سرزمین نوروز

دراین تارنما،مجموعه اشعار تالشی و فارسی، مقاله ها و طنز نوشته ها، اثر رضا نعمتی کرفکوهی ارائه میگردد.

سرزمین نوروز

دراین تارنما،مجموعه اشعار تالشی و فارسی، مقاله ها و طنز نوشته ها، اثر رضا نعمتی کرفکوهی ارائه میگردد.

سیری در حوالی شهر شهادت(3)

http://s6.picofile.com/file/8226136284/IMG_20150921_085117.jpg

حالی در هوای شهر شهادت و حوالی آن

گذری بر دشت کویر

روز 31 شهریور بود که به یاد خداحافظی تاریخی  دکترعلی شریعتی  از شهرمقدس مشهد ماهم گفتیم "خدا حافظ شهرشهادت" و سپس راه کویر را برای بازگشت به استان البرز در پیش گرفتیم . انسانهایی هستند که در مسافرت فقط برایشان مبداء و مقصد مهم است ولی در بین راه هم میشود هرکس بنابر سلایق و تفکرش چیزهایی را هم به اندوخته ی سفرش اضافه نماید .دیدن مناظر اطراف مسیر حرکت از قبیل کوهها ، دشتها ، محلها و ابنیه ها همه اینها عناصری هستند که میتوان آنها را با دیدن و تعمق نمودن به آن بر خاطرات حیات خویش افزود وبا یادآوری آن در طول زندگی، لحظات قابل توجه ای را بربایگانی عمرخویش نهاد.

قدمگاه:

http://s3.picofile.com/file/8226134826/14314_877.jpg

آری قدمگاه ،این محل از مشهد حدود 100 کیلومتر و در 24 کیلومتری شهر تاریخی نیشابور واقع شده است. دراین محل در گذشته وحال باغی بوده و هست که در بستری کوهستانی و در دامنه جنوب کوه بینالود و رو به دشت نیشابور واقع شده است. این باغ از سمت جنوب به جاده نیشابور - مشهد اتصال می‎یابد.
این مکان به عنوان مکانی مقدس از سابقه طولانی برخوردار است.  این باغ را زمانی به شاپور کسری و زمانی به حضرت علی(علیه السلام) و سپس به حضرت رضا (علیه السلام) نسبت داده‎اند. وجه تسمیه باغ با توجه به وجود سنگی سیاه است که جای دو پا بر آن نقش بسته است.
می‎گویند سال 200 هـ . ق حضرت رضا (علیه السلام) که از مدینه عازم مرو بودند، در این مکان توقف کرده و چون خواستند با خاک تیمم کنند، آبی جاری پدید آمد که به صورت چشمه ای هم اکنون در حال جوشش است که به چشمه حضرت معروف گشته. آب این چشمه بعد ازبیرون جهیدن مجددا در چند قدم آنطرف تر در دل خاک رفته و ناپدید میشود و در منطقه ای دیگر در محله قدمگاه برای آب کشاورزی مورد بهره برداری مردم قرار میگیرد.

این واقعه مهم، این مکان را به مکانی مقدس و ایمن برای زایران در کنار مسیر مشهد تبدیل کرده که در دوره‎های مختلف مجموعه‎ای میان راهی شامل: کاروانسرا، آب‌انبار، حمام و مکان‎هایی جهت اطراق زائران و مسافران در حاشیه خیابان شکل گرفته است. اعتقاد دیگر براین است که حضرت رضا بر روی تخته سنگی ایستاده و برای مردم سخن گفته است که جای پای ایشان براین سنگ نقش بسته و هم اینک این تخته سنگ در بقعه ای نگهداری و مورد زیارت مردم قرار میگیرد.

بعداز ساعتی رانندگی از مشهد خالی از لطف نیست دقایقی را در این باغ بهر رفع خستگی و سروگوشی را آب زدن و نفسی را تازه کردن واز این چشمه آبی را به تبرک برداشتن که مانیز چنین کردیم.

http://s6.picofile.com/file/8226133334/14311_918.jpg


http://s6.picofile.com/file/8226133792/14319_429.jpg


http://s6.picofile.com/file/8226140642/IMG_20150921_084234.jpg


http://s3.picofile.com/file/8226137450/IMG_20150921_085132.jpg


روستای مزینان:( ملاحظات: تعدادی از تصاویر و سطور از وبلاگ اسرارنامه وشاهدان کویر مزینان میباشد)

 زادگاه دکتر علی شریعتی و سقراط خراسان استاد محمدتقی شریعتی مزینانی.

http://s3.picofile.com/file/8226401268/tsa6_photo_2015_11_22_19_09_07.jpg

در ورودی روستای مزینان مجسمه سقراط خراسان استاد محمد تقی شریعتی مزینانی به چشم میخورد

دکتر علی شریعتی که از بزرگترین نویسندگان و متفکران سیاسی و اجتماعی یک قرن اخیر است، هرچند اصالتاً متعلق به روستای مزینان در 80 کیلومتری غرب سبزوار است ، اما در روستای کاهک که محل استقرار اقوام مادریش بوده، متولد شده است.

کاهک و مزینان هر دو روستاهایی نزدیک به هم هستند که در حال حاضر جزء محدوده سیاسی شهرستان داورزن محسوب می شوند ،

بخش داورزن در سال 1391 به همراه روستاهای مزینان و کاهک خاستگاه و زادگاه خاندان شریعتی از سبزوارمستقل شد و به شهرستان ارتقاء یافت.

http://s3.picofile.com/file/8226210634/0609113529_galleries_thumb1.jpg

منزل دکتر شریعتی در کاهک و سکونت گاه خانوادگی آنان در مزینان به واسطه شهرت و محبوبیت والای دکتر علی شریعتی در میان ایرانیان، این پتانسیل را دارند که به مهمترین جاذبه های گردشگری خراسان تبدیل شوند. اما متأسفانه این ابنیه در نتیجه ضعف عملکرد مسوولان ارشد محلی در حال تخریب هستند.

http://s3.picofile.com/file/8226211250/0609113102_galleries_thumb1.jpg

خانه (زادگاه) دکتر علی شریعتی که از برجسته ترین چهره های روشنفکر مذهبی ایران ، که در سال 1312 در این خانه چشم به جهان گشوده است در استان خراسان رضوی، شهرستان سبزوار، بخش داورزن، روستای کاهک قرار دارد


http://s6.picofile.com/file/8226211592/0609113245_galleries_thumb1.jpg

این خانه که از جمله آثار دوره پهلوی اول به حساب می‌آید، سردر ورودی‌اش ایوانی دارد که به صورت ساده خشت چینی شده است.

ایوان قوس جناغی و ورودی آن قوس بیضی خوابیده دارد. پس از عبور از از سردر وارد هشتی نسبتا کوچکی می‌شویم با پلان گرد و سقف کلمبو که دور تا دور آن 6 حجره کم عمق قرار گرفته است. اتاق نشیمن این خانه که احتمالا اتاق پذیرایی بوده است، پلانی مستطیل شکل دارد و سقف طاق گهواره‌ای است و یک سه دری رو به حیاط دارد.

http://s3.picofile.com/file/8226211992/0609113604_galleries_thumb1.jpg

رخ‌بام این خانه دارای تزئینات دندان موشی است و خرپشته آن نیز دارای یک اتاق مستطیل شکل با سقف کلمبو و 4 ورودی از 4 طرف و پنجره‌های تعبیه شده در دیوارها است.

http://s3.picofile.com/file/8226212300/0609113546_galleries_thumb1.jpg

این خانه بعدها به دایی اصلی دکتر شریعتی انتقال یافت و امروزه به شکل متروکه و ویران باقی مانده است.
خانه (زادگاه) دکتر علی شریعتی در سال 1382 توسط سازمان میراث فرهنگی با شماره 9591 در فهرست آثار ملی ایران به ثبت رسید.


http://s6.picofile.com/file/8226213676/IMG_20150921_130237.jpg

مجتمع خدمات رفاهی  کنار جاده ای روستای کاهک

ساعت 1 ظهر بود که از خستگی راه کویری طی شده در مسیر جاده سبزوار به سمت شاهرود و در زیر آفتاب تقریبا سوزان آخرین روز تابستانی نا خواسته چشممان به یک مجتمع خدمات رفاعی یا همان استراحتگاه کنارجاده ای برخوردکرد . تو گویی دل به دل راه داشت ! در کنار جاده خودرو را پارک نمودیم از یکی پرسیدیم اینجا کجاست ؟ گفت کاهک.

گفتم نکند این همان کاهک مزینان زادگاه دکترشریعتی باشه بچه ها  گفتند حالا هرجا هست الان هم وقت نهاره و هم وقت نماز و این نماز خانه هم دادمیزنه بیایید داخل و نماز ظهر شکسته تان را اینجا بخوانید . خودرو  را دور این  نمازخانه  متوقف کردیم و  پیاده شدیم به قول معروف سروگوشی آب دادیم و در این نماز خانه، نمازی  هم زدیم تو رگ!

سپس در زیر سایه ساردیوار آن جایتان خالی سفره ای را پهن و بهر صرف نهار توشه سفر را بگسترانیدیم  و تا طعامی را تناولش نماییم  از مغاره ای بهر خریدن دوغ همی سوال بنمودیم اینجا همان کاهک زادگاه دکترشریعتی است؟ گفت دکتر را از کجا میشناسی حدودا  40 ساله  به نظر میرسید با روی خوش گفت زمانی همسایه دیوار به دیوار پدرم  بود آره همینجا زادگاه دکتره ومزینان دوکیلومتر آنورتره منتها زادگاه دکتر همین کاهکه چون خاندان مادری اش اینجا بودند.از آشنایی اش خیلی خرسند شدم خیلی با حوصله و با متانت ،هم با من سخن میگفت و هم درحال راه انداختن مشتریانش بود. گفت میخواهی بروی مزینان راه خاکی میانبری هست که نمی خواهی برگردی سر خط از ورودی مزینان بری از همین مسیر برو . از مغازه اش بیرون  آمدم و بعد از صرف نهار و اندکی استراخت واین مسیر راه خاکی روستایی  که در تصویر پایین مشاهده میشود همین مسیر را گرفتیم بسوی مزینان.

http://s6.picofile.com/file/8226209976/0609113351_galleries_thumb1.jpg

روستای مزینان خاستگاه و زادگاه خاندان بزرگ شریعتی ها

حدودا ساعت حوالی 2 بعداز ظهر بود که وارد روستا شدیم. شکل و شمایل روستا ودر آن ساعتی هم که وارد روستا شدیم مردم از شدت گرما در داخل خانه های سنتی گلی وخنک خود بیرون نیامده بودند. ولی از ظواهر قضیه چنین برمی آمد روستا دیگر آن روستای گذشته نبود .گذشته ای که روستا محل عشق و علاقه ساکنانش برای ادامه زندگی بود و لی در چند دهه گذشته بطوری که گفته شده  135000 روستا خالی از سکنه شده است.اینجا کویر است و بقول خود دکتر انتهای زندگی! اینجا سبزینه ها با خود غریبه اند در وسط روستا پیرمردی را نشسته بر روی جدول فلکه ی کوچک روستا دیدم و از وی کاربرد بنای ساختمان گلی که نظرم را به خود جلب کرده بود پرسیدم .گفت این ساختمان گلی کار سوله امروزی را انجام میدهد برای هرنوع استفاده ای از قبیل گاوداری و انبار کاه کولش و سایر موارد.

http://s3.picofile.com/file/8226296826/IMG_20150921_133857.jpg

این بنا کمی مرا به اعماق تاریخ هدایت کرد و از ماشین پیاده شدم و به طرفش رفتم تا از نزدیک با هم دیداری داشته باشیم

http://s6.picofile.com/file/8226299184/IMG_20150921_133750.jpg

به خود گفتم گویا در عصری که هنوز آهن  کشف نشده همه ابنیه های کویر از کاه گل ساخته میشده ولی آخه قبل از آهن هم یکی دیگر از مصالح ساختمانی چوب بوده ولی در این بنا وهمه بناهای مزینان و کاهک و مناطق مسکونی کویری چوب کاربردی نداشته مگر درنصب درب ها و پنجره ها ،ولی شمالیها که در گذشته بیشترین مصالح ساختمانیشان  از چوب بوده وآن هم بدلیل نزدیک بودن با جنگل و رویش درخت در این منطقه، ولی حق با مردم  این روستا بوده چون اینجا پوته ها هم خودشان را به زحمت تا یک وجب از زمین بلند میکنند!

http://s3.picofile.com/file/8226295692/IMG_20150921_133813.jpg

پله های دورتادور این بنا که آنهم با خشت و کاه گل ساخته شده بود مرا وسوسه انداخت تا دوری باهاش بزنم!! برگرد این بنا. (کوچک که بودم در راه مدرسه خیلی عاشق دوچرخه سواری بودم تا دوست دوچرخه سواری میدیدم به آن میگفتم دوچرخه تا میدی باهاش یه دور بزنم بعد از او میگرفتم و به جای یک دور چند دورمیزدم وهرموقع به جلوی صاحب دوچرخه میرسیدم میگفت نگهدار نگهدار باز من بهش میگفتم بگذار یه دور دیگه بزنم) گفتم این همه راه آمدیم حیف است از این پله ها بالا نریم الهذا  تا جاهایی که توانستم بالا یش رفتم . معماری سنتی در این بنا برایم خیلی خیره کننده بودوبرروی این پله لحظاتی به تفکر فرو رفتم و خانمم صدا زد بیابریم  شب میشه رانندگی مشکل و احتمال خواب آلودگی دارد. ولی با این حال دلم نمی آمد کویر را ترک نمایم. ولی ناگهان چشمم به مجسمه ای در نقطه ای کمی دورتر افتاد که در بلندای ستون و پایه ای بلند چشم نوازی میکرد . سوار بر اتول بشدیم و به سویش برفتیم.

http://s6.picofile.com/file/8226377242/IMG_20150921_133029.jpg

وقتی به پای این مجسمه رسیدیم  ناگهان این جمله اش در ذهنم خطور کرد: اگر تنهاترین تنهایان باشم باز هم خدا هست !

واینک در این روستا در نبودش  مثل خودش مجسمه اش  بود در تنهایی  به وسعت کویر.  وکتاب کویرش در دست. به پایش رفتیم وچند قطعه عکسی به یادگار گرفتیم

http://s6.picofile.com/file/8226378784/IMG_20150921_133110.jpg

روستایی تنها و تنهای کویر در روستایش هم همچنان تنها ومن مانده بودم حیران که چرا دراین نقطه ی خلوت و خاموش مزینان ؟ انگار او بار دیگر دارد در بلندای این ستون گفتگوهای تنهایی اش را مرور میکند

http://s3.picofile.com/file/8226379576/IMG_20150921_133118.jpg

وتو همچنان بایست دکتر! بایست به پای حرفهایت در بلندای این ستون  ....واگر هم تنهاترین تنهایان باشی

http://s3.picofile.com/file/8226380268/IMG_20150921_133124.jpg

دراین نقطه از مزینان در مجاورت این مجسمه، باقیمانده بنایی از کاروانسرایی شاه عباسی دیده میشود و در جلویش قبرستان مزینان قرار دارد. بر سنگ مزار تمام اموات این قبرستان نام مزینایی  در پسوند نام خانوادگیشان دیده میشود گویی نام مزینان در درازای تاریخ سابقه معروفیت داشته که چنین است.  آخرین دیدار ما هم با اموات مزینانیان در قبرستان مجاور بود که با نثار فاتحه ای بر ارواحشان  مخصوصا روح بزرگ سقراط خراسان  استاد محمدتقی شریعتی مزینایی پدر فرهیخته دکتر شریعتی مزینان را بدرود گفتیم. در درود آینده با بازگشت به بخش فرهنگی بومی این وبلاگ با شعری به زبان تالشی به روز خواهیم بود ان شاء الله

تا درودی دیگر بدرود.

ازکویر مزینان تا دریای بیکران

از کویر مزینان تا دریای بیکران

به مناسبت 29 خرداد، سی وهشتمین سالگرد درگذشت شهادت گونه دکتر علی شریعتی

http://s3.picofile.com/file/8191345000/4zizy3r.jpg

مقاله ای از : خانم هانیه حسن زاده فومنیhaniye.cf

تهیه و تصویر گذاری: رضا نعمتی کرفکوهی

شگفتا وقتی که بود نمی دیدم،

وقتی می خواند نمی شنیدم...

وقتی دیدم که نبود

وقتی شنیدم که نخواند.

اشاره: 29 خرداد سالروز درگذشت استاد فرزانه، دکتر علی شریعتی است. او اندیشمندی تاثیرگذار در جامعه ایرانی بوده، هست و خواهد بود. از شریعتی گفتن کار آسانی نیست.

او استاد سخن به معنی واقعی کلمه است. وقتی از شخصیت های برجسته ای چون علی(ع) و فاطمه (س) و حضرت ابراهیم و ذبح اسماعیل و... می گوید، آدم را با خود می برد، می برد تا دل حادثه، تا عمق یک فاجعه، تا آخر کلام.

وقتی شروع به خواندن نوشته های استاد می کنی کششی بی واسطه تو را می کشاند و حاضر نیستی حتی لحظه ای از او جدا باشی. و تا آخرش می روی.

می روی و از تراوشات ذهن طلایی اش سرشار می شوی. به فکر می روی و به فراز و نشیب زندگی اش فکر می کنی. به سخنان عجیبش

http://s6.picofile.com/file/8193497892/%D8%B4%D8%B1%DB%8C%D8%B9%D8%AA%DB%8C.jpg

براستی اگر هنوز دکتر حیات مادی داشت به کدام نقطه از قله های معرفت رسیده بود؟

دکتر علی شریعتی فرزند دل کویری به نام مزینان بود. در سال 1312 ه.ش در روستایی به نام کاهک چشم گشود. مادرش زنی بود روستایی و پدرش مردی اهل قلم و مذهبی.

سوای آن مادربزرگ مادری و پدری وی و ملا زهرا ( مکتب دار کاهک) بر او تاثیر گذاشتند.

مثل همه بچه ها در سن 7 سالگی راهی دبستان شد. از همان دوران بزرگترین سرگرمی او گذراندن اوقات خود در کتابخانه پدر بود.

در سن 16 سالگی سیکل گرفت و وارد دانشسرای مقدماتی شد. و تنها هدفش ادامه تحصیل بود.

سال 31 برای اولین بار بازداشت شد و این نخستین رویارویی او و نظام حکومتی بود. این بازداشت طولانی نبود. اما تاثیر زیادی در زندگی آینده او گذاشت. و شاید بتوان گفت: سرآغاز فصلی نو در زندگی او بود. فصلی که برای ذهن خلاقش بهاری شد بدون خزان.

پس از اخذ مدرک دیپلم دانشرای مقدماتی در اداره فرهنگ استخدام شد. اما دست از ادامه تحصیل نکشید. همان ایام در کنکور حقوق نیز شرکت کرد. البته به رشته فیزیک هم علاقه مند بود.

اما مخالفت پدر، او را از پرداختن بدان رشته بازداشت. همان سالها به تالیف چهار جلد از کتابهای دوره ابتدایی پرداخت. این کتابها در سال 35 توسط انتشارات و کتابفروشی باستان مشهد منتشر، و چند بار تجدید چاپ شد.

http://s6.picofile.com/file/8193499076/%D8%B9%D9%84%DB%8C_%D9%88_%D8%B2%D8%B1%D8%AA%D8%B4%D8%AA.jpg

دکتر شاعر هم بود و در سبک(( نو)) اشعار تکان دهنده ای داشت. هفته ای یک بار در رادیو برنامه ادبی اجرا می کرد و گهگاهی نیز مقالاتی در روزنامه خراسان به چاپ می رساند.

در این دوران فعالیتهای او همچنان در نهضت مقاومت ادامه داشت. ولی هنوز شکل ایدئولوژیک به خود نگرفته بود.

در سال 47 با پوران شریعت رضوی، یکی از همکلاسی هایش ازدواج کرد.

http://s3.picofile.com/file/8193500150/%D8%B9%D9%84%DB%8C_%D9%88_%D9%BE%D9%88%D8%B1%D8%A7%D9%86.jpg

پس از تحویل پایان نامه خود به دانشگاه به دلیل تسلطی که به زبان فرانسه داشت برای ادامه تحصیل بورسیه شد و به فرانسه مهاجرت کرد. پس از ورود به فرانسه بدلیل علاقه ای که برای هر یک از شاخه های علوم انسانی قائل بود، او را در انتخاب رشته دچار تردید می کرد.

فرانسه در آن سالها کشور پر آشوبی بود و بحران الجزایر از سالها قبل آغاز شده بود. دولت خواهان تسلط بر الجزایر بود و روشنفکران خواهان پایان بخشیدن به آن.

در آغاز تحصیلات، یعنی سال 38 در دانشگاه سوربن، بخش ادبیات و علوم انسانی ثبت نام کرد. وی به پیشنهاد دوستان و علاقه شخصی به قصد تحصیل در رشته جامعه شناسی به فرانسه رفت.

ولی در آنجا متوجه شد که فقط در ادامه رشته قبلی اش می تواند دکترا بگیرد.

پس از مشورت با اساتید، موضوع رساله اش را کتاب ((تاریخ فضائل بلخ)) اثر مذهبی، نوشته صفی الدین قرار داد.ساعت ها روی رساله اش کار می کرد. اما دامنه مطالعاتش بسیار گسترده تر از سطح دکترایش بود

http://s6.picofile.com/file/8193507734/%D8%B9%D9%84%DB%8C_%D9%88_%D8%A7%D8%B1%D9%88%D9%BE%D8%A7.jpg

در اروپا به جمع جوانان نهضت آزادی پیوست و در فعالیت های سازمان های دانشجویی ایران در اروپا شرکت می کرد. در سالهای 40و41 در کنگره ها حضور فعال داشت. در این دوران در  روزنامه های ایران آزاد، اندیشه جبهه در آمریکا و نامه پارسی حضور فعال داشت.

اما به تدریج با پیش گرفتن سیاست صبر و انتظار از سوی رهبران جبهه، انتقادات دکتر از آنان شدت یافت و از آنان قطع امید کرد و از روزنامه استعفا داد و در سال 41 با خواندن کتاب ((دوزخیان روی زمین)) نوشته فرانس فانون با اندیشه های این نویسنده آشنا شد. و در چند سخنرانی برای دانشجویان از مقدمه آن به قلم ژان پل سارتر بود، استفاده کرد.

در سال 43 از رساله خود دفاع کرد و با درجه دکترای تاریخ فارغ التحصیل شد. و بورسیه او از طرف دولت به پایان رسید. دکتر بر خلاف میل باطنی اش به پیشنهاد دوستان از راه زمینی به ایران برگشت.

در راه برگشت سر مرز دستگیر شد. حکم دستگیری مربوط به ساواک بود و متعلق به دو سال پیش. پس از بازداشت به زندان ((غزل قلعه)) در تهران منتقل شد.

http://s3.picofile.com/file/8193498100/%D8%B9%D9%84%DB%8C_%D8%AF%D8%B1_%D8%B2%D9%86%D8%AF%D8%A7%D9%86.jpg

پس از آزادی به مشهد برگشت و دوباره به شغل آموزگاری در اداره فرهنگ روی آورد و همان زمان درخواست استادیاری تاریخ را به دانشگاه تهران داد و بالاخره در سال 45 استادیار تاریخ دانشگاه تهران گردید. پس از یک سال به عنوان استادیار رشته تاریخ در دانشکده مشهد استخدام شد.

اغلب کلاسهای او با بحث و گفتگو شروع می شد. دانشجویان بعد از شنیدن پاسخ های او بی اختیار دست می زدند. با دانشجویان صمیمی و دوست بود.

اگر وقتی پیدا می کرد با آنها در قهوه خانه چای می خورد و بحث می کرد. کلاسهای او مملو از جمعیت بود. دانشجویان دیگر رشته ها درس خود را تعطیل می کردند و به کلاس او می آمدند.

وارد حسینه ارشاد شد.


http://s6.picofile.com/file/8194255934/%D8%A7%D8%B1%D8%B4%D8%A7%D8%AF.jpg

دکترعلی شریعتی در حال سخنرانی در حسینیه ارشاد

هدف او از همکاری با ارشاد تلاش برای پیشبرد اهداف اسلامی بود. او می کوشید تا حسینیه ارشاد را به یک دانشگاه تبدیل کند. از سال 50، شب و روزش را وقف این کار کرد.

به مرور زمان حضور دکتر در ارشاد، باعث رفتن برخی از اعضا شد، و این موضوع باعث به وجود آمدن جوی یک دست تر و هم فکر تر شد. با رفتن این افراد، پیشنهاد دکتر به اجرا در آمد. دانشجویان دختر و پسر، مذهبی و غیر مذهبی و از هر تیپی در کلاسهای او شرکت می کردند.

http://s3.picofile.com/file/8194258592/%D8%B4_%D9%88_%D9%85.jpg
دکترعلی شریعتی و آیت الله مطهری در حسینیه ارشاد

سال 51، دو ماه قبل از تعطیلی حسینیه ارشاد نمایشنامه ابوذر در ارشاد برگزار شد. این نمایش باعث ترس ساواک شد. تا حدی که هنگام اجرای همین نمایش حسینیه ارشاد برای همیشه تعطیل شد. از آبان 51 تا تیر 52 به زندگی مخفی روی آورد.

ساواک به دنبال او بود تا اینکه در تیرماه 52 دکتر نیمه شب به خانه اش رفت و بعد از جمع آوری لوازم شخصی و وداع با همسر و چهار فرزندش، روز بعد به شهربانی مراجعه کرد و خودش را معرفی کرد. و یک سال و نیم در انفرادی به سر برد.

http://s6.picofile.com/file/8193505018/%D8%B2%D9%86%D8%AF%D8%A7%D9%86.jpg

شکنجه های او بیشتر روانی بودتا جسمی. او اجازه استفاده از سیگار را داشت، اما کتاب نه.

در این مدت بسیاری از چهره های جهانی خواستار آزادی او شدند. بالاخره در شب عید 54 به خانه برگشت. بعد از آزادی تمام وقت تحت کنترل ساواک بود.

در دوران خانه نشینی یعنی دو سال پایانی زندگی اش فرصت یافت تا بیشتر به فرزندانش برسد.

در سال 55 با هم فکری دوستانش قرار شد، فرزند بزرگش، احسان را برای ادامه تحصیل به اروپا بفرستد.

بعد از رفتن فرزند، خودش نیز تصمیم به رفتن گرفت. اما ممنوع الخروج بود. پس از مدتی با کوشش فراوان همسرش با ضمانت نامه توانست پاسپورت بگیرد. در شناسنامه اسم دکتر، علی مزینانی بود، در حالی که تمام مدارک موجود در ساواک به نام علی شریعتی یا علی شریعتی مزینانی ثبت شده بود. به هر روی او از ایران خارج شد.

ساواک در تهران از طریق نامه ای که دکتر برای پدرش فرستاده بود، متوجه خروج او شدند. اما نتوانستند ردی از وی بیابند.

دکتر شریعتی در روز 28 خرداد سال 56 متوجه می شود که از خروج همسر و فرزند کوچکش در ایران جلوگیری شده. به فرودگاه لندن می رود و دو دخترش سوسن و سارا را به خانه می برد. و همان شب اعتراف می کند که جلوگیری از خروج پوران و مونا او را به وطن باز می گرداند.

http://s6.picofile.com/file/8194379118/%D8%A8%DA%86%D9%87.jpg

به گفته دخترانش: دکتر آن شب بسیار عصبی و ناآرام بود و فردای آن روز 29 خرداد درون خانه به شهادت رسید.

بینی اش به نحوی غیر عادی سیاه شده بود و نبضش از کار افتاده بود. پس از انتقال جسد به پزشکی قانونی، بدون انجام کالبد شکافی، علت مرگ را ظاهرا انسداد شرائن و نرسیدن خون به قلب اعلام کردند.

با اینکه دکتر شریعتی وصیت کرده بود پس از مرگ، وی را در حسینیه ارشاد دفن کنند، اما دست سرنوشت چیز دیگری برایش رقم زده بود. او را در دمشق و مجاور زینب کبری به خاک سپردند.

http://s3.picofile.com/file/8193506542/%D9%85%D8%B2%D8%A7%D8%B1.jpg

مزار دکتر علی شریعتی درجوار بارگاه حضرت زینب (س) در سوریه

و امروز 37 سال است که او رفته. کسی که ترجیح می داد با کفشهایش در خیابان راه برود و به خدا فکر کند. کسی که عشق را لذت جستن می دانست و دوست داشتن را پناه جستن. کسی که روحش را قطره قطره می کرد و هر قطره را در خودنویس زرینش که همچون خدا به آن سوگند می خورد، می گذاشت.

او کسی بود که عشق مامور تنش بود و دوست داشتن پیغمبر روحش. کسی که به عرض زندگی فکر می کرد نه به طول آن .و کسی که در روزگار جهل بزرگترین جرمش داشتن شعور بود.

او رفت و ((هبوط در کویر)) ماند. ((با مخاطب های آشنا)) بدرود گفت.

او رفت و ((انسان بی خود)) ماند. ((گیاه شناسی)) را در حد اعلای خود تفسیر کرد. او رفت و ((توحید و شرک)) همچنان پابرجاست. ((آری برادر چنین بود)) که او رفت. استاد تاریخ نگارمان هم به برگی از تاریخ بی پایان جهان پیوست. دریغ و درد و افسوس...

کلام آخر، به قول دکتر

http://s6.picofile.com/file/8193501018/%D9%BE%D8%B3_%D8%A7%D8%B2_%D9%85%D8%B1%DA%AF.jpg

نمیدانم پس از مرگم چه خواهد شد؟

نمیخواهم بدانم کوزه گر از خاک اندامم

چه خواهد ساخت؟

ولی بسیار مشتاقم،

که از خاک گلویم سوتکی سازد.

گلویم سوتکی باشد بدست کودکی گستاخ و بازیگوش

و او یکریز و پی در پی،

دم گرم خوشش را بر گلویم سخت بفشارد،

و خواب خفتگان خفته را آشفته تر سازد.

بدینسان بشکند در من،

سکوت مرگبارم را...