سراینده : رضا نعمتی کرفکوهی.********************
از روزی که آفتابی شدی
فقط سایه ام
با من قدم می زند!
********************
از اسب هم نمی افتادی
باز کپی ات
برابر اصل نمی شد!
********************
دیگر مجال مجنون شدن نیست
لیلی رغبتی برای کاسه شکستن ندارد!
*********************
خیلی وقت است
دنبال خود می گردم
نمی خواهی نگاهی به کنج دلت بیاندازی؟!
********************
اگر دریاهم باشی
ومن رودخانه
چاره ای جز تحویل گرفتنم نداری!
********************
از روزی که جلوی نگاهم سبز شدیبه نوروز گفتم
بهارت را بردارو برو!
********************
به خود گفتم تماشا مبارک!
لحظه ای که
بهار را در نگاهت دیدم
********************
دربدر میشویم اگر
سبزه ی دلمان
بهم گره نخورد!
********************
اگر بوته ای نیافتم
دلم را می سوزانم
برای چهارشنبه ای که بجای سکهباید فکر « سین» دیگری بود
برای سفره ی هفت سین
وقتی کشکول حاجی فیروز خالیست!
********************
درسیروسفرهای نوروزی
نوروز را دیدم که میگفت:چرا کسی به من سفر نمیکند؟!
در کوچه باغهای نوروزبنفشه بیدار مانده بود
زیر لکه برفی که
رو به بهار خوابیده بود
وقتی پامچال به پابوس نوروز رفت
بهار دست نوازش کشید********************
نسیم نوروزی شوق وزیدن گرفت
وقتی کاکل سبز بهار
نمایان شد
زیر روسری سفید زمستان
********************
تالشی :
از تالشیمَه
حاجی فیروزی نِشناسم
دا مَمَسم کوکوسَسی
باورم نی باهارَه!
برگردان به فارسی:
من تالش ام
حاجی فیروز را نمیشناسم
تا نشنوم نوای فاخته را
باورم نمیشود بهار آمده
********************
بهار سال 1394 - کرج - رضا نعمتی کرفکوهی