سرزمین نوروز

دراین تارنما،مجموعه اشعار تالشی و فارسی، مقاله ها و طنز نوشته ها، اثر رضا نعمتی کرفکوهی ارائه میگردد.

سرزمین نوروز

دراین تارنما،مجموعه اشعار تالشی و فارسی، مقاله ها و طنز نوشته ها، اثر رضا نعمتی کرفکوهی ارائه میگردد.

درباره شعر تاوکاره روز

توضیح در مورد شعر تاوکاره روز 

سروده غم انگیز (( تاوکاره روز )) یادآور روزهای تلخ و زندگی فلاکت بار انسانهایی را در نظر آدمی متصور می کند که رعیت نامیده می شدند . و تحت سیطره مالکین زمین و قاسطین زمان خود قرار داشتند ، نظام ارباب رعیتی از آنان شخصیتی ساخته بود که در اوج احساس حقارت ، خود را نیز مملوک مالک می پنداشتند ، مالکین نه تنها خود را صاحبان زمین ، بلکه همانند فراعنه مصر ، بر روح و جان و اراده رعایا حاکمیت داشتند و خود را آقا و سرور رعیت می پنداشتند ، و چه دردناک است وقتی انسان احساس کند بر روی کره ی خدادادی ، صاحب هیچ چیزی نیست که هیچ ، بلکه صاحب خودش هم نباشد و همانند بردگان صاحبی دارد بنام ارباب ، آیا این رعیت همان نامی نیست که خداوند در قرآنش فرموده : این من هستم که ارباب مردم ، پادشاه مردم ، و خدای مردمم ؛ ؟ مگر معنایش بغیر از این است که در زمین کسی حق ندارد مردم را به برده گی اقتصادی ، سیاسی ، و عبادتی خود در بیاورد ؟ ولی دیدیم که ارباب می آید همین نامی که قرآن به آن اشاره شده چگونه او را به فجیع ترین وضع ممکن به حقارت می کشا ند ، و او را به استضعاف خود در می آورد . در عصر ارباب رعیتی در گیلان ما ، مخصوصا در نقاط تالش نشین ، زمینهای بایر ، و مطروکه و نیمه همواری که پوشیده از درختان تنومند و ریشه داری بودند ، می بایست با فرمان بیگاری ارباب زمین ، توسط دستان پینه بسته و کمر خمیده ی رعایا هموار می شدند ، و ریشه های این درختان تا عمق خاک فرو رفته با ابتدایی ترین ابزار کشاورزی بدون دریافت دستمزد ، بیرون کشیده می شدند تا آن زمینهای ویرانه که به گویش طالشی (( چولافت )) گفته میشد را تبدیل به بستری مناسب برای شالیکاری نمایند ، و ارباب بهره اش را ببرد .و اگر رعیتی زیر بار ظلم اربابش نمی رفت و فرمان ظالمانه او را انجام نمی داد بایستی شدیدترین تنبیهات بدنی و روحی را متحمل میشد ، که نمونه اش گذراندن شب در طویله احشام و نیز گذراندن شب تا صبح در یک اتاقک پر از دود! ، و تحقیر آمیزترین تنبیهات اینکه گذاشتن یوق گاو آهن بر دوش رعیت ، بطوری که رعیت می بایستی بجای گاو ، خیش گاو آهن را بر دوش خود می کشید و زمین ارباب را شخم می زد. چرا که رعیت در پیش اربابش از کوچکترین کرامت انسانی برخوردار نبود .در آن روزگاردر میان اجتماع هم هیچگونه مدنیتی به چشم نمی خورد ، نه انجمنی ، نه سندیکایی ، نه صنفی و نه اتحادیه ای به روش معمول امروزی در کشورهای جهان که در آن روز مدافع و حامی رعایا باشد .و از طرف دیگر مالکین تمام ارکان اقتصادی و سیاسی و تصمیم گیری مملکت را تسخیر کرده بودند . کدخداهای دهات هم چون گماشته ارباب بودند به دهان آنها نگاه می کردند و نوکر حلقه به گوش آنها بودند .

در نظام ارباب رعیتی ، نه فقط انسان ، بلکه انسانیت مورد تحقیر قرار گرفت و در آن ایام   همانند مزار آبادی که در آن نای جغدی هم نمی آمد بگوش ، رعیت ها بی کس ترین و بینوا ترین مظلومین زمان خود بودند . آیا به راستی وظیفه مسلمانی جامعه مسلمان ما در آن سالها ایجاب نمی کرد که به داد این مظلومین برسند آیا رعایا نزدشان مسلمان نبودند؟ نمی دانم شاید مالکین نزدشان مسلمان بودند !

و اگر به آن روزگاران نیک بنگریم  ، می بینیم چقدر این ظلم ارباب ها  شبیه بیدادگریهای فراعنه مصر بود که برده گانشان را وادار می کردند  از منطقه  اسوان هزار کیلومتری قاهره سنگهای سنگین و کمر شکن را به قاهره حمل می کردند ، تا با آن سنگها اهرام ثلاثه فرعون ها  ساخته شود . و تمدن مصر شکل بگیرد ، و در این باره دکتر علی شریعتی چه خوب غضبناکانه میگوید :به این مضمون که  تف بر این تمدنی که در بنای آن انسان تحقیر شود و یا  به برده گی گرفته شود . سروده  تالشی ( تاوکاره روز ) گوشه هایی از زندگی و کار مشقت بار رعایا هنگام کشت و کار در اراضی شالیکاری مالکین را به روایت میکشد .  

شعر را اینجا بخوانید تـاوکـاره روز

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد