سرزمین نوروز

دراین تارنما،مجموعه اشعار تالشی و فارسی، مقاله ها و طنز نوشته ها، اثر رضا نعمتی کرفکوهی ارائه میگردد.

سرزمین نوروز

دراین تارنما،مجموعه اشعار تالشی و فارسی، مقاله ها و طنز نوشته ها، اثر رضا نعمتی کرفکوهی ارائه میگردد.

باستان گرایی و اسلام ستیزی (1 )

باستان گرایی و اسلام ستیزی/عبدالرضا نواصری


تهیه کننده: رضا نعمتی کرفکوهی

 

 

مقدمه :

 

جامعه ایران جامعه ای "موزاییکی" و یا "چند قومی" است، که هزاران سال در چارچوب جغرافیای سیاسی واحد بر اساس مشترکات تاریخی –زبانی –دینی و سرزمینی علیرغم تنوع فرهنگی –قومی با صلح و آرامش کنار یک دیگر زیسته اند و از هویت ملی و وحدت سرزمینی خود دفاع و محافظت نموده اند. و در طول تاریخ هر یک از اقوام ساکن در ایران  به سهم خود در نضج، دوام و استمرار تمدن ایرانی شرکت داشته و به رغم فراز و نشیب های فراوان توانسته اند به طرق مختلف حیات سیاسی این مرز و بوم را پاس بدارند.

" هم اکنون بیش از 50 درصد جمعیت ایران غیر فارس می باشند." به همین دلیل باید در پاسخ به این پرسش که هویت ملی ما ایرانیان از چه عناصری شکل گرفته است، به این تنوع قومی و امتزاج فرهنگی توجه نمود و هر گونه گفتمانی که با تعریف هویت ملی و ایرانیت ما بر اساس اندیشه ای که بخش بزرگی از ملت ایران را ( اقوام غیر فارس ) نادیده بگیرد و بازتاب آن به خطر افتادن وحدت سرزمینی، ملی و تمامیت ارضی ایران باشد باید  مقابله نمود.

متأسفانه جریانی تحت عنوان ناسیونالیسم افراطی آریایی گرا در پاسخ به شکل گیری و چگونگی تشکیل آنچه ملت ایران می نامیم با افسانه پردازی و اسطوره سازی چگونگی تشکیل این ملت را صرفاً در وقایع دوره باستان ( بنیان گذاری امپراطوری هخامنشیان ) جستجو می کنند و قبل و ما بعد این تمدن را یا بطور کلی نفی و یا عمداً کم اهمیت جلوه می دهند و تشکیل ملت ایران را متصل به نژادی ( آریایی) می داند که یکسره از کوروش و داریوش و بدون هیچ گونه امتزاج و اختلاط با سایر نژادهایی که در این سرزمین زندگی کرده اند توانسته در شکل نامعلوم و افسانه ای گاه بصورت اقلیت و گاه بصورت اکثریت به حیات خویش ادامه دهد و ماندگاری آن را تضمین کند!

نتایج مخربی که این اندیشه در تاریخ نگاری، سیاست ورزی، ساختار سیاسی و اداری و نظم حقوقی کشور، سیاست خارجی و زبان فارسی داشته از توصیف و توضیح این نوشتار خارج می باشد.

همین بس که بواسطه این گفتمان غیر علمی و غیر اخلاقی و نژادپرستانه که متأثر از اندیشه هایی است که دوره تاریخی آن بسر آمده (فاشیسم و نازیسم) به بخش بزرگی از ملت ایران مانند ترک ها و عرب ها و اقوام غیر فارس در کمال بیشرمی توهین می شود؛ و این گفتمان نژادپرستانه که امروز در جامعه تحت عنوان باستان گرایی افراطی و یا ناسیونالیسم آریایی گرا خود را بازیابی نموده است، وحدت ملی –دینی و سرزمینی ما را هدف قرار داده  و رشد آن در آینده امر تشکیل دولت –ملت را با مشکل مواجه خواهد نمود.

متأسفانه در سال های اخیر باستان گرایی و ملی گرایی افراطی در حال تبدیل شدن به ایدئولوژی دیگری است تا دوباره حکایت از چاله به چاه افتادن های ما ایرانیان پایانی نداشته باشد. با توجه به آغاز دو جنگ جهانی اول و دوم بر اساس ناسیونالیسم افراطی و کشتارهای نژادی و قومی در یوگسلاوی سابق، رواندا، بنگلادش، برمه، عراق، سوریه، سودان و طرد این گفتمان در دنیای متمدن امروزی ضروریست که نیروهای مؤمن به "وحدت سرزمینی و ملی ایران" این جریان نژادپرست و ضد ملی وضد اسلامی را افشا و در حاشیه قرار دهند.

بی تردید آرزوی هر ایرانی وطن پرستی بقای ایران یکپارچه و آزاد و با عظمت است. این آرزو با واقع بینی سیاسی، استمرار وحدت ملی، تحقق دمکراسی و عدالت توزیعی، برابری شهروندان در برابر قانون، مشارکت سیاسی همه اقوام در ساخت قدرت، کثرت گرایی فرهنگی و توسعه متوازن همه مناطق کشور میسر می باشد.

تکوین ملت سازی و هویت ملی و فرا قومی ما با تعریف تاریخ، زبان، دین و سرزمین مشترک امکان پذیر می باشد و نه با تفکری که براساس ناسیونالیسم نژادپرستانه و شریرانه و غیر اخلاقی و مصیبت خیز بذر کینه و نفرت قومی و عدم همبستگی ملی را در سطح جامعه امروز ما می پراکند و با استمرار گفتمان خود مناسبات صلح آمیز سیاسی –اجتماعی و فرهنگی اقوام ایرانی را دچار بحران می نماید.

باید پذیرفت فلات تاریخی ایران سکونت گاه اقوام و تمدن های مختلفی بوده که هزاران سال در کنار هم با صلح در یک جغرافیای سیاسی مشترک زندگی نموده اند و با داد و ستد فرهنگی میان خود و امتزاج و اختلاط ایرانیت کنونی ما ملت ایران را رقم زده اند.

این نوشتار با هدف جمع آوری نوشته های نویسندگان مختلف در خصوص این جریان غیر تاریخی ،در صدد معرفی تفکرات ناسیونالیسم افراطی آریایی گرا به نسل فرهیخته و آزاده می باشد.

 

                                                                                                         عبدالرضا نواصری

 آذر 1393

باستان گرایی و اسلام ستیزی

(قسمت اول)

پس از شکست ایران در جنگ های ایران و روس در سال 1812 میلادی و روبرو شدن قشون آن روز ایران با سلاح های پیشرفته یک کشور نیمه اروپایی این سؤال در ذهن بسیاری از نخبگان و منور الفکرهای آن روز جامعه شکل گرفت که علل عدم توسعه و پیشرفت ایران چیست؟ و اینکه چرا ایران که در سالیان دور کشوری آباد و دارای فرهنگ و تمدنی پیشرفته و غنی بود دستخوش انحطاط و رکود مزمن شد و چه عواملی موجب این سیر نزولی گردید؟

موانع توسعه و عقب ماندگی در ایران با نظریه های متفاوتی توضیح داده شده است این نظریه ها را می توان به سه گروه عمده دسته بندی کرد که عبارتند از :

1- گروه اول عوامل خارجی را مسئول عقب ماندگی می دانند.

نظریه هایی که حمله اعراب به ایران و پیدایش اسلام را بطور مشخص و همچنین حملات ترکان آسیای میانه و مغول ها را مهم ترین عوامل توسعه نیافتگی ایران به شمار می آورند. ( نظریه باستان گرایی )

2-گروه دوم عامل ذهنی و فرهنگی و شخصیتی را مسئول عقب ماندگی می شمارند.

( مانند آرامش دوستدار در کتاب در خشش های تیره –علی رضا قلی در کتاب جامعه شناسی نخبه کشی –صادق زیبا کلام در کتاب اثر ما چگونه ما شدیم –محمود سریع القلم درکتاب  عقلانیت و توسعه یافتگی ایران )

3-گروه سوم بر عامل اقتصادی یا دقیق تر بر مناسبات تولیدی جامعه تکیه می کنند.

( مانند حبیب الله پیمان در کتاب درباره استبداد ایرانی –احمد اشرف درکتاب اثر موانع تاریخی رشد سرمایه داری در ایران دوره قاجاریه –همایون کاتوزیان درکتاب   اقتصاد سیاسی ایران ).

باستان گرایان و ناسیونالیستهای افراطی فارس محور که گفتمان هویتی خود را بر اساس نظریه اول پایه ریزی نموده اند معتقدند که پیدایش اسلام و هجوم اعراب به ایران با پایان حکومت ساسانیان که اوج تمدن باستانی ایران محسوب می شد همراه بود.

پس از این دگرگونی و شکست ایرانیان در برابر هجوم اعراب وقفه ای طولانی –بیش از یک قرن –در توسعه فکری –علمی تمدن ایران رخ داد و از آن پس به انحراف کشیده شد. این نظریه پیدایش اسلام را به عنوان دستگاه دینی –ایدئولوژیک عامل دگرگونی های نهادهای جامعه دانسته و معتقد است که همین غلبه رشد جامعه ایران را منحرف و سپس ایستا کرد.

ابراهیم پور داود –احمد کسروی –صادق هدایت –میرزا آقا خان کرمانی –فتحعلی آخوند زاده –عارف قزوینی –حسین کاظم زاده ایرانشهر –حسین پیرنیا –ملک الشعرای بهار –رضا تربیت –ذبیح بهروز –ابوالحسن حکیمی –پرویز ناتل خانلری –ارسلان پوریا –محمد جعفر محجوب –شاهرخ مسکوب و تاحدی علی میر فطروس از جمله نمونه هایی از صاحب نظران این نظریه اند که با درجات مختلف عامل دینی را مسئول عقب ماندگی ایران می دانند.

میرزا آقا خان کرمانی می نویسد: "  هر شاخه از درخت اخلاق زشت ایران را که دست می زنیم ریشه او کاشته عرب و تخم و بذر مزروع تازیان است. جمیع رذایل و عادات ایرانیان یا امانت و ودیعت ملت عرب است یا ثمر و اثر تاخت و تاز هایی واقع شده است.

و یا میرزا فتحعلی آخوندزاده در نامه ای به شاهزاده جلال الدین میرزا می نویسد:

" نوّاب اشرف شما زبان ما را از تسلط زبان عربی آزاد می فرمایید من نیز در این تلاش هستم که به ملت خودمان از دست خط عربها نجات دهم کاش ثالثی پیدا شدی و ملت ما را از قید اکثر رسوم ذمیمه این عرب ها که سلطنت هزار ساله آیین ممدوحه بلند آوای ما را به زوال آوردند و وطن ما را که گلستان روی زمین است خراب اندر خراب کردند و ما را بدین ذلت و سرافکندگی و عبودیت و رذالت رسانیدند آزاد نمودی اما نه به رسم نبوّت یا امامت که خلاف مشرب من است بلکه به رسم حکمت و فیلسوفیّت.

وی اسلام را آیین تحمیلی اعراب بر ایرانیان می داند که: "علاوه بر آنکه سلطنت هزار ساله ما را به زوال آوردند و شأن و شوکت ما را بر باد بردند و وطن ما را خراب اندر خراب نمودند خطی را نیز به گردن ما بسته اند که به واسطه آن تحصیل سواد متعارف هم برای ما دشوارترین اعمال شده است.

از دید آنان آیین اهورایی و باستانی ایرانیان –زردتشتی –نه تنها سد راه پیشرفت و تمدن نبود بلکه در عصری که آن آیین در ایران گسترش داشت ایرانیان دارای امپراطوری نیرومند و پهناوری نیز بودند. مشکل هر چه بود از زمان هجوم اعراب به ایران بوجود آمده بود. آن امپراطوری عظیم و تمدن بزرگ در نتیجه یورش اعراب و چیرگی اسلام در ایران از بین رفته و جای آن را ایرانی عقب مانده، فقیر و ناتوان گرفته بود.

" نژاد پاک آریایی و اهورایی" ایرانی مسئولیتی در قبل عقب ماندگی ایران نداشت. مسئولیت یا گناه این عقب ماندگی با دیگران بود:اعراب و اسلام.

رد پای این تفکر نژاد پرستانه را حتی می توان در جریان روشنفکری رادیکال قرن بیستم هم مشاهده نمود. نشریه ایرانشهر که منعکس کننده آرای روشنفکران رادیکال و غیر مذهبی ایرانی در برلین بود در تحلیلش از علل عقب ماندگی ایران از جمله به سراغ " امپریالیسم عرب" رفته و نتیجه گیری می نماید که سلطه اعراب بر ایران باعث "رکود ذهن خلاق نژاد آریایی ایرانیان شده است.

نتیجه تاریخی این تفکر ناسیونالیستی افراطی نشاندن اسلام –اعراب –ترکان –اسکندر مقدونی –رومیان –استعمار و دیگران بر جایگاه متهمین عقب ماندگی تاریخی ایران است. ( ادامه دارد)