سرزمین نوروز

دراین تارنما،مجموعه اشعار تالشی و فارسی، مقاله ها و طنز نوشته ها، اثر رضا نعمتی کرفکوهی ارائه میگردد.

سرزمین نوروز

دراین تارنما،مجموعه اشعار تالشی و فارسی، مقاله ها و طنز نوشته ها، اثر رضا نعمتی کرفکوهی ارائه میگردد.

باستان گرایی و اسلام ستیزی ( 6)

http://s6.picofile.com/file/8191135026/E4434356.jpg

باستان گرایی و اسلام ستیزی/ عبدالرضا نواصری

تهیه کننده: رضانعمتی کرفکوهی

سمت پایانی )

متهم نمودن اعراب مسلمان در هنگام فتح ایران به کتاب سوزی!؟

کتاب سوزی فاتحان عرب مسلمان را در ایران هیچ یک از مؤرخان نیاورده اند بجز حاجی خلیفه ( در کتاب کشف الظنون) که در شمار متأخران است ( متوفی به سال 1067 هـ ) و اگر عربها کتابخانه های ایران را سوزانیده بودند مؤرخان قدیم نامی از این حادثه می بردند.

جالب اینکه ناسیونالیست های نژادگرا نه می دانند محل این کتابخانه های خیالی کجا و نه حتی مدرکی را در این خصوص ارائه می دهند. و این در حالی است که رژیم موبدی حاکم بر ایران در دوره ساسانی رژیمی ضد علمی بوده و تا هر جا که این روح حاکم بوده مانع رشد علوم بوده است.

به همین دلیل در جنوب غربی و شمال شرقی ایران که از نفوذ روح مذهبی موبدی دور بوده مدرسه و انواع علوم وجود داشته و در سایر جاها که این روح حاکم بوده درخت علم رشدی نداشته است. بقول جاحظ در کتاب المحاسن و الأضداد "ایرانیان دوره ساسانی علاقه زیادی به نوشتن کتاب نداشتند  و بیشتر به ساختمان علاقه مند بودند.

عدم نوشتن در مذهب زردتشت در عهد ساسانی روح حاکم بر دستگاه موبدی بوده است. دکتر همایون کاتوزیان در اثر خود بنام ایرانیان فقر علمی امپراطوری ایران باستان از هخامنشی تا ساسانی را چنین بیان بیان می کند:

نشانه ای از هیچ تحول علمی ( به جز ستاره شناس و طالع بینی ) و تفکر فلسفی و تاریخ نگاری که در میان یونانیان آن زمان به سطح بسیار بالا رسیده بود در میان ایرانیان در دست نیست، اما مردمان آزاد  یونان شهروندانی بودند که می توانستند در محدوده ای مشخص، آزادند و بدون دخالت حکومت به چنین فعالیتی بپردازد.

گوستاو لوبون در اثر خود تمدن اسلام و عرب در مورد سوزانیدن کتابخانه ها توسط فاتحین مسلمان می گوید: "سوزانیدن کتابخانه اسکندریه که آن را به فاتحین اسلام نسبت داده اند جای بس تعجب است که یک چنین افسانه موهومی چگونه در این مدت متمادی به شهرت خود باقی مانده است و آن را تلقی به قبول نموده اند، ولی امروز بطلان این عقیده به ثبوت پیوسته و معلوم و محقق گردیده است که خود مسیحیان پیش از اسلام همچنانکه همه معابد و خدایان اسکندریه را با کمال اهتمام منهدم نموده اند، کتابخانه مزبور را نیز سوزانیده بر باد دادند، چنانکه در زمان فتح اسلام از کتابهای مزبور چیزی باقی نمانده بود تا آن را طعمه حریق سازند.

ارنست گامبریچ در تاریخ جهان در خصوص علاقه اعراب مسلمان به علم و نشر آن چنین می گوید: "اعراب مسلمان حتی بیش از ایرانیان، از یونانیانی که در شهرهای تسخیر شده امپراطوری روم شرقی به سر می بردند علم و فرهنگ آموختند آن ها به جای سوزاندن کتاب ها شروع به جمع آوری و خواندن و ترجمه آن ها کردند.

بیش از همه به نوشته های آموزگار معروف اسکندر، یعنی ارسطو، علاقه مند شدند و آنها را به عربی ترجمه کردند از ارسطو آموختند که به هر چیزی در طبیعت نظر دوزند، و اصل و منشأ هر پدیدار را به تفحص گیرند.

آن ها با علاقه و شور و اشتیاق دل مشغولی چنین مسائلی شدند. نام بسیاری از علومی که ما غربیان در مدرسه می آموزیم از زبان عربی گرفته شده است مانند شیمی و جبر. کتابی که در دست دارید از کاغذ ساخته شده است چیزی که ما آن را مدیون اعراب مسلمان هستیم، اعرابی که خود چگونگی ساخت آن را از اسرای جنگی چینی آموختند.

با این همه چندان هم بد نبود که اعراب مسلمان امپراتوری عظیم خود را بر پا کردند زیرا از طریق آن فتوحات بود که اندیشه ها و یافته های ایرانیان، یونانیان، هندیان و حتی چینی ها همه برهم نهاده شدند.

جالب اینکه مسئله آتش سوزی کتابخانه ها بدون سند و مأخذ ششصد سال بعد از فتح مصر و ایران توسط سپاه اسلام مطرح می گردد. این اتهام به دینی منتسب می گردد که اولین آیه آن بابخوان شروع می شود و هر جا این دین وارد شده است به شکوفائی علمی، انسانی، اخلاقی و فکری مردم سرزمین فتح شده منجر شده است.

دکتر حبیب الله پیمان در تکوین و باز تولید استبداد در ایران در این خصوص چنین می گوید: " حملات عرب ها، آن گونه که بعضاً تصور کرده اند با ویرانی همراه نبود آنها هرگز همانند مغول زیر ساخت های اقتصادی و اجتماعی ایران را تخریب نکردند، سیستم کشاوزی و آبیاری دست نخورده باقی ماند و امنیت کشاورزان بر روی اراضی شان تضمین گردید، آتش زدن کتابخانه ها یا از بین بردن آثار فرهنگی ایران بیش از اسلام بیشتر افسانه است تا واقعیت تاریخی.

گزارش های مربوط به تخریب گسترده آثار مکتوب آن گونه که در روایت ابن خلدون آمده است توسط دیگر مورخان معتبر و مقتدر هم تأیید نشده است و محققان بی غرض جدید نظیر غلامحسین صدیقی نیز در صحت آن گزارش ها تردید کرده اند. نکته مهم تر این که عرب ها به عکس مغول ها آسیبی به نیروی انسانی ایران به ویژه نیروهای متخصص و صاحبان علوم و فنون یا نخبگان اداری و اقتصادی کشور وارد نیاوردند همان ها که چندی بعد و همزمان با تأسیس خلافت عباسی به طور وسیعی جذب خدمات اداری شده جز مقام خلافت بیشتر پست های کلیدی از جمله وزارت را در اختیار گرفتند و سازماندهی نوین اداری، سیاسی و مالی خلافت اسلام را به انجام رساندند.

بخش دیگری از ایرانی ها عرصه فرهنگ و علم و ادب و زبان را اشغال و منشأ تحولات و پیشرفت های بزرگی در علوم عقلی، فقهی، ادب و زبان عرب، شعر، هنر و سپس علوم گشتند. همان ها در ترجمه آثار فرهنگ، تمدن و تاریخ ایران از زبان پهلوی به عربی پیشقدم شدند.

خدای تامه یا تاریخ پادشاهان ایران به نام تاریخ ملوک الفرس توسط عبدالله بن مقفع ترجمه شد. وی همچنین کتاب آیین نامه شامل آداب و رسوم و نظام ها و مذاهب ایرانیان، کلیله و دمنه، کتاب مزدک و کتاب تاج در تاریخ انوشیروان و الادب الکبیر و الادب الصغیر و نامه الیتیمیه را ترجمه نمود. همچنین به این فهرست طولانی می توان کتاب های رستم و اسفندیار و بهرام شوش و اوستا و شرح و تفسیر آن، ترجمه جبله بن سالم، کتاب هزار افسانه و کتاب بوسفاس و افسانه و گردش یا تفریح و تنزه، خروس و روباه، روز به یتیم، نمرود، عهد و وصیت اردشیرنامه، موبد موبدان و کتاب اردشیر در سیاست و تدبیر و دستورهای خسرو و کتاب آداب و رسوم نظام های جنگ و سپاهیان را افزود.

این ها نمونه از شواهد تاریخی است که نشان می دهد اسلام و عرب نه فقط باعث نابودی میراث علمی و فرهنگی ایران نشد که به عکس موجبات ترویج و نشر آن در میان ملل مختلف فراهم آورد. نهضت علمی و فرهنگی اسلامی همین کار را با میراث فرهنگی یونان که بدین معنی که با انتقال آن به ایران محرک رشد و اعتلای علمی و عقلی در این کشور و تجدید حیات و گسترش آن فرهنگ و سپس انتقال دوباره آن به مغرب زمین شد. شکفتگی علمی و فرهنگی حاصل از ورود اسلام به ایران این حادثه را غیر قابل قیاس با دیگر حوادث مشابه نظیر حمله اسکندر و چنگیز و استیلای دراز مدت مقدونیان و مغولان نموده است.

همچنین دکتر نصر حامد ابوزید در محمد و آیات خدا برخورد اعراب مسلمان با تمدن و فرهنگ سرزمین های فتح شده را چنین توصیف می کند:

مسلمانان در سرزمین های تصرف شده با مسیحیان، یهودیان، هندوها و زردتشتیان و نیز انواع و اقسام جریان ها و فرقه های مذهبی دیگر مواجه شدند. اعراب از اقوام دیگر آموختند و دانش آنها را نه تنها در عرصه اقتصاد و حکومت داری، بلکه در زمینه همه آنچه که به صورت های مختلف دین مربوط می شود اخذ و اقتباس کردند یا تغییر شکل دادند.

اعراب در خلال جهان گشایی شان به هیچ وجه هر آنچه را که پیش روی خود می یافتند منهدم نساختند نه آثار باستانی هند را، نه ایران و نه مصر را. حتی آنها دست به تخریب مجسمه های دینی و مکان های مقدس آیینی نزدند. آنها دستاوردهای فرهنگی و اندیشه های دینی را پذیرا شدند و اخذ کردند و آنها را به صورت همان چیزی توسعه دادند که ما امروزه به نام سنت های مختلف فرهنگ اسلامی می شناسیم.

با توجه به رواج فرهنگ شفاهی در ایران باستان و عدم تولید فرهنگ مکتوب به دلیل ناهنجار بودن خط پهلوی در قیاس با تمدن یونان صحبت از داشتن هزاران کتابخانه و کتاب و سوزانیدن آنها توسط اعراب مسلمان بیشتر به افسانه و خیال می ماند تا واقعیت.

بطوریکه دکتر پرویز رجبی در اثر خود بنام سده های گمشده در خصوص شفاهی بودن فرهنگ در دوره باستان چنین می گوید: "

من هرگز به اشاره ی به این واقعیت خسته نخواهم شد که ما از آغاز هستی تاریخی به روایت شفاهی بیشتر از ادب مکتوب توجه کرده ایم، اوستا، کتاب دینی مان نیز جز در چند مورد استثنایی، به صورت شفاهی در سینه های دین داران جای داشت و حتی موبدان هم از آن به صورت شفاهی استفاده می کردند. علاقه به روایت شفاهی تا نخستین سده های دوره اسلامی به قوت خود باقی بود.

با همه نظرهای موجود که ذخیره های عظیمی از کتاب های ایرانی سوزانده و نابود شده اند! با نشانه های موجود نمی توان گمان داشت که ایرانیان پیش از اسلام به اندازه ی یونانیان اثر مکتوب داشته اند. جز سنگ نبشته ها و معدود خبر جسته و گریخته تقریباً تنها منبع تاریخ ایران باستان نوشته های غیر ایرانیان به ویژه یونانی و رومی و عربی است. هنگامی که در یونان متن هایی مانند  ایلیا و ادیسه ی هومر و متن های فلسفی ده ها فیلسوف، از آن میان افلاطون و ارسطو و متن های تاریخی ده ها مورخ مانند هردوت، گزنفن و پلوتارخ و یا خطیبی مانند سیسرون از زبان یونانی پاسداری می کردند، فصاحت فی البدیهه ی راویان شفاهی، توانایی ایستادگی در برابر برداشت ها و سلیقه های خلق الساعه ی مردمان پراکنده ی سرزمین بسیار گسترده ی ایران را نداشت.

همچنین دکتر پرویز رجبی از نقش اعراب مسلمان در گسترش نهضت تألیف و ترجمه کتب و نشر علوم و احتضار زبان و خط پهلوی در دوره ی ساسانی می نویسد:

سماجتی کودکانه است که هنوز هم برخی می کوشند، گناه خامی نثر فارسی را به گردن عرب و ترک و مغول بیندازند، که آمدند سوختند و کشتند و بردند و گویا زبانمان را هم بند آوردند. و در جای دیگر رجز می خوانیم که زبان رسمی دربار خلفا و مغول ها و ایلخانان ترک، فارسی بوده است.

می خواهم بگویم که ایرانیان نخست پس از اسلامی شدن و تحت تأثیر موقعیت خاصّی، که عرب ها و اسلام در زندگی اجتماعی ایرانیان فراهم آورند، با نوشتن مأنوس شدند و به آن خوی گرفتند، حتی به قیمت انگیختن خشم برخی، نمی توان باور نداشته باشم که ما نوشتن و تا حدودی سرودن را مرهون عرب ها هستیم.

ما دیر یا زود باید از اصطلاح عرب جاهلیت فاصله بگیریم. منظور ما از جاهلیت متفاوت است از منظور عرب ها! همین عرب ها بودند که با تماس با کاغذ دیگر دل از آن نکندند. آبشخور خطّ بیش تر ملت های جهان آرامی و سامی است. سه دین توحیدی بزرگ جهان نیز که با رخنه به سراسر جهان جغرافیایی، سیاسی و مدنی و فرهنگی دنیا را دگرگون کرده اند، آبشخوری سامی دارند.

این را هم فراموش نکنیم که ما از مردمی جاهل نمی توانستیم شکست بخوریم. عرب ها ظرف ده سال تا فرغانه را مانند کف دست خود می شناختند.

ما بیش از یک هزاره با یونان و روم کل کل زدیم و کاری از پیش نبردیم اما عرب ها در آغاز کار خود از جبل الطّارق گذشته و قرطبه و غرناطه را چنان آذین بستند که هنوز این دو شهر مایه ی غرور اسپانیایی ها هستند و علی الحساب روزیشان دست توریست هایی است که از بناهای دوره اسلامی این دو شهر دیدن می کنند. ما دیر یا زود باید از اصطلاح عرب جاهلّیت فاصله بگیریم.(1)

ناسیونالیست های نژاد پرست آریایی گرا با تحریف تاریخ، جعل و افسانه سرایی درصدد بدبین کردن مردم و بخصوص نسل جوان به فرهنگ و تمدن اسلام هستند. و این حقیقت را نادیده می گیرند که "در طی 14 قرن همراهی تاریخ ایران و اسلام فرهنگ غنی و گسترده پدیده آمده است که در آن هیچ یک را نمی توان از دیگری باز شناخت، فرهنگ ایرانی بدون اسلام جستن به همان اندازه محال است و غیر قابل تصور که فرهنگ اسلامی را بدون ایران دیدن.

 1- توضیح وبلاگ خله لون: البته در این قسمت از نوشتار، که با خط قرمز مشخص گردیده ،سعی شده مقداری چاشنی عربیت از اسلامت پرچربتر جلوه داده شود و تقریبا رگه هایی از "پان عربیسم" جلوه نمایی کند. واقعیت امر این است که عربها تا قبل از اسلام ار نطر مدنیت بسیار درسطح پایین تری از ایرانیان قبل از اسلام بوده اند و الحق که عنوان "اعراب جاهلیت" مستحق این قوم بادیه نشین بوده است .

اعراب چیزی به اسلام برای عرضه کردن جزء شمشیر برهنه نداشته و هر شرفی کسب کرده به برکت دین مبین اسلام بوده است.ایکاش نویسنده ی محترم زحمات نگارش متن جالب خودش را در قسمتهای پایانی این نوشتار، با این چندجمله ی تحریک آمیز قدری به پان عربیسم نزدیک نمیکرد.

ولی درعوض ایرانیان خدمات ارزشمندی به اسلام نموده و ذوق وهنر خودشان را در اختیار اسلام گذاشته و بزرگمردان علم و ادب همگی از سرزمین ایران برخاستند. به کتاب "خدمات متقابل ایران و اسلام اثر مرتضی مطهری" مراجعه شود.

نتیجه گیری :

ناسیونالیسم افراطی با ایدئولوژی آریایی گرایی و فارس محور خود تا کنون نتوانسته با غلوها و بزرگ نمایی های افسانه ای خود از باز آفرینی گذشته باستانی ایران، پیش از اسلام بر خلاف ناسیونالیسم ملی گرای نوین اروپایی و به ویژه آلمانی که این جریان متأثر از آن می باشد به خلق هویتی نو و امروزی جهت ملت ایران نایل آید، زیرا این جریان بیشتر نتیجه هیجان ایدئولوژیک و رؤیاهای عاطفی ( ناسیونالیسم رمانتیک) و کمبودهای تاریخی می باشدتا حاصل ارزیابی واقع گرایانه ی تاریخ و جامعه ایران با توجه به دو عنصر نژاد آریایی و گذشته باستانی در گفتمان هویتی آنان و در نتیجه دشمنی آنها با تمدن اسلامی و اقوام غیر فارس ( بخصوص عرب ها و ترک ها) ماهیت غیر تاریخی ناسیونالیسم نژاد پرست آریایی پیامدهای خطرناکی جهت وحدت ملی و تمامیت ارضی میهنمان ایران دارد.

باز تولید این گفتمان افسانه ای که عاری از هر نوع وجه علمی و انسانی و اجتماعی و فرهنگی است در بخشی از جامعه و حتی ساخت قدرت باعث رشد افراطی گری گسست همبستگی ملی، رشد حرکت های گریز از مرکز و درگیری های قومی درکشورمان خواهد شد. شرایط امروز کشورمان ( رشد افراط گرایی قومی و دینی در منطقه )و همچنین ترکیب جمعیتی ملت ایران که ترکیبی است چند قومی به ما می آموزد که ایرانیت امروزمان را بر اساس تاریخ و فرهنگ ایرانی بعنوان زمینه ی تاریخی ایران اسلامی و تمدن اسلامی بعنوان عصر زرین فرهنگ ایرانی و تمدن مدرن تعریف کنیم. "

زیرا توصیف ایرانیان ( و حتی فارسی زبانان) به عنوان یک نژاد خالص نه تنها با حقایق تاریخی و تجربی در تضاد است بلکه مهم تر از آن چنین تعریفی ظرفیت و توانایی بالقوه و چشم گیر ایرانیان برای دریافت، جذب و تلفیق فرهنگ های بیگانه از بابل قرن ششم پیش از میلاد تا آمریکای قرن بیستم را در نظر نمی گیرد در حقیقت همین ویژگی راز غنا و تداوم فرهنگ و تمدن ایرانی است.

باید پذیرفت "جامعه ایران، موزائیک کنار هم چیده اقوام است. اگر چه به ظاهر رنگ و لعاب های آن گوناگون، رنگارنگ و با نقش و نگارهای خاص خود، یگانه و بیگانه از هم می نماید، ولی در اصل فرش انداز یک جامعه اند، در زیر سقف حیات یافته و سرنوشت تاریخی –فرهنگی واحدی را رقم زده اند. هم چنان که گاه خوشی و نیک انجامی در کنار هم زیسته اند، گاه سختی و بد فرجامی نیز به طور یکسان به پایان آن نگاره نشسته اند.

ظلم ستمگران و متجاوزان داخلی و خارجی را نیز کم و بیش با هم درک را می کرده اند و در فتوحات و کشور گشایی ها نیز در کنار هم رکاب زده اند و دوشادوش هم جنگیده اند و به رغم فراز و نشیب های تاریخی، هویتی کهن و فرا قومی را به نام ایران پدید آورده اند.

در شرایط کنونی که ناسیونالیسم نژادی در تلاش است که اقوام داخل ایران را با گفتمان نژاد پرستانه و تحریف تاریخ و افسانه سازی در مقابل یکدیگر قرار دهد ضروریت که با طرح حقایق تاریخی، خویشاوندی و وحدت قومی و فرهنگی میان اقوام جامعه با این جریان با ماهیت غیر تاریخی و فاشیستی مقابله نمود.

وسر انجام آنکه، هویت ملی ایران بر خلاف تصور ناسیونالیسم افراطی آریایی گرا "شالوده مرکزی و واحدی ندارد بلکه همچون موزائیکی است که عوامل مختلف از تاریخ و فرهنگ ایرانی، مذهب اسلام و تشیع، فرهنگ و تمدن مدرن و فرآیند های جهانی شدن در شکل گیری آن مؤثر بوده اند. (پایان)

درپایان با قدردانی از مؤلف این اثر گرانمایه امیدوارم این متن، مورد پسند خوانندگان ارجمند قرار گرفته باشد.(باتشکراز همراهی شما خوانندگان محترم وبلاگ خله لون)