سرزمین نوروز

دراین تارنما،مجموعه اشعار تالشی و فارسی، مقاله ها و طنز نوشته ها، اثر رضا نعمتی کرفکوهی ارائه میگردد.

سرزمین نوروز

دراین تارنما،مجموعه اشعار تالشی و فارسی، مقاله ها و طنز نوشته ها، اثر رضا نعمتی کرفکوهی ارائه میگردد.

ازکویر مزینان تا دریای بیکران

از کویر مزینان تا دریای بیکران

به مناسبت 29 خرداد، سی وهشتمین سالگرد درگذشت شهادت گونه دکتر علی شریعتی

http://s3.picofile.com/file/8191345000/4zizy3r.jpg

مقاله ای از : خانم هانیه حسن زاده فومنیhaniye.cf

تهیه و تصویر گذاری: رضا نعمتی کرفکوهی

شگفتا وقتی که بود نمی دیدم،

وقتی می خواند نمی شنیدم...

وقتی دیدم که نبود

وقتی شنیدم که نخواند.

اشاره: 29 خرداد سالروز درگذشت استاد فرزانه، دکتر علی شریعتی است. او اندیشمندی تاثیرگذار در جامعه ایرانی بوده، هست و خواهد بود. از شریعتی گفتن کار آسانی نیست.

او استاد سخن به معنی واقعی کلمه است. وقتی از شخصیت های برجسته ای چون علی(ع) و فاطمه (س) و حضرت ابراهیم و ذبح اسماعیل و... می گوید، آدم را با خود می برد، می برد تا دل حادثه، تا عمق یک فاجعه، تا آخر کلام.

وقتی شروع به خواندن نوشته های استاد می کنی کششی بی واسطه تو را می کشاند و حاضر نیستی حتی لحظه ای از او جدا باشی. و تا آخرش می روی.

می روی و از تراوشات ذهن طلایی اش سرشار می شوی. به فکر می روی و به فراز و نشیب زندگی اش فکر می کنی. به سخنان عجیبش

http://s6.picofile.com/file/8193497892/%D8%B4%D8%B1%DB%8C%D8%B9%D8%AA%DB%8C.jpg

براستی اگر هنوز دکتر حیات مادی داشت به کدام نقطه از قله های معرفت رسیده بود؟

دکتر علی شریعتی فرزند دل کویری به نام مزینان بود. در سال 1312 ه.ش در روستایی به نام کاهک چشم گشود. مادرش زنی بود روستایی و پدرش مردی اهل قلم و مذهبی.

سوای آن مادربزرگ مادری و پدری وی و ملا زهرا ( مکتب دار کاهک) بر او تاثیر گذاشتند.

مثل همه بچه ها در سن 7 سالگی راهی دبستان شد. از همان دوران بزرگترین سرگرمی او گذراندن اوقات خود در کتابخانه پدر بود.

در سن 16 سالگی سیکل گرفت و وارد دانشسرای مقدماتی شد. و تنها هدفش ادامه تحصیل بود.

سال 31 برای اولین بار بازداشت شد و این نخستین رویارویی او و نظام حکومتی بود. این بازداشت طولانی نبود. اما تاثیر زیادی در زندگی آینده او گذاشت. و شاید بتوان گفت: سرآغاز فصلی نو در زندگی او بود. فصلی که برای ذهن خلاقش بهاری شد بدون خزان.

پس از اخذ مدرک دیپلم دانشرای مقدماتی در اداره فرهنگ استخدام شد. اما دست از ادامه تحصیل نکشید. همان ایام در کنکور حقوق نیز شرکت کرد. البته به رشته فیزیک هم علاقه مند بود.

اما مخالفت پدر، او را از پرداختن بدان رشته بازداشت. همان سالها به تالیف چهار جلد از کتابهای دوره ابتدایی پرداخت. این کتابها در سال 35 توسط انتشارات و کتابفروشی باستان مشهد منتشر، و چند بار تجدید چاپ شد.

http://s6.picofile.com/file/8193499076/%D8%B9%D9%84%DB%8C_%D9%88_%D8%B2%D8%B1%D8%AA%D8%B4%D8%AA.jpg

دکتر شاعر هم بود و در سبک(( نو)) اشعار تکان دهنده ای داشت. هفته ای یک بار در رادیو برنامه ادبی اجرا می کرد و گهگاهی نیز مقالاتی در روزنامه خراسان به چاپ می رساند.

در این دوران فعالیتهای او همچنان در نهضت مقاومت ادامه داشت. ولی هنوز شکل ایدئولوژیک به خود نگرفته بود.

در سال 47 با پوران شریعت رضوی، یکی از همکلاسی هایش ازدواج کرد.

http://s3.picofile.com/file/8193500150/%D8%B9%D9%84%DB%8C_%D9%88_%D9%BE%D9%88%D8%B1%D8%A7%D9%86.jpg

پس از تحویل پایان نامه خود به دانشگاه به دلیل تسلطی که به زبان فرانسه داشت برای ادامه تحصیل بورسیه شد و به فرانسه مهاجرت کرد. پس از ورود به فرانسه بدلیل علاقه ای که برای هر یک از شاخه های علوم انسانی قائل بود، او را در انتخاب رشته دچار تردید می کرد.

فرانسه در آن سالها کشور پر آشوبی بود و بحران الجزایر از سالها قبل آغاز شده بود. دولت خواهان تسلط بر الجزایر بود و روشنفکران خواهان پایان بخشیدن به آن.

در آغاز تحصیلات، یعنی سال 38 در دانشگاه سوربن، بخش ادبیات و علوم انسانی ثبت نام کرد. وی به پیشنهاد دوستان و علاقه شخصی به قصد تحصیل در رشته جامعه شناسی به فرانسه رفت.

ولی در آنجا متوجه شد که فقط در ادامه رشته قبلی اش می تواند دکترا بگیرد.

پس از مشورت با اساتید، موضوع رساله اش را کتاب ((تاریخ فضائل بلخ)) اثر مذهبی، نوشته صفی الدین قرار داد.ساعت ها روی رساله اش کار می کرد. اما دامنه مطالعاتش بسیار گسترده تر از سطح دکترایش بود

http://s6.picofile.com/file/8193507734/%D8%B9%D9%84%DB%8C_%D9%88_%D8%A7%D8%B1%D9%88%D9%BE%D8%A7.jpg

در اروپا به جمع جوانان نهضت آزادی پیوست و در فعالیت های سازمان های دانشجویی ایران در اروپا شرکت می کرد. در سالهای 40و41 در کنگره ها حضور فعال داشت. در این دوران در  روزنامه های ایران آزاد، اندیشه جبهه در آمریکا و نامه پارسی حضور فعال داشت.

اما به تدریج با پیش گرفتن سیاست صبر و انتظار از سوی رهبران جبهه، انتقادات دکتر از آنان شدت یافت و از آنان قطع امید کرد و از روزنامه استعفا داد و در سال 41 با خواندن کتاب ((دوزخیان روی زمین)) نوشته فرانس فانون با اندیشه های این نویسنده آشنا شد. و در چند سخنرانی برای دانشجویان از مقدمه آن به قلم ژان پل سارتر بود، استفاده کرد.

در سال 43 از رساله خود دفاع کرد و با درجه دکترای تاریخ فارغ التحصیل شد. و بورسیه او از طرف دولت به پایان رسید. دکتر بر خلاف میل باطنی اش به پیشنهاد دوستان از راه زمینی به ایران برگشت.

در راه برگشت سر مرز دستگیر شد. حکم دستگیری مربوط به ساواک بود و متعلق به دو سال پیش. پس از بازداشت به زندان ((غزل قلعه)) در تهران منتقل شد.

http://s3.picofile.com/file/8193498100/%D8%B9%D9%84%DB%8C_%D8%AF%D8%B1_%D8%B2%D9%86%D8%AF%D8%A7%D9%86.jpg

پس از آزادی به مشهد برگشت و دوباره به شغل آموزگاری در اداره فرهنگ روی آورد و همان زمان درخواست استادیاری تاریخ را به دانشگاه تهران داد و بالاخره در سال 45 استادیار تاریخ دانشگاه تهران گردید. پس از یک سال به عنوان استادیار رشته تاریخ در دانشکده مشهد استخدام شد.

اغلب کلاسهای او با بحث و گفتگو شروع می شد. دانشجویان بعد از شنیدن پاسخ های او بی اختیار دست می زدند. با دانشجویان صمیمی و دوست بود.

اگر وقتی پیدا می کرد با آنها در قهوه خانه چای می خورد و بحث می کرد. کلاسهای او مملو از جمعیت بود. دانشجویان دیگر رشته ها درس خود را تعطیل می کردند و به کلاس او می آمدند.

وارد حسینه ارشاد شد.


http://s6.picofile.com/file/8194255934/%D8%A7%D8%B1%D8%B4%D8%A7%D8%AF.jpg

دکترعلی شریعتی در حال سخنرانی در حسینیه ارشاد

هدف او از همکاری با ارشاد تلاش برای پیشبرد اهداف اسلامی بود. او می کوشید تا حسینیه ارشاد را به یک دانشگاه تبدیل کند. از سال 50، شب و روزش را وقف این کار کرد.

به مرور زمان حضور دکتر در ارشاد، باعث رفتن برخی از اعضا شد، و این موضوع باعث به وجود آمدن جوی یک دست تر و هم فکر تر شد. با رفتن این افراد، پیشنهاد دکتر به اجرا در آمد. دانشجویان دختر و پسر، مذهبی و غیر مذهبی و از هر تیپی در کلاسهای او شرکت می کردند.

http://s3.picofile.com/file/8194258592/%D8%B4_%D9%88_%D9%85.jpg
دکترعلی شریعتی و آیت الله مطهری در حسینیه ارشاد

سال 51، دو ماه قبل از تعطیلی حسینیه ارشاد نمایشنامه ابوذر در ارشاد برگزار شد. این نمایش باعث ترس ساواک شد. تا حدی که هنگام اجرای همین نمایش حسینیه ارشاد برای همیشه تعطیل شد. از آبان 51 تا تیر 52 به زندگی مخفی روی آورد.

ساواک به دنبال او بود تا اینکه در تیرماه 52 دکتر نیمه شب به خانه اش رفت و بعد از جمع آوری لوازم شخصی و وداع با همسر و چهار فرزندش، روز بعد به شهربانی مراجعه کرد و خودش را معرفی کرد. و یک سال و نیم در انفرادی به سر برد.

http://s6.picofile.com/file/8193505018/%D8%B2%D9%86%D8%AF%D8%A7%D9%86.jpg

شکنجه های او بیشتر روانی بودتا جسمی. او اجازه استفاده از سیگار را داشت، اما کتاب نه.

در این مدت بسیاری از چهره های جهانی خواستار آزادی او شدند. بالاخره در شب عید 54 به خانه برگشت. بعد از آزادی تمام وقت تحت کنترل ساواک بود.

در دوران خانه نشینی یعنی دو سال پایانی زندگی اش فرصت یافت تا بیشتر به فرزندانش برسد.

در سال 55 با هم فکری دوستانش قرار شد، فرزند بزرگش، احسان را برای ادامه تحصیل به اروپا بفرستد.

بعد از رفتن فرزند، خودش نیز تصمیم به رفتن گرفت. اما ممنوع الخروج بود. پس از مدتی با کوشش فراوان همسرش با ضمانت نامه توانست پاسپورت بگیرد. در شناسنامه اسم دکتر، علی مزینانی بود، در حالی که تمام مدارک موجود در ساواک به نام علی شریعتی یا علی شریعتی مزینانی ثبت شده بود. به هر روی او از ایران خارج شد.

ساواک در تهران از طریق نامه ای که دکتر برای پدرش فرستاده بود، متوجه خروج او شدند. اما نتوانستند ردی از وی بیابند.

دکتر شریعتی در روز 28 خرداد سال 56 متوجه می شود که از خروج همسر و فرزند کوچکش در ایران جلوگیری شده. به فرودگاه لندن می رود و دو دخترش سوسن و سارا را به خانه می برد. و همان شب اعتراف می کند که جلوگیری از خروج پوران و مونا او را به وطن باز می گرداند.

http://s6.picofile.com/file/8194379118/%D8%A8%DA%86%D9%87.jpg

به گفته دخترانش: دکتر آن شب بسیار عصبی و ناآرام بود و فردای آن روز 29 خرداد درون خانه به شهادت رسید.

بینی اش به نحوی غیر عادی سیاه شده بود و نبضش از کار افتاده بود. پس از انتقال جسد به پزشکی قانونی، بدون انجام کالبد شکافی، علت مرگ را ظاهرا انسداد شرائن و نرسیدن خون به قلب اعلام کردند.

با اینکه دکتر شریعتی وصیت کرده بود پس از مرگ، وی را در حسینیه ارشاد دفن کنند، اما دست سرنوشت چیز دیگری برایش رقم زده بود. او را در دمشق و مجاور زینب کبری به خاک سپردند.

http://s3.picofile.com/file/8193506542/%D9%85%D8%B2%D8%A7%D8%B1.jpg

مزار دکتر علی شریعتی درجوار بارگاه حضرت زینب (س) در سوریه

و امروز 37 سال است که او رفته. کسی که ترجیح می داد با کفشهایش در خیابان راه برود و به خدا فکر کند. کسی که عشق را لذت جستن می دانست و دوست داشتن را پناه جستن. کسی که روحش را قطره قطره می کرد و هر قطره را در خودنویس زرینش که همچون خدا به آن سوگند می خورد، می گذاشت.

او کسی بود که عشق مامور تنش بود و دوست داشتن پیغمبر روحش. کسی که به عرض زندگی فکر می کرد نه به طول آن .و کسی که در روزگار جهل بزرگترین جرمش داشتن شعور بود.

او رفت و ((هبوط در کویر)) ماند. ((با مخاطب های آشنا)) بدرود گفت.

او رفت و ((انسان بی خود)) ماند. ((گیاه شناسی)) را در حد اعلای خود تفسیر کرد. او رفت و ((توحید و شرک)) همچنان پابرجاست. ((آری برادر چنین بود)) که او رفت. استاد تاریخ نگارمان هم به برگی از تاریخ بی پایان جهان پیوست. دریغ و درد و افسوس...

کلام آخر، به قول دکتر

http://s6.picofile.com/file/8193501018/%D9%BE%D8%B3_%D8%A7%D8%B2_%D9%85%D8%B1%DA%AF.jpg

نمیدانم پس از مرگم چه خواهد شد؟

نمیخواهم بدانم کوزه گر از خاک اندامم

چه خواهد ساخت؟

ولی بسیار مشتاقم،

که از خاک گلویم سوتکی سازد.

گلویم سوتکی باشد بدست کودکی گستاخ و بازیگوش

و او یکریز و پی در پی،

دم گرم خوشش را بر گلویم سخت بفشارد،

و خواب خفتگان خفته را آشفته تر سازد.

بدینسان بشکند در من،

سکوت مرگبارم را...

نظرات 12 + ارسال نظر
هادی (قالب حرفه ای وبلاگ) شنبه 23 خرداد 1394 ساعت 08:26 ب.ظ http://theme.sitesetup.ir

خدا رحمتش کنه

خدا شما را حفظ کنه

سعید موسی پور یکشنبه 24 خرداد 1394 ساعت 12:31 ق.ظ

سلام
انسان بزرگ و وارسته ای بود،خدایش رحمت کند،می شود از انسانهای وارسته ای بمثال دکتر بهتر غنیمت برد،در جملاتش گاهی برخی تعصبات و تند روی ها آزارم می داد،من کتب مذهب علیه مذهب،کویر،توتمیسم،فاطمه فاطمه است،محمد و یکی دو کتاب دیگر وی که در مورد فلسفه و تاریخ فلسفه است را مورد مطالعه قرار دادم،چیز شگرفی جز انشائ دقیق دستگیرم نشد،ولی با این حال گاهی مرا به فکر فرو می برد و بانی تفکر عمیقم می گشت.
در مورد اینکه فرمودید وبلاگی برای ارتباط به شما بدهم عارضم که حقیر وبلاگی ندارم،رد پایم را می توانید در چند سایت اعم از دیار میرزا و پره سر و ... بیابیدوخداوند همواره یار و یاورتان باشد.

سلام
درود بر شما دوست خوبم آقای موسی پور عزیز. ممنونم از اینکه هرچند وقتی مهمان سفره خالی ما میشوید و ما قادر به پذبرایی به نحوه ی احسنت از شما خوبان نمی شوم.
قضاوتها در مورد کتابها و سخنرانی های دکتر علی شریعتی متفاوت است.
عده ای اورا شیعه ای متعصب و عده ای او را سنی می پندارند. ولی برای آشنایی با ایده و آرمان شریعتی خیلی باید با احتیاط قضاوت نمود تا حق این خدابیامرز ضایع نگردد.
اهداف آرمانی ایشان مبارزه با زر و زور و تزویر بوده و برای مبارزه با این سه تز، ایده ایشان بازگشت به اسلام اولیه بوده است و طریقه رسیدن به این هم پروتستانیسم اسلامی بود .
مسلم است که این بنده خدا درست میگفته اگر در جهان اسلام هم مثل جهان مسیحیت پروتستانیسم اسلامی به وقوع می پیوست ما امروز مواجهه با پدیده هایی همچون طالبان و داعش و بوکو حرام و امثالم نبودیم.
امروز دنیای مسیحیت دارد به ریش مسلمانها میخندد چرا؟؟؟؟!!!!!!!
به راستی این همه انسان کشی در جهان اسلام چرا؟؟؟؟؟!!!!!!!
و

سعید موسی پور یکشنبه 24 خرداد 1394 ساعت 10:49 ق.ظ

سلامی دوباره
در جواب سوال شما عارضم که،اگر در ژرفای این نسل کشی ها فرو رویم هرگز به اسلامی که محمد (ص) ما را بدان دعوت کرد بر نخواهیم خورد،محمد دین مردم داری و نسل پروری را برایمان به یادگار گذاشت نه نسل کشی و مردم آزاری،این قوم که اکنون زمام تمامی جنگ ها را در اقصا نقاط دنیای فانی بر عهده گرفته مارا جز به یاد قوم یهود انداختن ثمره و نقطه مثبتی ندارد،اینها همان هایی هستند که به پیامبران خدا هم پشت کردند،چه رسد به بنده های حقیر و دست و پا بسته،اسلام چنین دعوتی نداشت،اسلام چنین نخواست،اسلام چنین نکرد،اسلام محمد دین مهربانی است دین عطوفت،اینها نه مسلمانند و نه از اسلام چیزی می دانند،فقط آمده اند تا اسلام را تخریب کنند،این ها مخروب اند در مساجد های ما،شما را دعوت می کنم به شعر زیبای مولانا که در وصف مخروبی که در اور شلیم رویید را بخوانید،مسلمانان واقعی کسانی اند بمثال:مولانا،ملاصدرا،حافظ،خیام،سعدی،غزالی،ابن رشد،ابن خلدون،ابن عربی مسلمانان واقعی اینان اند نه آنهایی که با خون می خواهند اسلام را بنمایانند،اسلام پاک تر و قوی تر از آن است که این اقوام وحشی نامش را زنده کنند!!

سلام و درود برشما .بازگشت به اسلام اولیه یعنی همین.
دروبلاگ " باچشم دل بخوان سخن دل" ( بانو فروزنده غیاثی) در پای پست موسی و شبان، عین همین کامنت شما برایش کامنت گذاشته ام . فکرمیکنم تفکراتمان خیلی به هم نزدیک است موفق باشید آقاسعیدجان

هانیه دوشنبه 25 خرداد 1394 ساعت 02:32 ق.ظ http://haniye.cf

چه عکسای متناسبی انتخاب کردین. درود بر شما

درود خواخور زا

سیدیعقوب آل شفیعی سه‌شنبه 26 خرداد 1394 ساعت 12:59 ق.ظ http://aleshafie.blogfa.com

متاسفانه عده ای که از نوشتن یه انشا معذورند با دوجلد مطالعه آثار نقد بر دکتر شریعتی ؛خزئبلاتی چون عبور از وی سر می دهند البته اینان از بیش ازسی مجموعه آثار دکتر ،چند جلد کتب پراکنده ایشان را ورق نزده اند .درود بر شما و هانیه ی عزیزو بزرگوار.

عزت زیاد استاد. راستی وبلاگ جدید را کی راه اندازی می فرمایید؟

سعید موسی پور سه‌شنبه 26 خرداد 1394 ساعت 01:21 ق.ظ

سلام
امیدوارم دوست عزیزمان جناب آل شفیع این خزئبلات را که در پست پیشین نوشته اند به ما نسبت نداده باشند،انشاا... که این چنین باشد.

سلام / مطمئن باشید جناب آل شفیعی یکی از روشنفکران مؤمن و برجسته خطه فومنات هستند واز تعصبات خشک مذهبی به دورند.
ولی باز نظر بنده براین است اگر پستی و مقاله ای و متنی قدری با نظراتمان مختلف باشد بهتر آن است که نظری تنش زا نگذاریم تا موجب توهم گردد. خیلی از دوستان فهیم این وبلاگ که حتی در لینک همدیگر هم قرار داریم سعی میکنند، اگر در وبلاگ بنده با پستی برخلاف ایده و نظرشان روبرو شوند بخاطر احترام به نظرات و عدم ایجاد مشاجره که فایده ای هم ندارد وارد نمی شوند و نظر نمیگذارند.
در چنین مواردی بنده متوجه می گردم که این پست خوشایند این دوستان نبوده و وارد نشدند. بنده هم بر نظر این دوستان احترام گذاشته و ناراحت هم نمیشوم که چرا در باره بعضی از پست هایم دوستان نظری ننوشتند.
ما باید این فرهنگ را در دنیای مجازی مان نهادینه کنیم و از مطالب و نظرات تنش زا پرهیز نماییم چرا که هرکسی نظری دارد و همه ی نظرات یکسان نیست.
بنده به جهت اینکه دوستی زحمت کشیده و هم محبت نموده در پای پست ام نظری مرقوم فرموده به جهت احترام به ایشان وظیفه دارم کامنتش را منتشر کنم و نیت بنده در دفاع یا ضدیت با بعضی نظرگذاران محترم نیست. هرکسی به این کلبه حقیرانه ام قدم رنجه نماید جای قدمش بر دیدگانم باشد.
از مناظره عالمانه و غیر متعصبانه بین دوستان استقبال میکنم چون موجب تنویر افکار میگردد و اذهان را روشن می سازد.
اگر اجازه بفرمایید می خواهم کامنت شما را اینگونه خطاب به دوست مان جناب آل شفیعی اصلاح نمایم تا اینگونه برداشت ننمایند که جنابعالی متن نوشته ایشان را کاملا "خزئبلات" دانسته اید.
(امیدوارم دوست عزیزمان جناب آل شفیعی این کلمه ی "خزعبلات " را که در کامنتشان بکار برده اند به ما نسبت نداده باشند،انشاا... که این چنین باشد)
با تشکر و پوزش از شما جناب آقای موسی پور عزیز.

سیدیعقوب آل شفیعی سه‌شنبه 26 خرداد 1394 ساعت 05:26 ب.ظ http://aleshafie.blogfa.com

بنده به آرای دوست عزیز جناب موسی پور دردمند مان احترام گذارده و با تامل می نگرم.
خزعبلات مورد اشاره خطاب به ایشان نبوده است بلکه دهه 70یک اپیدمی و بیمار روشنفکری عارض گردید که در دانشگاه ها عده ای حضور یاافتند و پایان اسلام ایدئولوژی را به زعم خود جشن گرفتند؛لب کلام آنان این بود که عصر شریعتی به سر آمده است باید به اسلام مبتنی بر فرهنگ صحه گذارد.متاسفانه بعضا عذه ای با مطالعه چند جلد آثار دکتر مقلد آن تفکر شدند.
امروز پس از دو دهه از آن گرایش ،می بینیم دکتر هنوز که هنوز است نیاز و آلترناتیو بی بدیل بوده است.

سلام استاد و ممنون از توضیحات اندیشمندانه شما.
یادم هست در یکی از آثارش نوشته بود ، به من خرده میگیرند که تو چطور بین اباذر بیسواد و ابوعلی دانشمند ، ابوذر را برگزیده ای در جواب گفته بودند در مقطعی که ما الان درآن بسر می بریم نیازمان به اباذر بیشتر از ابوعلی است.
چرا که ابوعلی نه فقط بر نظام متجاوز مغولی شورش نکرد بلکه بدون توجه به مسئولیت اجتماعی اش حتی وزیر و امر بر دولت متجاوز هم گردید وحتی ذره ای تعصب ملی و عرق وطن دوستی اش هم گل نکرد.
ولی ابوذر برعلیه نظام قبیله ای خود قیام و به پیامبر اسلام ملحق گردیده و مسئولیت اجتماعی اش را به نحو احسن انجام داده است. به نظرم تا آنجا که بنده با آثارش آشنایی دارم او اسلام فرهنگ را رد نکرده بود ولی در آن مقطع نیاز جامعه ایران و امت اسلام را " اسلام ایدئولوژیک " می دانست، ودرست هم تشخیص داده بود زیرا پدیده ی اسلام ایدئولوژیک بود که منجر به انقلاب شد. او نیاز ابوعلی ها را نیاز جامعه ی بی ظلم و آری از ستم و نابرابری میدانست ومعقد بود در چنین جامعه ای اگر ما هزاران ابوعلی هم داشته باشیم بازهم کم داریم.
او عرفان را هم تا اندازه ای قبول داشت که منجر به پدید آمدن منصور حلاج ها نگردد. میگفت اگر تمام مردم ما به آن نقطه ی عرفان برسند که خودشان را خدا بدانند و در کوچه و خیایان کوس اناالحق سر بدهند آنوقت مملکت ما به دیوانه خانه ای بیش تبدیل نخواهد شد.
بالاخره تفکرات در بین بزرگان فرهنگ و اندیشه و ادب و عرفان یکسان نبوده در جایی می بینیم خداوندگار عرفان مولانای بزرگ از ترس کشته شدن بدست مغولان به قونیه میگریزد و ازطرفی عارف دیگر سرزمین ما عطار نیشابوری در شهرش می ماند و به دست متجاوزین مغول کشته میشود و علی شریعتی نیز به خارج از کشور میگریزد. نمیتوان براین بزرگان خرده گرفت که به قول معروف صلاح خویش را خسروان دانند.
ولی آنچه معلوم است اینکه اسلام همانند دیدن مسیحیت نیست که اگر سیلی به صورت راست بخورد باید صورت سمت چپ را نگهداشت تا سیلی دوم راه هم طرف بزند. اسلام به قول شریعتی منشوری ست چند پهلو بک پهلویش احکام و شریعت و پهلوی دیگرش علم اقتصاد و پهلوی دیگرش ایدئولوژی و اینکه همه چیر در اسلام هست که باید در مقاطع مقتضی ازآن بهره برد وحتی برایش ازجان هم مایه گذاشت.

سعید موسی پور سه‌شنبه 26 خرداد 1394 ساعت 10:50 ب.ظ

سلام
درود بر همه روشنفکران،خوشحالم که در یک چنین وبلاگی آزادانه نظراتم را تشریح میکنم.

سلام
سرای محقر ما سرای کرسی آزاداندیشان است. اینجا تعصبات کور مدهبی و فرهنگی جایی ندارد . اینجا دعای شریعتی مستجاب است که گفت: خدایا به من تحمل اندیشه ی مخالف ارزانی کن. اینجا نظرات دوستان به تمسخر گرفته نمیشود. دراینجا میشود همدیگر را دوست داشت و در عین حال با هم همنظر هم نبود.

انارک سه‌شنبه 26 خرداد 1394 ساعت 11:30 ب.ظ http://anarakesorkh.blogsky.com

ماشاء الله وبتون یکم شلوغ پلوغه...برام سخته بدونم کجا میتونم از کتابای دکترشریعتی یا آثار ایشون ی اطلاعاتی با قلم شما بگیرم...:)

راهنماییم کنید لطفا:)

خوش آمدید تو همین اینترنت میتوانید تمام آثار ایشان را دانلود کنید .
اگر تاکنون هیچ اثری از آثار ایشان را نخوانده اید کتاب فاطمه فاطمه است را بهتان پیشنهاد میکنم بخوانید. ممنون از حضورتان.

انارک سه‌شنبه 26 خرداد 1394 ساعت 11:35 ب.ظ http://anarakesorkh.blogsky.com

نه دانلود که دوس ندارم چون هم چشمام ناجور از جا درمیاد خدا یی نکرده از بس که باید چشم به نور صفحاته دیجیتال بدوزم...هم اینک پس حق ناشر و مولفش چی...؟!


خلاصه اینکه با کتابِ کاغذی مزاجم بیشتر سازگاره...:)

اما در مورد سوالم فک کردم شما خودتون مطلبی نوشتین راجبه کتاباشون...

درمورد کتاب فاطمه فاطمه است هم باهاتون موافقم...ان شاء الله در وقت مناسبی بتونم مطالعش کنم...


ممنون از پاسخ شما:)

بالاخره کتاب را در کتابفروشی ها میفروشن دیگه . منتها همه ی کتابفروشی ها آثار دکترشریعتی را نمی فروشند. اگرتهران می شینید به کتابفروشی های روبروی دانشگاه تهران سربزنید و اگر هم شهرستان می شینید به بستگان یا دوستان خود بگید در تهران براتون تهیه نمایندو بیاورند.

فروزنده شنبه 30 خرداد 1394 ساعت 04:54 ق.ظ http://forouzesh.mihanblog.com

سلام برادر خوبم
دکتر شریعتی رو دردانشگاه شناختم
آن روزها که خواندن کتاب فاطمه فاطمه است هم جرم به حساب می آمد
آن زمان که شعر زیبایش زیبا تفسیر میکرد سفر به خانه ی خدا را !

یک جلوش تا بی نهایت صفرها !!!

و حال که من صفر ماندم و او که یک بود رفت ......

سلام . خوبی از شماست
درود بر شما با این متن ادبی زیبا.

علیرضا خسروی شنبه 30 خرداد 1394 ساعت 06:46 ب.ظ

بسیار عالی وکامل بود
روحش شاد
درود بر افکار پاکشان
درود بر شما جناب کرفکوهی عزیز

درود برشما نازنین شاعر پریسکه سرای شیراز . سلام براندیشه ی والای شما . با آمدنت سرافرازمان نمودی کاکو

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد