در اداره فرهنگ روی آورد و همان زمان درخواست استادیاری تاریخ را به دانشگاه تهران داد و بالاخره در سال 45 استادیار تاریخ دانشگاه تهران گردید. پس از یک سال به عنوان استادیار رشته تاریخ در دانشکده مشهد استخدام شد.

اغلب کلاسهای او با بحث و گفتگو شروع می شد. دانشجویان بعد از شنیدن پاسخ های او بی اختیار دست می زدند. با دانشجویان صمیمی و دوست بود.

اگر وقتی پیدا می کرد با آنها در قهوه خانه چای می خورد و بحث می کرد. کلاسهای او مملو از جمعیت بود. دانشجویان دیگر رشته ها درس خود را تعطیل می کردند و به کلاس او می آمدند.

وارد حسینه ارشاد شد.


http://s6.picofile.com/file/8194255934/%D8%A7%D8%B1%D8%B4%D8%A7%D8%AF.jpg

دکترعلی شریعتی در حال سخنرانی در حسینیه ارشاد

هدف او از همکاری با ارشاد تلاش برای پیشبرد اهداف اسلامی بود. او می کوشید تا حسینیه ارشاد را به یک دانشگاه تبدیل کند. از سال 50، شب و روزش را وقف این کار کرد.

به مرور زمان حضور دکتر در ارشاد، باعث رفتن برخی از اعضا شد، و این موضوع باعث به وجود آمدن جوی یک دست تر و هم فکر تر شد. با رفتن این افراد، پیشنهاد دکتر به اجرا در آمد. دانشجویان دختر و پسر، مذهبی و غیر مذهبی و از هر تیپی در کلاسهای او شرکت می کردند.

http://s3.picofile.com/file/8194258592/%D8%B4_%D9%88_%D9%85.jpg
دکترعلی شریعتی و آیت الله مطهری در حسینیه ارشاد

سال 51، دو ماه قبل از تعطیلی حسینیه ارشاد نمایشنامه ابوذر در ارشاد برگزار شد. این نمایش باعث ترس ساواک شد. تا حدی که هنگام اجرای همین نمایش حسینیه ارشاد برای همیشه تعطیل شد. از آبان 51 تا تیر 52 به زندگی مخفی روی آورد.

ساواک به دنبال او بود تا اینکه در تیرماه 52 دکتر نیمه شب به خانه اش رفت و بعد از جمع آوری لوازم شخصی و وداع با همسر و چهار فرزندش، روز بعد به شهربانی مراجعه کرد و خودش را معرفی کرد. و یک سال و نیم در انفرادی به سر برد.

http://s6.picofile.com/file/8193505018/%D8%B2%D9%86%D8%AF%D8%A7%D9%86.jpg

شکنجه های او بیشتر روانی بودتا جسمی. او اجازه استفاده از سیگار را داشت، اما کتاب نه.

در این مدت بسیاری از چهره های جهانی خواستار آزادی او شدند. بالاخره در شب عید 54 به خانه برگشت. بعد از آزادی تمام وقت تحت کنترل ساواک بود.

در دوران خانه نشینی یعنی دو سال پایانی زندگی اش فرصت یافت تا بیشتر به فرزندانش برسد.

در سال 55 با هم فکری دوستانش قرار شد، فرزند بزرگش، احسان را برای ادامه تحصیل به اروپا بفرستد.

بعد از رفتن فرزند، خودش نیز تصمیم به رفتن گرفت. اما ممنوع الخروج بود. پس از مدتی با کوشش فراوان همسرش با ضمانت نامه توانست پاسپورت بگیرد. در شناسنامه اسم دکتر، علی مزینانی بود، در حالی که تمام مدارک موجود در ساواک به نام علی شریعتی یا علی شریعتی مزینانی ثبت شده بود. به هر روی او از ایران خارج شد.

ساواک در تهران از طریق نامه ای که دکتر برای پدرش فرستاده بود، متوجه خروج او شدند. اما نتوانستند ردی از وی بیابند.

دکتر شریعتی در روز 28 خرداد سال 56 متوجه می شود که از خروج همسر و فرزند کوچکش در ایران جلوگیری شده. به فرودگاه لندن می رود و دو دخترش سوسن و سارا را به خانه می برد. و همان شب اعتراف می کند که جلوگیری از خروج پوران و مونا او را به وطن باز می گرداند.

http://s6.picofile.com/file/8194379118/%D8%A8%DA%86%D9%87.jpg

به گفته دخترانش: دکتر آن شب بسیار عصبی و ناآرام بود و فردای آن روز 29 خرداد درون خانه به شهادت رسید.

بینی اش به نحوی غیر عادی سیاه شده بود و نبضش از کار افتاده بود. پس از انتقال جسد به پزشکی قانونی، بدون انجام کالبد شکافی، علت مرگ را ظاهرا انسداد شرائن و نرسیدن خون به قلب اعلام کردند.

با اینکه دکتر شریعتی وصیت کرده بود پس از مرگ، وی را در حسینیه ارشاد دفن کنند، اما دست سرنوشت چیز دیگری برایش رقم زده بود. او را در دمشق و مجاور زینب کبری به خاک سپردند.

http://s3.picofile.com/file/8193506542/%D9%85%D8%B2%D8%A7%D8%B1.jpg

مزار دکتر علی شریعتی درجوار بارگاه حضرت زینب (س) در سوریه

و امروز 37 سال است که او رفته. کسی که ترجیح می داد با کفشهایش در خیابان راه برود و به خدا فکر کند. کسی که عشق را لذت جستن می دانست و دوست داشتن را پناه جستن. کسی که روحش را قطره قطره می کرد و هر قطره را در خودنویس زرینش که همچون خدا به آن سوگند می خورد، می گذاشت.

او کسی بود که عشق مامور تنش بود و دوست داشتن پیغمبر روحش. کسی که به عرض زندگی فکر می کرد نه به طول آن .و کسی که در روزگار جهل بزرگترین جرمش داشتن شعور بود.

او رفت و ((هبوط در کویر)) ماند. ((با مخاطب های آشنا)) بدرود گفت.

او رفت و ((انسان بی خود)) ماند. ((گیاه شناسی)) را در حد اعلای خود تفسیر کرد. او رفت و ((توحید و شرک)) همچنان پابرجاست. ((آری برادر چنین بود)) که او رفت. استاد تاریخ نگارمان هم به برگی از تاریخ بی پایان جهان پیوست. دریغ و درد و افسوس...

کلام آخر، به قول دکتر

http://s6.picofile.com/file/8193501018/%D9%BE%D8%B3_%D8%A7%D8%B2_%D9%85%D8%B1%DA%AF.jpg

نمیدانم پس از مرگم چه خواهد شد؟

نمیخواهم بدانم کوزه گر از خاک اندامم

چه خواهد ساخت؟

ولی بسیار مشتاقم،

که از خاک گلویم سوتکی سازد.

گلویم سوتکی باشد بدست کودکی گستاخ و بازیگوش

و او یکریز و پی در پی،

دم گرم خوشش را بر گلویم سخت بفشارد،

و خواب خفتگان خفته را آشفته تر سازد.

بدینسان بشکند در من،

سکوت مرگبارم را...